سایت مرکز فقهی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین
با توکل به خداوند متعال و استعانت از عنایات و توجهات حضرت ولی (عج) ترم جدید را آغاز می‌کنیم؛ دعا می‌کنیم که خداوند متعال این ویروس منحوس را از همه مسلمین دور کند و ان شاء الله که مانع این نشود که این کارها و کلاس‌هاو همه چیز عقب بیفتد و کنار گذاشته شود، بلکه ان شاء الله در طلب علم و پیشبرد و شناخت مکتب اهل‌بیت: توفیق بیشتری داشته باشیم.
بحثی را که خدمت سروران گرامی هستیم در ترم جدید، عنوان کلی‌اش هست کلام اسلامی چهار و بحثی که قرار است خدمت سروران معظم ارائه شود، بحث نبوت است. در سه ترم قبل بحث‌های ما بحث‌های خداشناسی بوده، اگر خاطر دوستان بزرگوار باشد که ظاهراً تازه امتحاناتش را دادند، دوره اول که بحث کلام یک بود بحث براهین اثبات وجود خدا بود، ترم دوم بحث صفات الهی بود و ترم سوم هم بحث افعال الهی بود. مباحث خداشناسی در سه ترم ارائه شد، بحث‌ها بحث‌های بسیار مهم و اساسی‌ای بود در حوزه اعتقادات اسلامی و به خصوص اعتقادات شیعی.
بحث ما هم‌اکنون درباره نبوت است، به طور معمول از حدود اواخر قرن سیزدهم هجری یا اوایل قرن نوزدهم میلادی بحث‌ها را به شکل تقسیم سه‌گانه خداشناسی، جهان شناسی و انسان شناسی مطرح می‌کنند که در یک معنای کلی همه اینها جهان شناسی هستند، اگر ما محوریّت را جهان قرار بدهیم و جهان را تقسیم کنیم به جهان ماورای ماده و جهان ماده. 
در یک نگاه دیگر همه اینها خداشناسی است، چون خداوند متعال است که مبدأ آفرینش جهان و مبدأ آفرینش انسان است و البته انسان هم خودش بخشی از همین جهان حساب می‌شود و چیز مستقل و جدایی از جهان نیست. در یک نگاه اومانیستی و انسان محورانه که نگاه بسیار خطرناکی است و نگاه ضدّ دینی یا حداقلش نگاه لائیک و غیر دینی است، همه‌اش انسان است، همه‌اش محوریت انسان است. به این معنا که می‌گویند انسان محور هستی است، محور وجود است، جهان برای چیست؟ جهان برای انسان و در خدمت انسان است و خدا برای چیست؟‌ خدا هم آفریده‌ی ذهن انسان است، خدایی به طور واقعی وجود ندارد! اما برای اینکه ذهن این بشر آرام بگیرد، ذهن این بشر از هراس‌ها و ترس‌هایی که در این زندگی او را احاطه کرده فاصله بگیرد انسان برای خودش یک خدایی هم ساخته، این هم نگاه نادرستی است و غیر قابل قبول است.
در هر صورت نگاه درست الهی و اسلامی، قرآنی، اهل‌بیتی‌اش این است که بگوئیم خدای متعال، همان طوری که ما این را بالا ترسیم کردیم، بگوئیم خداوند متعال رأس جهان و مبدأ جهان است، جهان و انسان هر دو وابسته به وجود خدای متعال هستند، آفریده‌ی وجود خدای متعال است، اصطلاحاً به این دو تا می‌گویند عالم. یا تعبیر دیگرش که تقسیم را تقسیم صناعی می‌کند نه تقسیم ثلاثی، خداشناسی یا عالم الهی و خالق، الله و ما سوی الله یا مخلوق. یعنی خدا و غیر خدا، که البته غیر خدایی به مفهوم یک وجود مستقل منحاظی که در برابر خدا باشد نیست بلکه در رتبه پس از وجود خدای متعال است که این یک نگاه صحیح و درستی است که البته برخی از جریان‌های فکری در درون جهان اسلام این تصویر را به این شکل می‌کشند، یعنی اصلاً انسان و جهان را نباید یک جهان مستقل، یک «ما» و هستی مستقل، یک ماهیت و امر مستقل حساب کند، بلکه آنچه حقیقت، هستی و وجود دارد خدای متعال است بقیه‌اش چه می‌شود؟ بر اساس اصطلاحات برخی از عرفا و صوفیه بقیه‌اش ظلّ الله است.
ظلّ خدا یک غیریتی دارد، خودِ خدا نیست، غیر خدا است اما غیری که از آن اصل جدا نمی‌تواند وجود داشته باشد، آیا سایه حقیقت دارد یا نه؟ حقیقت دارد اما در مقابل صاحب سایه هیچ حساب می‌شود، که این یک نگاه است.
بنابراین در مباحث قبلی بحث ما در هر سه ترم درباره خداشناسی بود، اثبات وجود خدا، بحث صفات خدا و بحث افعال خدا. در این مرحله بحث ما در ذیل افعال است منتهی در آنجا در بحث افعال وقتی بحث می‌کردیم بیشتر بحث مصدری بود و اینجا بحث حاصل مصدر و نتیجه مصدر است. خدا که خالق است حاصلش مخلوق می‌شود.
یکی از افعال خدای متعال بحث ارسال رسول یا بعث انبیاء است؛ بنابراین ارتباط بحث این ترم با بحث‌های قبلی مشخص شد که بحث نبوّت مستقل از بحث خداشناسی نیست، جدای از بحث خداشناسی نیست، ادامه همان بحث است به عنوان یکی از افعال الهی است که در بحث نبوت محور اساسی بحث انسان است اما نه انسان بما هو انسان، بلکه انسان بما هو مرتبط با الله تعالی، در حقیقت نبوت چیست؟ نبوت رابطه‌ی انسان با خدای متعال است، رابطه زمین با آسمان، این یک بحث مقدماتی. مقدمه‌ای درباره‌ی جایگاه بحث نبوّت.
بنابراین بحث نبوت در ذیل افعال الهی مطرح می‌شود، یکی از افعال الهی است و مربوط به انسان است، همان طور که در ترم قبل وقتی از قضا و قدر بحث کردیم، قضا و قدر هم دو سر داشت که یک سر آن خدای متعال و سر دیگر انسان بود، که آقا قضا و قدر الهی شامل افعال ارادی و اختیاری انسان هم می‌شود یا نه؟ معتزله می‌گفت اگر قضا و قدر الهی شامل افعال ارادی انسان بشود دیگر ارسال رسول معنا ندارد و شریعت، تکلیف، جزا و پاداش معنا ندارد، خودت کردی و خودت هم مسئولی و به ما ربطی ندارد. اگر می‌خواهد ما مسئول و پاسخگو باشیم، ما جزا و پاداش دریافت کنیم یا امر و نهی را اطاعت و یا رد کنیم باید اختیار داشته باشیم، اگر قرار است اختیار داشته باشیم پس خدا نباید در کار ما دخالت کند! حرف معتزله این بود. در اینجا هم بحث انسان شناسی است، یک طرفش بحث خداست و یک طرف هم بحث انسان و نبوت است.
مقدمه دوم درباره نبوت دو گونه بحث می‌توان کرد: 1) بحث فلسفی، که نبوّت را جزء مباحث انسان شناسی قرار بدهیم. در این نگاه در بحث فلسفی درباره نبوت بحث از این می‌شود که انسان آیا این توانایی را دارد که آنقدر قوی بشود به لحاظ ذهنی، فکری و فلسفی که به خدای متعال متصل بشود. در اینجا فلاسفه‌ای که منکر نبوتند می‌گویند نه، انسان حداکثر یک موجود مادّی پیشرفته است، انسان با درخت فرق زیادی ندارد نه اینکه فرق نداشته باشد، اما فرق ما هوی ندارد. ذاتاً هر دویشان وجود مادی است اما فرقش این است که درخت وجود مادّی بی شعور است و انسان باشعور است. 
بایستی اینقدر قوی شوی که کلاً از عالم ماده فراتر بروی و به عالم بالا متصل شوی، در معراج پیغمبر این هست که ما کذب الفؤاد ما رآ، فؤاد منظور قلب صنوبری نیست بلکه آن احساس انسانی و درک انسانی است، درک انسان به جایی برسد که خدا را ملاقات کند. این مکتب فلسفی که انسان را مادی می‌بیند می‌گوید اصلاً انسان چنین شایستگی و استعداذدی ندارد. بر فرض هم که داشته باشد چرا راه را اشتباه می‌شود؟! اصلاً عالم ماورایی وجود ندارد که انسان به او اتصال و ارتباط پیدا کند، طبعاً اینها منکر نبوت می‌شوند. اما مکاتب فلسفی که الهی و ماورایی فکر می‌کنند می‌گویند آری، انسان متشکل از دو حیثیت است: حیثیت روحانی و حیثیت جسمانی. 
انسان دارای دو بُعد است، بعد روحانی انسان این شایستگی دارد که اینقدر قوّت پیدا کند که تمام عالم جسم را کنار بگذارد، که از نگاه فلسفه اسلامی اگر بخواهیم حساب کنیم اینها می‌گویند آن بُعد روحانی انسان توانایی اتصال به عقل فعال یا عقل عاشر را دارد، البته در نگاه مکتب مشائین که سلسله عقول را در ده عقل خلاصه می‌کردند. عقل اول تا عقل دهم که عقل فعال است و افاضه کننده‌ی علم است می‌تواند از آنجا علم دریافت کند. ابن رشد، فارابی، بوعلی این نظر را دارند. نگاه فلسفی به بحث نبوت دارند.
2) اما یک گونه دیگر از بحث درباره نبوت بحث کلامی است که در بحث کلامی آن مسئله‌ی استعداد انسان نادیده گرفته نمی‌شود، هر انسانی نمی‌تواند نبی باشد اما این چنین هم نیست که کسی بتواند ادعا کند که تمام بحث مربوط به انسان و استعداد انسان است.
در بحث کلامی مسئله مهم مسئله‌ی اصطفاء است، ان الله اصطفی آدم، بحث گزینش، برچیدن و دست گذاشتن و انتخاب مطرح می‌شود، که در اینجا خدای متعال از بین بشر بیاید یک نفر، ده نفر، 313 نفر، 124 هزار پیامبر را انتخاب کند. البته می‌دانید که درباره این 124 هزار خیلی هم نمی‌شود قسم حضرت عباس خورد و جزء مسلمات نیست، خبر واحد داریم در روایات. 
وقتی بحث اصطفاء مطرح باشد من برای دوستان بزرگوار در ایتا سرفصل‌های درس را فرستادم، وقتی بحث اختیار مطرح می‌شود، حالا بحث می‌شود که چرا خدا بایستی چنین کاری کند؟‌ ضرورت این بحث چیست؟ ضرورت اصطفا چیست که در جلسه آتی درباره‌ ضرورت نبوت بحث خواهیم کرد. این دو مقدمه.
آیا ما در این ترم که خدمت دوستان بزرگوار هستیم بحث را به گونه فلسفی پیش می‌بریم یا به گونه کلامی؟ روشن است که اصل بحث ما کلام است، بنابراین ما بحث را به شکل کلامی آن پیش خواهیم برد، گرچه از این رویکرد و نگرش فلسفی و گونه فلسفی هم به طور کلی غفلت نمی‌کنیم و گاهی گریزها و اشاره‌هایی خواهیم داشت ولی محوریت اصلی بحث ما به نگاه کلامی است که بالأخره چطور می‌شود، بعد هم بحث از ضرورت نبوت پیش می‌آید که چرا خدا چنین کاری کند؟ بحث از ویژگی‌های نبی پیش می‌آید، که خدا چه کسانی را بایستی انتخاب کند؟‌بحث خاتمیت پیش می‌آید که اگر خدا قرار است چنین کاری کند چرا در یک دوره‌ای این کار را انجام داده و در دوره دیگر انجام ندهد؟ یکی از مسائل اصلی و مهم بحث نبوت بحث خاتمیت است، که آیا خاتمیت می‌تواند دلیل عقلی داشته باشد یا فقط دلیل نقلی دارد؟ آیا دلیل نقلی‌اش قوی است یا نیست؟ می‌توانیم زیرآب خاتمیت را بزنیم یا نه؟ اینجا یک بحث‌های اساسی و مهمی هست.
ما در بحث نبوت کتاب‌های خیلی خوبی داریم. مصوبه مرکز مدیریت و مرکز شما برای این بحث و این درس همین کتاب تجرید است، اما در بحث‌هایمان به این کتاب گریز خواهیم داشت یعنی خودمان را منحصر به این کتاب نخواهیم کرد، مثلاً من در سرفصلها نوشتم در بحث وحی وقتی وارد می‌شویم خیلی بحث مهمی است و امروزه یکی از اشکالات اصلی که از طرف غیر متدینان و روشنفکران و ملحدان به ادیان گرفته می‌شود ماهیت وحی است که می‌گوید اینکه شما می‌گوئید جبرئیل بیاید، از این حرفها نداریم! پیغمبر شما خواب دیده و همه‌اش خواب و خیال است، اینها را ان شاء الله در این بحث مطرح خواهیم کرد که در بحث نبوت ما بیشتر بحث‌هایمان عینی می‌شود، این بحث‌های جدیدی که درباره ماهیت نبوت و امثال اینها است را نمی‌شود بر اساس تجرید پیش برد و این حرفها نیست. البته از قدیم شبهاتی بوده اما شبهات جدیدتر بیشتر است، در بحث عصمت شبهات بسیاری وجود دارد هم از قدیم و هم از جدید، شبهات مبتنی بر خود آیات و روایات وجود دارد، شبهات مبتنی بر تاریخ وجود دارد، شبهات مبتنی بر تفاسیر پدیدار شناسانه از نبوت وجود دارد، اینها را نمی‌شود صرفاً با تجرید پیش برد. البته ما تلاش می‌کنیم که بحث‌های تجرید را زمین نگذاریم اما ان شاء‌الله از آثار دیگر هم استفاده خواهیم کرد. مثلاً در بین حضرات متأخرین ما مرحوم آقای طباطبائی رضوان الله علیه در چند اثر خود این بحث را مستوفا آمده، در المیزان و جاهای مخلتف بحث وحی، عصمت، اعجاز ، خاتمیت را جدا بحث کردند و باید استفاده کرد. 
در خصوص مرحوم طباطبائی این نکته را عرض کنم که ما در تاریخ تشیع عالمان بزرگ الحمدلله زیاد داریم، عالمان پرکار هم زیاد داریم، گرچه گاهی که عصبانی می‌شویم مقایسه می‌کنیم علمای پرکار خودمان را با علمای پرکار اهل‌سنت و می‌گوئیم چقدر علمای ما تنبل بودند ولی وقتی یک کمی به خودمان نگاه می‌کنیم می‌بینیم این علما خیلی کار می‌کردند و مااز آنها عقب هستیم. علمای پرکار، خوش نویس، خوش فهم، متعمق زیاد داشتیم اما افرادی که نظریه پرداز باشند و بتوانند ساختارهای قوی و جدیدی ارائه کنند، نه در یکی یا چند مسئله، بلکه کل ساختار فکری را بتواند متحمل کند کم بوده، خیلی کم داریم مثل مرحوم شیخ مفید، کم داریم مثل مرحوم علامه حلی، و کم داریم مثل آقای طباطبائی، اگر بشماریم به عدد انگشتان دو دست هم نمی‌رسد.
علمایی داشتیم که صد تا کتاب نوشتند اما همه‌اش را جمع کنی یک جلد المیزان بار ندارد، این خیلی مهم است، اینکه کار ارزش علمی داشته باشد. نظر من این است که تا جایی که در مذهب شیعه مطالعه کردم که مرحوم آقای طباطبائی واقعاً بی‌نظیر است، به این معنا که توانسته بسیاری از اساسیّات مذهب را از نو بازخوانی کند، از دیدگاه سنتی با ادله قاطع امروزی دفاع کند، طوری که برای همه‌ی متفکران قابل فهم باشد، خیلی از بزرگان ما هستند، مرحوم آقای مجلسی بسیار عالم برجسته‌ای است، کتاب حیاة القلوب علامه مجلسی درباره قصص انبیاء را، در آخر ذهن شما پر از شبهه می‌شود، فرد امروزی که می‌خواند ذهنش پر از شبهه می‌شود و یک مرد می‌خواهد که این شبهات را حل کند ولی المیزان را که می‌خوانی صفحه‌ صفحه‌اش گره باز می‌شود، نمی‌توانیم از مرحوم طباطبائی در این بحث‌های مهم غفلت کنیم. 
مرحوم آقای مطهری رضوان الله علیه در خیلی از آثارشان به این بحث‌ها پرداختند و خوب هم پرداختند، ایشان درباره خاتمیت خیلی خوب بحث کرده، درباره اصل وحی و نبوت هم کتاب دارد و بحث کرده، مرحوم آقای مصباح رضوان الله علیه که خسارت بزرگی بود که ایشان را امسال از دست دادیم که امسال خیلی خسارت‌های بزرگ دیدیم و خیلی از بزرگان را از دست دادیم ولی هم علما را یک طرف بگذارید آقای مصباح از همه‌شان بالاتر بود، ایشان خیلی در این بحث کار کرده،‌غیر از آن بحثی که در آموزش عقاید دارد ایشان در آن معارف قرآنشان بحث راه و راهنما شناسی را مفصل بحث کرده و انصافاً هم خوب بحث کرده.
پس در اینجا مقدمات را عرض می‌کنیم امروز، این بحث ما نگرش عمدتاً کلامی دارد و محور بحث‌مان همین کتاب شریف کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد است که ترم‌های قبل هم خدمت دوستان بودیم، بخش نبوت. محور این است ولی خیلی از بحث‌های دیگر را از آثار بقیه علما و از مطالعات دیگری بایستی جستجو کنیم.
مقدمه سوم ضرورت بحث نبوت است؛ ما در جلسه بعد هم درباره ضرورت نبوت بحث می‌کنیم ضرورت نبوت غیر از ضرورت بحث نبوت است، که امروز حرف می‌زنیم درباره‌اش. واقعیتش این است که بحث خداشناسی که ما در سه ترم قبل بیان کردیم مشترک میان اکثریت 92 درصدی ابناء بشر است، ابناء بشر در طول تاریخ به خدایی ولو مبهم باور داشته، حالا بعضی هم ابتدایی بودند مثلاً به یک خدای جمادی مثل یک درخت یا کوه یا چشمه قائل بودند اما بهرحال خدا را قبول داشتند. بسیاری از ادیان دیگر هم خدا را قبول دارند، آنچه که باعث تمایز دین ما از بسیاری از ادیان دیگر می‌شود بحث نبوت است، پس یک علّت ضرورت بحث از نبوت تمایز ادیان وحیانی از غیر وحیانی است، ما در ادیان وحیانی سه دین را به عنوان ادیان وحیانی می‌شناسیم، دین مبین اسلام، مسیحیت و یهودیت. در کنارش یک دین عقب افتاده هم داریم که اسمش سابعین مندایی است. 
در قرآن کریم کلمه سابعه آمده، در اوایل قرن سوم هجری عبدالله المأمون العباسی خلیفه مقتدر بنی عباس از بغداد حرکت کرد که به جنگ بیزانس روم برود که می‌شود امپراتوری روم شرقی، در بین راه در سرچشمه‌های دجله با یک گروهی برخورد کرد که نه زردشتی‌اند، نه مسلمانند، نه یهودی و نه مسیحی‌اند، به غسل اهمیت می‌دادند و به آب به چشم مقدس نگاه می‌کردند و در عین حال مدعی بودند که ما موحدیم، نماز هم نمی‌خواندند! مأمون گفت دین شما چیست؟ یا باید دین شما یکی از این ادیان باشد یعنی یا مسلمان باشید که مثل ما هستید، یا بایستی از ادیان اهل کتاب باشید که جزیه بدهید، یا اینکه من از جنگ برگردم شما را ریشه‌کن خواهم کرد. مهلت داد تا بازگشت از جنگ، مأمون رفت پی کارش و اینها به فکر رفتند که چکار کنند؟ اینها با مسلمان‌ها ارتباط داشتند، رفتند دست به دامن مسلمین شدند که چکار کنیم تا از تهدید مأمون نجات پیدا کنیم، این آدم رحم ندارد! بالأخره بعضی از علمای مسلمان که با اینها مراوداتی داشتند گفتند کاری ندارد، شما بگوئید ما سابعین هستیم و در قرآن هم اسم ما آمده و ما اهل کتاب هستیم و خدای متعال در قرآن کتاب به ما گفته که اهل نجات هستیم همان طوری که به یهودی‌ها و مسیحی‌ها گفته اهل نجات هستند. مأمون به بیزانس نرسیده در بین راه مُرد، برادرش معتصم خلیفه شد اما آن تهدید یادشان نرفته بود، وقتی برگشتند گفتند بگوئید شما چکاره هستید؟ گفتند ما سابعین هستیم، منتهی دو دسته سابعین بودند، سابعین مشرک سابعینی که مربوط به زمان ابراهیم بودند که ستاره پرست بودند و سابعین مندایی که موحد هستیم و پیرو یحیی معمّدان هستیم (یحیی بن زکریا)، برای همین آب را دوست داریم، غسل دوست داریم، اینها هم الآن ادعا می‌کنند که پیرو یحیی هستیم. الآن هم هستند، آن زمان در سرشاخه‌های شمالی دجله و فرات بودند اما الآن عمدتاً در نواحی جنوبی عراق و خوزستان و اطراف رود کارون زندگی می‌کنند. اینها قائل به نبوت یحیی هستند. 
مندا یک منطقه‌ای در شمال عراق بوده که حالا اسمش روی اینها مانده.
تمایز ادیان وحیانی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و سابعین مندایی از دیگر ادیان روی بحث نبوّت است، این یک مسئله واحد.
مسئله اساسی دیگر مسئله شریعت است، شریعت وابسته به نبوت است به خصوص برای دین اسلام و یهودیت که هر دو شریعت محور هستند این بسیار اساسی و مهم بوده که شریعت بدون نبوت امکانپذیر نیست، به تعبیر دیگر شریعت یعنی سبک زندگی مؤمنانه که بدون نبوت معنا و مفهوم و جایگاه و اساس ندارد. این یک نکته اساسی و محوری درباره نبوت است. ما چه زمانی می‌توانیم نماز، روزه، ماه رجب، ماه رمضان، عید فطر را درست کنیم؟ زمانی که نبوت داشته باشیم، اگر نبوت نباشد اینها اصلاً معنا و مفهوم ندارد.
بحث سوم درباره ضرورت نبوت، اساس باورهای دینی به صورت تفصیلی وابسته‌ی به نبوت است. این قید تفصیلی برای این است که شما در مسئله خداشناسی که باور دینی است، در اجمالیاتش خیلی وابسته به نبوت نیستید، درباره معاد اصل معاد نیاز به بحث نبوت ندارد اما جزئیات معاد، اینکه بهشت و جهنمی وجود دارد، این را عقل نمی‌تواند بگوید. اینکه صراطی وجود دارد، میزانی وجود دارد، تطایر کتب وجود دارد، اینکه طبقات بهشت و جهنم وجود دارد، هیچ کدام از این تفسیرها را عقل دسترسی نخواهد داشت. وابسته به دلیل نقلی است، دلیل نقلی را از نبوت باید بگیرید، از مکتب دینی باید بگیرید، چه قرآن باشد و چه حدیث باشد، هر دو مال نبی است. بنابراین ضرورت دارد که ما از نبوت بحث کنیم، مسئله دیگر بسیاری از مباحث منکران دین به نبوت اشکال وارد می‌کنند، جدید هم نیست و از قدیم تا به حال بوده که می‌گفتند اینکه بشر است. خدا را قبول داشتند، خدای خالق رازق را قبول داشتند اما می‌گفتند ما لهذا الرسول یأکل الطعام و ...فی الاسواق؟ این چطور پیغمبری است که ادعا می‌کند که با خدا ارتباط دارد در حالی که مثل ما راه می‌رود و به بازار می‌رود! 
بسیاری از اشکالات و شبهاتی که به دین وارد می‌شود در واقع به نبوت وارد می‌شود که جدید هم نیست از قدیم بوده و الآن هم هست. الآن تا شمابا یک فرد ملحد مواجه می‌شوید اگر ایرانی باشد می‌گوید این عرب بوده، به شما چه ربطی دارد؟ این را که حل کردید، می‌گوید این که دنبال ارضای شهوات جنسی بوده و نُه تا زن گرفته! چکار می‌کنید؟ خیلی از اشکالاتی که به دین گرفته می‌شود به اصل اینکه خدایی هست و قیامتی هست نیست، به بحث نبوت است. اگر پیغمبر بود چرا ما ندیدیم؟ چرا الآن نیست؟ خدا چرا الآن پیغمبر نمی‌فرستد؟ بحث خاتمیت هم مربوط به نبوت است. این است که ضرورت دارد بر اساس این نکاتی که عرض شد که ما از بحث نبوت سخن به میان بیاوریم و بدون بحث نبوت بسیاری از مسائل دین ناشناخته خواهد ماند. تا مسئله نبوت درست نشود و تبیین و مستدل نشود معاد درست نمی‌شود، خدا شناسی هم درست نمی‌شود، امامت هم درست نمی‌شود چون امامت فرع بر نبوت است، بنابراین نبوت از این حیث محور است، گرچه از آن حیث‌هایی که عرض کردیم توحید اصل اول است. 
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 

اساتید: 
شماره جلسه: 
1
تاریخ: 
1399/11/26
سال تحصیل جدید: 
تعداد بازدید :37
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.