سایت مرکز فقهی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین
با توکل به خداوند متعال و استعانت از عنایات و توجهات حضرت ولی عصر (عج) بحثمان را آغاز می‌کنیم، کلیّت بحث درباره نبوت است که تصور می‌کنم جلسه سوم باشد که در جلسه پیش محضر دوستان بزرگوار و سروران گرامی درباره ضرورت بعثت با هم گفتگو کردیم و این جلسه قرار است که درباره شبهات منکران بعثت انبیاء با هم گفتگو کنیم.
نکته‌ای را که از قبل باید به آن توجه کنیم این است  که درباره نبوت انبیاء هم از گذشته‌های دور شبهاتی وجود داشته  هم در دنیای معاصر شبهات جدیدتری به مسئله بعثت انبیاء و ضرورت دین و وجود دین وارد شد.
امروز من بحثم را عمدتاً از دو کتاب مطرح می‌کنم، چون در کتاب خودمان (یعنی کشف المراد) این بحث به طور مستوفا مطرح نشده. یکی از کتاب راه و راهنما شناسی مرحوم آیت الله مصباح یزدی و یکی هم از کتاب وحی در نبوت مرحوم شهید مطهری رضی الله عنهم. درباره شبهات کهن از قدیم الایام این مسئله وجود داشت و گفته شده که خدای متعال پیغمبران بسیاری فرستاده. حالا یا پیغمبر به عنوان نبی و رسول، یا بشیر و نذیر (منذر). بهر حال خدای متعال مأمورانی را برای هدایت بشر فرستاده و واکنش اقوام هم در مرتبه‌ی نخست و اولاً و بالذات نفی و انکار بوده. اکثریت اقوام انکار می‌کردند، اکثریت افراد یک قوم پیغمبری هم انکار می‌کردند، کمتر پیغمبری وجود داشته که در بین یک قوم کافری بیاید پرچم هدایت بلند کند و مردم خوشحال شوند و بگویند الحمدلله یک کسی پیدا شد که ما را از جهالت نجات بدهد، اکثریت افراد هر قوم و اکثریت اقوام گفته‌اند نه، قبول نمی‌کنیم، نمی‌پذیریم.
قرآن کریم برای ما به عنوان یک منبع اعتقادی مهم گزارش‌های بسیار مطرح می‌کند از این افرادی که بهانه تراشی می‌کردند، بهانه جویی می‌کردند، سخن انبیاء را قبول نمی کردند و دعوتشان را انکار می‌کردند! 
اولین شبهه در حقیقت اظهار شک و تردید بود و الآن هم وجود دارد، از کجا می‌گوئی حرفت درست است؟ چطور باید باور کنیم؟ مگر می‌شود چنین چیزی؟ مگر عالم دیگری غیر از این عالم وجود دارد؟ مگر خدا با بشر حرف می‌زند؟ انکار می‌کنند، این را در قرآن کریم هم به ما فرموده در سوره مبارکه ابراهیم آیه 9 می‌فرماید أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ؟ آیا نیامد به شما خبر آنهایی که قبل از شما بودند؟ چه کسانی قبل از ما بودند، قوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ اقوام پیامبران مختلف وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ اقوام دیگری که بعد از آنها بودند لا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ که اینها را غیر از خدا کسی نمی‌داند تاریخ‌شان منقضی شده، اینها اقوام غیر تاریخ بوده‌اند و خارج از تاریخ بوده‌اند، فراتاریخی و قبل تاریخی بودند، این اقوام چه شد؟ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ، پیغمبران اینها آمدند و معجزه و دلیل و بیّنه هم آوردند، اینها چکار کردند؟ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ یعنی با تمام توان صدا کردند که ما قبول نمی‌کنیم، وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ آن چیزی که شما رسالتش را دارید و آن چیزی که شما را دنبالش فرستاده که هدایت باشد کافر هستیم، شاهد مثال من اینجاست، وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ، که عرض کردیم در سوره مبارکه ابراهیم آیه 9 است. 
اظهار تردید می‌کردند که ما شک داریم حق با شماست! باورمان نمی‌شود، این یکی از آیاتی است که به ما می‌گوید تردید وجود دارد، اظهار تردید می‌کردند، این یکی از شبهات قدیمی و کهن است که یک چنین شبهه‌ای از گذشته‌های دور وجود داشته، در اقوام مختلف وجود داشته که پیغمبر مکرم ما هم با این مسئله مواجه بوده، همین الآن هم همینطور است. زمانی که مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه آقای جوادی را برای آقای گورباچوف فرستاد و گفت ما شما را به مکتب الهی دعوت می‌کنیم، اگر بپذیرید سعادت دنیا و آخرت برای شما تفصیل می‌شود، آقای گورباچوف گفته بود از کجا معلوم که اسلام شما از کمونیست ما بهتر باشد؟ ‌از مارکسیسم ما بهتر باشد؟ اظهار شک و تردید کرده بود و قبول نکرده بود، این یک نکته اساسی  مهم. 
نکته دیگر که از قدیم وجود داشته و همیشه خواهد بود و الآن هم به قوت و قدرت بسیار باقی است، اتکا به مظاهر دنیوی، به چه معنا؟ اگر دین خوب بود ژاپن پیشرفت نمی‌کرد، اگر فایده داشت ما اینقدر عقب مانده نبودیم! دین را می‌گذارند به عنوان نماد عقب ماندگی و از آن طرف بی‌دینی را می‌گذارند پله اول ترقی، می‌گوید اگر می‌خواهید پیشرفت کنید اول خودت را از این قیود آزاد کن، به کار  وزندگی و دنیا بچسب ، این از قدیم وجود دارد. حالا متأسفانه یا خوشبختانه ادیانی هم هستند که این ادیان واقعاً آبروی کل ادیان را برده، مثلاً دینی داریم در سرزمین بزرگ هند به نام دین جنّه که دو فرقه مهم دارد فرقه سفید جامگان و آسمان جامگان، آسمان جامگان‌شان اینقدر عقب افتاده هستند که لباس هم نمی‌پوشند می‌گویند بشر باید طبیعی زندگی کند، از هر گونه مظهر تمدن بگریزد. منتهی همان طور که مردم ما خیلی به دین پایبند نیستند اکثریت عوام الناس آنها هم خیلی به دین پایبند نیستند و لباس می‌پوشند و حداقل یک لنگی می‌اندازند ولی آخوندهایشان لنگ نمی‌اندازند و کاملاً روحانی هستند! اینکه ما پول داریم، ثروت داریم، فرزند داریم، زندگی‌مان خوب است چرا به دین  این مزخرفات بچسبیم؟ همین هم در قالب‌‌های دیگری مطرح می‌شود. مثلاً ملی‌گرایان ایرانی برای اینکه بخواهند اسلام را بکوبند می‌گویند مگر ما چه کم داشتیم؟ زندگی‌مان روبراه بود، عرب بیچاره در حجاز سوسک  ملخ گیرش نمی‌آمد ما کلی چیز داشتیم، آنها الآن ما را هم مثل خودشان کردند! آیه‌اش چیست؟ وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍ‌، ما به هیچ قریه‌ای بیم دهنده‌ای نفرستادیم مگر پولدارهایشان، ثروتمندانشان. گفتند إنا بما ارسلتم به کافرون، ما قبول نمی‌کنیم، حرفهای شما را نمی‌پذیریم. چرا؟ وَقَالُواْ نَحنُ أَكثَرُ أَموالاً وَأَولَدا، چه چیز ما کم است که به شما ایمان بیاوریم؟ چه مشکلی داریم که بخواهید مشکل ما را حل کنید؟ ما هم امال داریم و هم اولاد داریم، چیزی کم نداریم. دنیای ما کامل است، در سوره مبارکه سبأ آیه 34 و 35. 
در زمان‌های گذشته اموال و اولاد نشانه اقتدار، قدرت، افتخار و سربلندی بود و الآن هم هست. الآن بروید در مهمانی‌های فامیلی‌تان آن کسی که یک الف در جگرش نیست، هیچ فضل و سوادی ندارد اما یک ماشین شاسی بلند دارد، اما آن آقایی که معلم است فوق لیسانس دارد و به لحاظ اخلاقی آدم شریفی است، ببین دور این چند نفر جمع می‌شوند و اطراف او چند نفر جمع می‌شوند؟ این یک مثال پیش پا افتاده است.
مردم دنبال فضیلت، دنبال هدایت، دنبال اینها نیستند بلکه دنبال آنها هستند، البته اشکالی ندارد. به لحاظ روان شناسی همه انسان‌ها گرایش به سمت اموال و اولاد و همسر دارند، این دغدغه فطری است و اشکالی ندارد،‌ مهم هدایت و کنترل و مهار اینهاست، انسان رشید، انسان رشد یافته، انسان پرهیزگار، انسان صحیح، انسانی است که این تمایلات و گرایش‌ها را جهت‌دهی و هدایت کند، این مسئله از قدیم بوده که می‌گفتند ما اموال  اولادمان بیشتر است، حالا خواهیم گفت، در شبهات بعدی که درباره پیغمبر به طور خاص مطرح می شده می‌گفتند به این می‌خواهید ایمان بیاورید؟ اینکه هیچی ندارد؟! بیائید پیش ما. خدا اگر می‌خواست پیغمبر بفرستد چرا به یکی از مردان بزرگ مدینه نفرستاد که به این فرستاده؟! به خاطر دنیاگرایی است، همین الآن هم همینطور است که اگر بخواهند بگویند دین خوب است یا بد؟ می‌گویند چکار کرده؟ آخوندها هواپیما ساختند؟ این شبهه است، پس به درد نمی‌خورد. 
این یک نکته‌ای است، اما این اشکالات از قدیم الایام در بین بشر وجود داشته، این یک. 
سومین نکته‌ای که به نظر می‌آید خیلی قوی است از سنت‌هاست؛ همیشه وقتی که یک پیغمبری مطرح می‌شود که شما را به توحید مطرح می‌کند پرچم بلند می‌کنند که این خلاف سنت‌های ماست، الآن هم هست، این خلاف ارزش‌های ملی ماست، خلاف کوروش است، خلاف داریوش است! سنت‌ها و نیاکان را مثال می‌زنند و مطرح می‌کنند. 
إنا وجدنا علیه آباءنا، که این جور آیات خیلی زیاد هستند، إنا علی آثارهم مهتدون، ما از سنت پدرهای خود دست برنمی‌داریم، سوره زخرف آیه 23. آیات زیادی هم دارد، پیروی از سنت‌ها  نیاکان.
شبهه می‌کنند که این فرهنگی که آمده تهاجم فرهنگی است، همین الآن ملی‌گرایان درباره اسلام مطرح می‌کنند می‌گویند عرب‌ها فرهنگ ما را نابود کردند، فرهنگ ما را از بین بردند، تمدن ایرانی را خراب کردند، کتاب‌های ما را آتش زدند  نابود کردند. می‌گوئیم این کتاب‌هایی که می‌گوئید کدام بوده؟ چند تا را اسم ببر؟ می‌گوید اسامیشان را هم پاک کردند. گاهی از این چیزها داریم.
یکی از شبهات خیلی رایج نسبت عقب افتادگی، عقب ماندگی، نسبت سفاهت و بی عقلی و حتی دروغگویی به انبیاء و مبلغان دینی است. این از قدیم وجود داشته و قرآن کریم مکرر این را مطرح می‌کند که می‌گوید إنا لنراک فی ضلال،‌ ما تو را گمراه می‌بینیم، یا در آیه دیگر قال الملأ الذین کفروا من قومه إنا لنراک فی سفاهه، ما تو را آدم بی‌عقلی می‌دانیم و إنا لنضنّک من الکاذبین، فکر می‌کنیم آدم دروغگویی هستی، بی‌عقل و نفهم هستی، گمراه و دروغگو هستی. یک چنین نسبت‌هایی را به انبیاء و مبلغان دینی می‌دادند! ما زیاد برخورد می‌کنیم می‌گویند اینها چیزهایی است که آخوندها درست کردند.
چرا من دیوانه‌ام؟ چون این حرفهایی که می‌زنی عاقلانه نیست! من یک جایی رفته بودم تبلیغ، ماه رمضان بود و معمولاً درباره وجوهات اصلاً صحبت نمی‌کنم، یک جوانی آمد گفت قبلاً دو سه تا روحانی که برای ما آمد همیشه درباره وجوهات صحبت می‌کرد، من گفتم نیاز ندیدم و فکر کردم همه‌تان بلد هستید، یعنی همه‌تان خمس نمی‌دهید من چرا حرف بزنم! این از مرحوم آیت الله احمدی میانجی هم نقل می‌شود که در یکی از مساجد در ماه رمضان منبر رفت، سال بعد هم دعوتش کردند و دوباره همان موضوعات را از روز اول تا آخر گفت، روزهای بیست  پنجم و بیست و ششم یکی از پیرمردها حوصله‌اش سر رفت و گفت حاج آقا شما همین حرفها را پارسال برای ما گفتید و این تکراری است، آقای احمدی گفت می‌دانم تکراری است، ولی گفتم نماز بخوانید، نخواندید، دوباره می‌گویم تا بخوانید! گفتم خمس بدهید ندادید و دوباره می‌گویم بدهید. 
من گفتم چون می‌دانم این قضیه سنگین است اصلاً مطرح نمی‌کنم، ایشان آمد صد هزار تومان به من سهم امام داد گفت این را ببر دفتر آقای مکارم رسیدش را برایم بفرست، گفتم من تا به حال چنین کاری نکردم، خیلی اصرار کرد و از او گرفتم، ‌فردا پدرش دعوایش کرد در جمع، گفت بی عقل پولت را دستی دستی به حاج آقا دادی؟! این را به من بده، چرا پولت را به حاج آقا دادی؟! تو بی‌عقل هستی که پولت را به حاج آقا دادی.
البته یک نکات دیگری هم هست که ممکن است شبهه نباشد، مثلاً اینکه برخی شبهه نداشتند اما زورگو بودند، این آیه‌ وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُواً، آیه 14 سوره نمل است، اینها منکر بودند ولی از باب زورگوئی و برتری طلبی. یا در آیات دیگر هست که می‌گوید واستکبروا اینها استکبار کردند و امثال اینها که ممکن است این استکبار ریشه‌اش به این شماره دو برگردد بحث مظاهر دنیوی و امثالهم.
یا آیات دیگری که می‌گوید اینها خیلی احساس نیاز نمی‌کردند، کلا إن الانسان لیطغی عن رآه الاستغنی هر وقت انسان احساس بی نیازی کند طغیان می‌کند و در مقابل انبیاء سرکشی می‌کند، به اینها خیلی کار نداریم، این یکی از نکات مهم و برجسته است.
یک آیه دیگری هم هست در قرآن کریم که این آیه خیلی آیه قشنگ و جامعی است؛ یک مجموعه‌ای از این شبهات را برای ما آورده. آیه در سوره مبارکه اسراء شماره 90 تا 93. شبهه درباره فرد نبی و جایگاه او؛
قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً، ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه یک چشمه‌ای از زیر زمین برای ما بجوشانی، یعنی تو جایگاه اینکه می‌گوئی نماینده خدا در روی زمین هستی اگر داری بسم الله، این معجزه را برای ما بیاور، أوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیل و عنب، یک باغی از نخلستان‌ها داشته باشید و تاکستانی داشته باشید و پولدار باشید، این هم به شکل معجزه آسا باشد، فَتُفَجِّرَ الاْ َنْهارَ خِلالَها در بین این باغ‌های خرما و انگور هم نحرها جاری کنید تَفْجِیراً، أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ یا اینکه آسمان را به زمین بزنید، کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً برما قصوری صورت می‌گیرد، آسمان به زمین می‌افتد، أَوْ تَأتِیَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلاً خدا و فرشته‌ها را جلوی چشم ما حاضر کنی، أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُف اگر تو پیغمبری و می‌توانی کارهای خارق العاده انجام بدهی برای خودت یک خانه طلا بساز، أَوْ تَرْقى فِی السَّماءِ یا اینکه به آسمان برو و امثال اینها. 
در ادامه همین بحث درباره فرد نبی و جایگاهش، آیه دیگری هم هست که می‌فرماید: وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم، این همان است که عرض کردم آدم کم بود یتیم عبدالله بشود پیغمبر ما؟‌ ابوسفیان بود، مغیرة بن شعبه بود، ولید بن مغیره بود، عبدالله بن ابی بود! از این حرفها درباره پیغمبر مکرم وجود دارد، اینها شبهات کهن است.
از شبهاتی که بسیار زیاد بوده، در ادامه همین شبهات است اتهام ساحری یا مسحوری به پیامبران می‌زدند. که می‌گفتند یا خودش ساحر است یا یکی سحرش کرده و از این دو حالت خارج نیست. در سوره مبارکه اسراء آیه 47 اینطور می‌فرماید: إذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ آنگاه که ظالمان و ستمگران بگویند إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلّا رَجُلاً مَسْحُوراً، شما از یک آدم جادو شده تبعیت می‌کنید که در واقع بحث سحر را به خود پیامبر که سحرشده نسبت می‌دهد! 
یا در آیه دیگر که بحث شاعری و ساحری هست می‌فرماید  وَ يَقُولُونَ أَ إِنّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ برای آدمی که شعر می‌گوید باید خدایان خود را ترک کنیم؟ دقیقاً معنای شعر به همین معنایی است که امروزه گاهی در زبان عوام استفاده می‌شود، می‌گوید فلانی شعر می‌گوید! یعنی چرندو پرند و حرف بی اساس می‌زند، این شش شبهه از شبهات قدیم و کهن که وجود داشته و الآن هم هست، فقط برخی از کلماتشان فرق می‌کند، مبنا همین است، اما در دنیای معاصر شبهاتی که قبل نبوده و الآن پیدا شده اینها هم خیلی فراوان است، خیلی زیاد است.
یک دسته از شبهات انکار ضرورت نبوت از راه ترقی عقلانی بشر است؛ بعضی از این افراد خیلی ژست و قیافه‌ی حق به جانب می‌گیرند، می‌گوید بله در دوران‌های قدیم که بشر نابالغ بوده، ساده بوده، نابلد بوده، نبوت یک راهی داشته. بر فرض که قبول کنیم نبی‌ای آمده باشد، بر فرض قبول کنیم که ادیان بوده  ادیان هم مصلح اجتماعی بوده، یک مقدار جلوی ظلم  فساد و تندروی افراد را می‌گرفت ولی مال زمان طفولیت انسان بوده، مال دران نابالغی انسان بوده، نا رشد یافتگی انسان بوده. اما الآن بشر ترقی عقلانی کرده، 1) خود بشر قانون وضع می‌کند، مسجد عوام و مسجد خواص دارد، مسجد ثنا و مجلس بانوان دارد، قانون وضع می‌کند. دانش بشر نسبت به احتیاجات بشری رشد یافته، ما درباره بشر چیز ناشناخته‌ای الآن نداریم، در حوزه روان شناسی الی ما شاء الله متخصص داریم، نظریه داریم، در حوزه جامعه شناسی الی ما شاء الله داریم و در حوزه فیزیولوژی و ذهن و اقتصاد  همه چیز داریم، هر دینی که باشد در مقابل ما چیزی ندارد. مثلاً اسلام چه دارد؟ یک کتابی دارد مال 1400 سال پیش است با بشر امروزی تطبیق ندارد، بنابراین کنار بگذار! خود بشر احتیاجاتش را می‌فهمد، بشر از طریق مجامع بین المللی ضمانت اجرایی قوانین کلی بشری را فراهم می‌کند. بشر الآن سازمان ملل متحد دارد، شورای امنیت دارد، دیدبان حقوق بشر دارد، سازمان کنفرانس اسلامی‌اش را گفت به درد نمی‌خورد و تبدیل کرد به سازمان همکاری‌های اسلامی، این همه بند و بیل دارد!
در حوزه داخلی بشر قوه قضائیه، امنیه و پلیس دارد، پیغمبران که زور نداشتند این را اجرا کنند اما الآن دولت‌ها می‌توانند به راحتی این را اجرا کنند، پس دین مال دوران طفولیت بشر است. الآن این دین به درد نمی‌خورد، چرا؟ چون ما بهترینش را داریم، بالاترش را داریم، این یک. که عرض کردم اینها گاهی قیافه حق به جانب می‌گیرند و می‌گویند ما منکر اصل ضرورت نبوت نیستیم اما زمانش سپری شده، که در بحث خاتمیت این را مطرح خواهیم کرد. این یک.
دوم یک کمی کهنه‌تر شده، دین اهرمی در دست قدرتمندان است، دین برای استضعاف بیشتر ضعیفان است که این بیشتر از طرف مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها مطرح می شد، آنها می‌گفتند قدرت، ثروت و نیرنگ. زن، زور و تزویر. دولت، سرمایه، دین. این سه تا اهرم هستند برای ایجاد طبقه، جامعه را طبقاتی می‌کند طبقه بالا و طبقه پائین. طبقه بالا چیست؟ اینهایی که اینها را داشته باشند و اینها دست به دست هم دادند که ضعیفان جامعه را بیشتر بهره‌کشی کنند، بیشتر له کنند، دولتمردها، پولدارها و آخوندها در یک ردیف قرار دادند که دشمن انسانیت و بشریت هستند! بنابراین هر سه بد هستند چون هر سه باعث ایجاد طبقه می‌شود و باعث استضعاف بیشتر مستضعفان و ضعیفان جامعه می‌شود.
آقای شریعتی در یکی از کتاب‌هایش که خیلی ضد روحانیت است همین تز سه تایی را مطرح می‌کند و خیلی خوب است که مرحوم آقای مطهری خیلی به آن کتاب نقد و ایراد وارد می‌کند و جالب این است که آن کتاب ظاهرش مربوط به امام حسین است، حسین وارث آدم. اما داخلش بیشتر درباره روحانیت است و اصل حرفش همین است که دین و روحانیت یک فریبی است که ستم‌های ثروتمندان و قدرتمندان را توجیه کند، بگوید قضا و قدر الهی بوده، سرنوشت این است خدا خواسته، صبر کنید، البته تا یک جایی بیراه نمی‌گفتند، منتهی درستش این نیست، همه‌اش این نیست، این متهم کردن همه‌ی متدینان و اصل دین به خاطر سوء استفاده‌ی یک عده افراد معلوم الحال است.
یک نظر دیگر می‌گوید دین باعث عقب ماندگی است، چون به زهد، دنیا گریزی و آخرت گرایی توصیه می‌کند و جهت می‌دهد و باعث می‌شود که دنیای ما عقب بیفتد. دین می‌گوید آقا نساز این چه وضعی است؟ برو مسجد، مثال مشهور یک فرد نصرانی که در زمان امام صادق مسلمان شده بود که دوستش این بنده خدا را صبح برد مسجد و گفت تا شب بنشین تا تمام شود، فردایش گفت من زندگی دارم و زن و بچه دارم، نمی‌شود این کار. این یک مسئله است که می‌گویند دین باعث عقب ماندگی است چون دین شما را در مقابل امور آرمانی ایستا بار می‌آورد، شما نمی‌توانید آرمانی فکر کنید، این یکی از شبهات اصلی است که الآن هم وجود دارد. این یکی از اساسی‌ترین اشکالاتی است که حتی در بین جامعه دینداران هم می‌بینیم که خودشان می‌گویند بسیاری از خانواده‌های متدین بچه‌هایشان می‌گویند اینقدر آخوندبازی درنیار! اینقدر صوفی‌گری نکن! تعابیر مختلفی در خانواده‌ها هست، اینقدر ادای آدم‌های مؤمن را در نیاور! این نکاتی است که ما از گذشته‌های دور درباره انبیا داشتیم تا دنیای امروز هم وجود دارد که جدیدترینش اینها هستند که می‌گویند بشر تکامل پیدا کرده، علم بشر پیشرفت کرده، قانون بشر پیشرفت کرده.
پاسخی که به این شبهات می‌دهیم را در واقع قبلاً دادیم از باب وجوه حسن و ضرورتی که هفته قبل عرض کردم، توجه به آن وجوه ما را به پاسخ این شبهات جدید و قدیم می‌رساند و خلاصه‌اش این است که انبیاء برای پیشبرد و ترقی عقل بشر آمده‌اند، پس نگوئید انبیاء برای عقب افتاده‌هاست، خودشان گُم هستند، انبیاء آمده‌اند برای اینکه عقل فلسفی، منطقی و استدلالی تقویت بشود بنابراین اینها نیست! انبیاء نیامده‌اند که شما را از ترقی بازدارند بلکه آمده‌اند که هم ترقی دنیوی را به ما بدهند و هم ترقی اخروی را. همین قرآن کریم هم درباره مسائل دنیوی دستور دارد و هم درباره مسائل اخروی دستور دارد. درباره باغ و باغداری، کشاوری، علوم و صنعت و معدن بحث دارد، درباره نماز، روزه و زکات هم بحث دارد. بنابراین یک جانبه‌نگری چرا؟ سیاه نمایی چرا؟ و بعد ارجاع می‌دهیم، به خصوص این جدیدترها را به عصر پیغمبر. زمان پیغمبر جامعه مدنی بهتر بود یا الآن؟ همین شهر مدینه را فقط در نظر بگیرید، از نظر پیشرفت جامعه‌ی زمان پیغمبر پیشرفته‌تر بود یا جوامع همسایه‌ی پیغمبر؟ در مسائل دنیوی پیغمبر در طی ده سالی که در مدینه حکومت تشکیل داد فرهنگ و تمدن ایجاد کرد در یثربی که از تمدن خبری نبود، از سواد و علم خبری نبود، بنابراین هم تاریخ این شبهات را رد می‌کند و هم محتوا و درون مایه‌های قرآنی اینها را رد می‌کند، اما نسبت به این سه چهار تا اشکال است که در دنیای معاصر بیشتر مطرح می‌شود.
ترقی از راه عقلانیت که هفته قبل عرض کردیم درست است، بشر خیلی ترقی کرده در بسیاری از زمینه‌ها، اما در یک جهت بشر نه تنها پیشرفت نکرده بلکه به شکل پیشرفته عقب‌گرد کرده و آن حوزه اخلاق و انسانیت است و این دین است که این حوزه را کنترل می‌کند، این حوزه را هدایت و مهار می‌کند، و چیز دیگری غیر از این نمی‌تواند آن را درست کند، شما در مقابل اینها جواب ندارید، همه اینها را دین هم می‌تواند به ما بدهد، همه اینهایی که بشر این همه زور زده که به آن برسد 1400 سال پیش این دین به ما داده.
در سال هشتم هجرت که مکه مکرمه فتح شد، قبایل اطراف مکه هنوز مسلمان نشده بودند پیغمبر بعضی از افراد را فرستاد با چند تا نیروی جنگی، اما فرمان جنگ نداد، گفت بروید اینها را دعوت کنید، یک تشری هم بزنید که مکه که پایگاه اصلی بود مسلمان شد شما چه می‌کنید؟ یکی از این فرماندهانی که پیغمبر فرستاد خالد بن ولید مخذومی بود که در بین صحابه پیامبر کم‌نظیر بود به لحاظ استراتژی نظامی، و به جرأت می‌توان گفت که فقط امیرالمؤمنین از او بالاتر بود، تا زمانی که خالد مسلمان نشده بود جبهه مقابل پیغمبر به لحاظ نظامی قوی‌تر بود، زمانی که خالد مسلمان شد جبهه مقابل فرو ریخت، در جنگ احد که مهم‌ترین جنگ پیغمبر با کفار قریش بود عامل اصلی شکست پیغمبر خالد بود، فرمانده نیروهایی که از پشت حمله کردند خالد بود، خالد خیلی مهم است. اما او یک آدم نظامی خشن است و تازه یک سال بوده که مسلمان شده، رفت سراغ قبیله‌ای به نام بنی جزیمه که در زمان جاهلیت با قبیله‌ بنی مخذوم شکرآب بود، اینها قبلاً به پیامبر نامه نوشته بودند که ما تسلیم هستیم، موقعی که اینها آمدند، آنها هم به استقبال آمدند و نماز ظهر شد و پشت سر خالد نماز خواندند، بعد از نماز خالد گفت بزنید، کشتند و غارت کردند و رفتند، یک عده از اینها که باقی مانده بودند رفتند پیش پیغمبر و گفتند فرستاده شما را اینطور استقبال کردیم و اینطوری با ما رفتار کرد، پیغمبر از جا بلند شد و رو به قبله کرد که اللهم إنی أبرء ؟؟؟ خالد، من برائت می‌جوبم، بعد امیرالمؤمنین را صدا زد که علی بیا، این پول را بگیر و برو آبرویی از که ما ریخته شده را درست کن، امیرالمؤمنین رفت دیه‌ها را داد، این حدیث سندش صحیح است، خون‌هایی که ریخته شده بود اعم از کشته و زخمی را دیه داد، اموالی که غارت شده بود را پس داد، تا کجا؟ خود حضرت می‌گوید من پول دادم حتی مدینة کلابهم حتی آن کاسه سگ‌شان که هیچ ارزشی نداشت! حتی ریسمان پای الاغ‌هایشان را هم دادم، حتی برای گریه‌های بچه‌هایشان هم غرامت پرداخت کردم، حتی برای ترس زن‌هایشان که از جنگ ترسیده بودند پول دادم، کجای حقوق بشر شما و قوه قضائیه شما چنین کاری بلد است؟ این مال همان دین عقب افتاده 1400 سال پیش است، این عدل، این اخلاق، این دین، این قانون را شما تا حالا به گردش هم نرسیدید بعد از 1400 سال، بنابراین خیلی خودتان را بالا نکشید که ما عاقل شدیم، خیلی هم عاقب نشدید، عاقل شما ترامپ بود، این خلاصه‌ای از شبهاتی که در مقابل منکران نبوت و انبیاء وجود دارد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اساتید: 
شماره جلسه: 
3
تاریخ: 
1399/12/10
سال تحصیل جدید: 
تعداد بازدید :11
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.