سایت مرکز فقهی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین
با توکل به خداوند متعال و استعانت از عنایات و توجهات حضرت ولی عصر (عج) بحثمان را درباره نبوت آغاز می‌کنیم. چهارمین جلسه از کلام اسلامی 4 که عنوان کلی بحث‌مان نبوت است.
بحث ما در امروز و دو جلسه آینده درباره ویژگی‌های انبیاست، خصوصیات انبیاء، خصائص انبیاء، که یکی از مهم‌ترین خصائص انبیاء عبارت از وحی و علم لدنی است. مهم‌ترین ویژگی‌ای که انبیا را از غیر انبیاء متمایز می‌سازند در نگاه کلامی و قرآنی آن مسئله‌ی وحی است که یک پدیده بسیار مهمی است که بشر نه با آن کاملاً بیگانه است که بگوید هیچی درباره‌اش نمی‌دانم و نه کاملاً احاطه به او دارد و آشنای آشناست که بگوید من کاملاً‌ وحی را می‌شناسم، بنابراین وحی برای بشریت یک امر پیچیده و مرموزی است. اصل کلمه «وحی» در معنای لغوی گفته‌اند اعلام سریع و خفی است، آگاهانیدن سریع و پنهانی. حالا این آگاهانیدن سریع و پنهانی می‌تواند از طریق ایما و اشاره باشد، می‌تواند از طریق غمز و چشمک زدن و ابرو بالا انداختن باشد، می‌تواند از طریق کتابت پنهانی باشد، می‌تواند از هر طریقی که دو خصوصیت سرعت و پنهان بودن را داشته باشد، این اصل کلمه‌ی وحی است.
در حقیقت اینها یک جورایی با ایما مرتبط است یا هم معناست، اما نه کاملاً. چون در ایما هم یک مطلبی القا می‌شود، یک کسی مطلبی را به دیگری القا می‌کند و به نحوی اشاره است که او بفهمد و بقیه هم متوجه نشوند و زود هم بگیرد، امکان سخنرانی نیست که یک ساعت حرف بزند درباره‌اش، می‌خواهد با یک اشاره مطلب را بگیرد، خواه با یک چشم بهم زدنی باشد، با یک اشاره دست یا سر باشد، با چشمک یا ابرو انداختن باشد، یا یک چیزی بنویسد و به دستش بدهد، یا هر طریق دیگری که این خصوصیت سرعت و پنهانی بودن را داشته باشد، این کلمه وحی در لغت است که همین کلمه در آیات قرآن هم به همین معنا به کار رفته. مثلاً در سوره مبارکه مریم آیه 11 درباره زکریا آمده، فَخَرَجَ عَلى‌ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ‌ ، وای به حال دهقانی که یک بیل خوبی نداشته باشد، فَخَرَجَ عَلى‌ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ‌، درباره زکریا که می‌گوید از محراب خارج شد اما حرف نزد، فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً، چون عشاء آخر روز است بکرةً می‌شود اول صبح.
پس اصل معنای کلمه وحی به معنای اعلام سریع و خفی است، مرحوم راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید اشاره‌ی سریع است، وحی در لغت الاشارة السریعة است که اشاره هم می‌کند. هفته قبل برای دوستان منبعی که آن روز برایشان عرض کردیم را معرفی کرده بودم، امروز هم از این کتاب شریف یک بخش عمده‌ای از عرایضم را نقل می‌کنم که اسمش هم تلخیص التمهید، خدا بیامرزد مرحوم آیت الله شیخ محمد هادی معرفت را، ایشان یک مجموعه چهار جلدی دارد به نام التمهید درباره علوم قرآنی، که خودشان می‌خواستند خلاصه کنند در دو جلد، یک جلدش را خلاصه کردند و جلد دومش را 20 سال فرصت نکردند تا اینکه از دنیا رفتند و مرحوم شدند، امروز عرایضم عمدتاً از این کتاب تلخیص التمهید مرحوم آیت الله معرفت رضوان الله تعالی علیه است.
پس اصل کلمه وحی در لغت این معنا را دارد که در واقع به نحوی اشاره سریع و اعلام سریع است، به نحوی کلام پنهانی هم می‌شود گفت، سخن گفتن پنهانی، این سخن پنهانی. اما در استعمالات قرآنی واژه‌ی وحی در چند معنا به کار رفته، وحی در استعمال قرآنی و کاربرد قرآنی‌اش. یک: در همان معنای لغوی، یعنی اعلام سریع و خفی که در آیه 11 سوره مریم خدمت سروران گرامی به عرض رسید. در معنای دوم وحی به مفهوم درک غریزی و فطری است که در قرآن کریم به این معنا هم به کار رفته. و اوحی ربک إلی النحل، پروردگارت وحی کرد به زنبور عسل، أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً اینجا أوحی ربک إلی النحل بین خدای متعال و زنبور که کلامی ردّ و بدل نشده، اینجا به این معناست که خدای متعال این درک فطری غریزی همراه با خلقت را در وجود زنبور عسل قرار داده و ادامه هم دارد وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ، تا جایی که می‌گوید فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً که در اینجا به معنای همان درک غریزی فطری است. 
حتی می‌شود گفت معنای سومی هست که شبیه همان معنای دوم است، اما یک کمی عام‌تر از آن است که وجود دارد و به معنای حرکت منطبق با خلقت است، یا نحوه‌ی وجود آفریدگار. درباره آسمان دارد و اوحی فی کل سماءٍ أمرها خدای متعال در هر آسمانی امورش را به او وحی کرده، یعنی نحوه‌ی وجودش را اینطوری قرار داده، حرکتش را که منطبق با خلقت است اینطوری آفریده، این سه معنا.
معنای چهارم وحی که کم‌کم به آن معنای اصلی که می‌خواهیم به عنوان یکی از ویژگی‌های انبیاء مطرح کنیم نزدیک می‌شود القای در نفس است، القای معنایی در درون یک موجود با شعور است به خصوص درباره انسان به کار می‌رود، در حقیقت اینجا یک جور شعور درک باطنی است که یک چنین چیزی بالأخره درباره بسیاری از افراد مطرح می‌شود، گفته می‌شود، از جمله در قرآن کریم درباره مادر موسی آمده، و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه...، به مادر موسی الهام کردیم که شیرش بده، پس هر گاه ترسیدی بر جان فرزندت موسی فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم، او را به آب بیفکن و لا تخافی و لا تحزنی، تا جایی که می‌گوید إنا رادّوه إلیک، ما او را به تو بازخواهیم گرداند. اینجا وحی به همان القاء معنا در نفس است، البته بعضی از مفسران گفته‌اند که اینجا به معنای همان اعلام خفی و سریع است. 
این چهار معنا اختصاص به انبیا ندارد، گرچه انبیاء هم می‌توانند از این چهار تا برخوردار باشند اما اختصاص به انبیاء ندارد، زنبور هم می‌تواند داشته باشد، بنی اسرائیل می‌توانند داشته باشند، آسمان هم می‌تواند داشته باشد که یک موجود بی شعور است، و مادر موسی که پیغمبر نیست هم می‌تواند داشته باشد ما هم می‌توانیم داشته باشیم، زیاد برایمان اتفاق افتاده، خیلی جاها هست که یک چیزی یک دفعه به ذهن ما می‌رسد که فکرش را هم نکرده بودیم! منتهی گاهی این الهام در نفس از القاءات رحمانی است مثل قضیه مادر موسی، گاهی هم هست که القاءات شیطانی است، ممکن است وحی کننده خدای متعال نباشد و شیطان باشد، گاهی فکرهای بدی به ذهن آدم می‌آید که الهام و وحی است ولی القاءات شیطانی است، در قرآن هم به کار رفته، وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ برای پیامبران دشمن قرار دادیم عَدُوًّا شَيَاطِينَ، گفتم خدا نکند که دهقان بیل نداشته باشد،  الْإِنْسِ وَالْجِنِّ، حالا این شیاطین جن و انس چکار می‌کنند؟‌ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، نمونه‌های زیادی دارم ولی نمی‌توانم آنها را برایتان بگویم.
پس این شد چهار استعمال از استعمالات قرآنی واژه وحی که هر کدام یک معنایی دارند و اگر این دو تا را دو جور حساب کنیم می‌شود پنج تا. 
اما از اینها که بگذریم پنجمین معنای وحی که معنای خاص است وحی نبوی است، وحی رسالی است که این پنجمی می‌شود از اختصاصات و از ویژگی‌های انبیاء. این چهار تا از ویژگی‌های خاص نبودند، اما این معنای پنجم وحی رسالی و نبوی است یعنی یک انتقال پیام خاص و روشن از جانب خدای متعال برای پیغمبر. حالا این برای پیغمبر یا به مقصود آگاهانیدن خود پیامبر از آن محتواست و یا به هدف رساندن آن پیام توسط پیامبر به مردم است، این شد وحی رسالی.
پیغمبر بشر است، چون بشر است طبعاً زندگی‌اش توأم با امور بشری است و از مهم‌ترین امور بشری زبان است، قرآن هم تأکید می‌کند که هر پیغمبری که فرستادیم به لسانٍ قومه فرستادیم به زبان عرف مردم فرستادیم، اشکالی هم ایجاد نمی‌کند. گرچه این معانی را دارد ولی خود عرف می‌فهمد که کاربردش کجاست و این اشکالی ایجاد نمی‌کند.
درباره انبیاء هم فرشته‌ها به شکل یک آدم ظاهر می‌شدند، مثلاً در داستان لوط و حضرت ابراهیم، چهار تا آدم آمدند و حضرت ابراهیم فوری رفت برایشان گوساله کشت و کباب کرد و آورد گفت بفرمائید بخورید، دید که دستهایشان به سمت غذا نمی‌رود، در آن زمان رسم این بود که مهمان باید غذا بخورد، اگر غذا نمی‌خورد معنایش این بود که قصد سوء دارد، بعد این ترسید که نکند ایها دشمن باشند، گفتند نترس ما دشمن نیستیم و کار دیگری داریم، فرشته عذاب هستیم  آمدیم برای قوم لوط، یعنی حتی درباره انبیاء هم بعضی مواقع هست که به شکل یک انسان می‌آمدند.
برای عموم مردم امکان دیدن ملک نیست الا زمانی که مرگشان فرا برسد. اما پیامبران که وسعت نفس پیدا کرده‌اند می‌توانند فرشته‌ها را ببینند، دسته کم انبیای اولوالعزم، اما لزومش معنایش این نیست که انبیای اولوالعزم همیشه فرشته‌ها را به شکل اصلی خودشان ببینند، ممکن است همان انبیای اولوالعزم حتی پیغمبر مکرم که افضل انبیاست، ممکن است بعضی اوقات فرشته‌ای که نازل می‌شود به شکل اصلی نازل نشود بلکه به شکل یک انسان نازل شود، در خود روایات علت دارد و اینست که بعضی از اوقات آن حالت اتصال و قرب از حیث وجود پیامبر که این قرب شدّت پیدا می‌کرده و پرده‌ها بیشتر کنار می‌رفته، هر مقدار که روی این قرب غبار می‌نشسته حائل می‌شده، درباره پیغمبر مکرم داریم که حضرت زیاد استغفار می‌کردند. همسران پیامبر ناراحت می‌شدند که ما استغفار کنیم یک چیزی، شما چرا استغفار می‌کنید؟ شما که برگزیده‌ی خدا هستید، شما که مقرب هستید، این را مرحوم آقای طباطبائی رضوان الله علیه در المیزان دارد که آنجا حضرت می‌گفت استغفار من از نوع گناهانی که شما می‌کنید نیست، ما آن گناهان را نمی‌کنیم اما ما گاهی واجباتی انجام می‌دهیم که خودش حجاب است، مثلاً از واجباتی که پیغمبر باید انجام بدهد جهاد است، نکاح است، دارد شمشیر می‌زند اما آن لحظه‌ای که شمشیر می‌زند با اینکه قصد قربت است اما آن توجه تام از آن مقام الوهیت و ربوبیت به مقام اطاعت بیاید. اینکه می‌گویند حسنات الابرار سیئات المقربین مال همین است، حسنه است اما برای مقربین سیّئه است. 
به مرحوم شیخ انصاری گفتند که شب قدر باید چکار کنیم؟ مثلاً برویم جمکران؟ برویم سهله؟ قرآن به سر بگیریم؟ گفتند نه بنشین همین جا ایوان امیرالمؤمنین مباحثه کن، مباحثه برای شما از آن قرآن سر گرفتن بالاتر است. اگر بروی مسجد سهله قرآن به سر بگیری کار بدی نکردی، عبادت خدا کردی، حسنه را به جا آوردی اما از آن حسناتی است که مانع یک کار بالاتر است، گاهی ممکن است واجب باشد که این واجب مستلزم این است که از آن مقام تنزل پیدا کند. استغفار پیغمبر و اینکه در قرآن کریم ذنب برای پیغمبر ذکر شده لیغفر لک الله ما تقدم من ربّک و ما تأخر این ذنب برای پیغمبر از آن ذنب‌هایی نیست که ما داریم نعوذ بالله! ذنب پیغمبر در حدّ ‌خودش هست که ممکن است انجام یک کار واجبی هم باشد.
مرحوم امام درباره مرحوم علامه مجلسی رضوان الله علیه این را فرمود، من خودم از تلویزیون دیدم که اینهایی که به علامه مجلسی ایراد می‌گیرند که چرا رفته در کنار فلان پادشاه صفوی نشسته، عالم دربار بوده، امام گفت مجلسی چکار کرده؟ مجلسی آنجا قربانی نفس کرده، می‌توانست او هم برود مثل بقیه سلوک معنوی داشته باشد اما این سلوک معنوی کنار می‌رفته برای اینکه یک امر اجتماعی و یک کاری که عموم جامعه در مسیر صحیحش قرار بگیرد. برای مجلسی آن کار بسیار آسان‌تر بود تا این کار، بنابراین کسی گمان نکند که مجلسی درباری بوده، مجلسی از خودگذشته بود، که آن مقام معنوی را رها کرد و آمد به یک مقام مادی، برای اینکه امور ملّت، امور مسلمین بر زمین نماند، این را مرحوم امام فرمودند.
درباره وحی رسالی یک دقتی بفرمائید، قبل از اینکه این مطلب را شروع کنم یک نکته‌ای عرض کنم؛ درباره آن القاءات من یادم رفت برایتان بگویم؛ آن القاءات چه از نوع رحمانی و چه از نوع شیطانی‌اش می‌تواند هر کدام از این دو تا هم در بیداری اتفاق بیفتد و هم در عالم خواب و رؤیا. و شاید در عالم رؤیا و خواب بیشتر باشد، این را در قسمت شماره چهار اضافه کنید که القاءات نفسانی چه از نوع رحمانی و چه از نوع شیطانی هم می‌تواند در بیداری باشد و هم در خواب و رؤیا، و شاید در عالم رؤیا بیشتر هم باشد و اصولاً در روایات ما گفته‌اند که و إنّ لمن الوحی الرؤیا، رؤیا یک شعبه‌ای از وحی است. این وحی که می‌گوید از آن نوع القاءات و الهامات است و رؤیایی که انسان می‌بیند شاید خیلی اوقات برای شما این سؤال مطرح بشود، یا از شما بپرسند که خواب چیست؟ رؤیا چیست؟ 
رؤیایی که انسان می‌بیند سه حالت دارد، اکثر رؤیاهایی که انسان می‌بیند انعکاسات ذهنی است، آقا گرفتار وام و قرض است، صبح تا غروب دنبال فرم و ضامن دویده، سرش را روی بالش می‌گذارد و با همان‌ها کلنجار می‌رود، منتهی نفس انسان یک توانایی دارد که گاهی این تصویرهای تکه تکه بریده‌ای که از جاهای مختلف گرفته را دست می‌برد. مثلاً وقتی وام می‌گیرد آقا رفته پیش شخص دیگری که اصلاً کارش وام نیست ولی نفس این توانایی را دارد که آن مطلب را دست این آقا بگذارد و فکر کند که آقا از آیت الله شیخ جواد فاضل وام می‌گیرد،  یک وام خوبی هم می‌دهد، شاید هم بلا عوض باشد! ایشان هیچ گاه وام بلا عوض از آقای فاضل نگرفته، اما نفس این توانایی را دارد که چنین کاری کند، اینها انعکاسات ذهنی است و هیچ ارزشی ندارد. افرادی که با اشرار سر و کار دارند، با دزدی سر و کار دارند، این خواب را می‌بینند، آن عالم روحانی که با نماز و تسبیح سر و کار دارد این خوابهای دیگر را می‌بیند، گرچه ممکن است از نوع القاءات ذهنی باشد و جابجا بشود، اما انعکاسات ذهنی است و هیچ ارزشی ندارد، واقع نمایی ندارد، این یک.
نوع دوم القاءات شیطانی است که در خواب برای انسان حاصل می‌شود، چه بسا که ترکیبی از هر دو هم باشد و هر دو با هم مخلوط بشود، هیچ وقت ذهن من با یک چنین مسئله‌ای درگیری نداشته اما شیطان مرا در خواب انتخاب می‌کند.
نوع سوم القاءات رحمانی است که اصطلاحاً به آن رؤیای صادقه می‌گویند. واقعیت نماست و این رؤیای صادقه بیشتر به نفوس طیّب و طاهر القاء می‌شود گرچه اختصاص به آنها هم ندارد، خیلی از رؤیاهای صادقه مهم را چه کسانی می‌بینند؟ آدم‌های پدر سوخته‌ی ظالم ستمگر. یکی از ظلم‌های صادقه که قرآن کریم گزارش می‌کند رؤیای فرعون مصر است که نه تنها مشرک بود بلکه خودش خود را خدا معرفی می‌کرد اما رؤیای صادق داشت، گرچه وقتی معبّران را آوردند آنها گفتند که این رؤیای صادق نیست و انعکاسات ذهنی است، تشویش و اضطراب دارد ولی وقتی که آن معبر واقعی را آوردند گفتند نه، این از رؤیاهای صادقه است.
مرحوم صدوق این روایت را می‌آورد که وقتی حضرت رضا سلام الله علیه ولی عهدی را قبول کرد بر عده‌ای از شیعیان گران تمام شد و آمدند اعتراض کردند، گفتند چرا قبول کردی؟ ولایتعهدی یک ظالم را قبول کردی، ولایت یک غاصب را قبول کردی، امام می‌گوید من تأصی کردم به یوسف صدیق، با این تفاوت که من خودم نخواستم او مرا به زور آورده، اما یوسف خودش گفت إجعلنی علی خزائن ... خودش درخواست کرده، کار او بالاتر است یا من؟ با این تفاوت که مأمون ظاهراً‌مسلمان است اما فرعون کافر بود، روایت می‌گوید فرعون کافر بود. 
القاءات رحمانی را عرض کردم که بیشتر در رؤیا حاصل می‌شود مال نفوس طاهره است، به خصوص افرادی که نسل‌هایشان پاک و پاک‌تر باشد هر چقدر که نفس‌هایش پاک‌تر باشد از اینها دورتر می‌شود به طوری که برای معصومین چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد، معصومین رؤیا از نوع شیطانی ندارند، از این نوع القاء کلاً ندارند، رؤیایشان از نوع القاءات رحمانی است، مشکل انعکاسات ذهنی هم ندارند چون این انعکاسات ذهنی نشانه پریشانی انسان است، اما معصومین علیهم السلام نفوس مطمئنه هستند و ذهن پریشان ندارند، پس رؤیاهای آنها همه القاءات رحمانی است و از نوع وحی است.
اما وحی رسالی؛ اینست که خدای متعال مطلبی را به پیامبر القا می‌فرماید که این القاء یا برای آگاهی خود پیامبر است و یا برای قاصد شدن پیامبر برای رساندن پیامبر به مردم. این از نکات اصلی و اساسی درباره وحی رسالی است و این وحی رسالی بر اساس یک آیه به سه قسم اتفاق می‌افتد برای پیامبر: یا بدون واسطه و به صورت مستقیم با خدا سخن گفتن است، یا با واسطه حجاب است از پشت پرده، یا با واسطه فرشته وحی است. یکی از این سه تا.
ما کان لبشر، نرسد هیچ بشری را أن یکلمه الله که خدا با او سخن بگوید الا وحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً، فیوحی باذنه ما یشاء إنه علیٌ حکیم، بر اساس این آیه خدا که می‌خواهد با یک بشری سخن بگوید از یکی از این سه راه است، إلا وحیاً، یا من وراء حجاب است، یا یرسل رسولا است، یکی از این سه نوع بالأخره برای بشر امکان تحقق دارد، آیه 51 سوره شوری که می‌گوید این سه راه وجود دارد.
درباره تفسیر آیه نگاه‌های متفاوتی وجود دارد، تفسیرهای مختلفی وجود دارد بین مفسران خودمان هم اختلافاتی هست و علمای اهل سنت هم اختلافاتی دارند که هر کدام از اینها به چه معناست؟ اما ظاهر آیه این است که بگوئیم این وحیاً یعنی اینکه مستقیم بی واسطه. أو من وراء حجابٍ که فرشته وحی‌ای در کار نیست به عنوان اینکه پیام را از بالا بگیرد و به پائین برساند، نزول فرشته‌ای انجام نشده، خدای متعال است و پیغمبر، اما اینطور نیست که مواجهه مستقیم باشد بین خدا و پیامبر، بلکه از وراء حجاب است، مثل سخن گفتن خدای متعال با حضرت موسی که از درون آن بوته شعله‌ور صدا آمد إنی أنا الله، فاخلع نعلیک إنک بالوادی المقدس طوی، موسی خدا را ندید فرشته وحی هم نازل نشده بود، صدایی از وراء حجاب آمد که من خدای تو هستم، تو مأموریت دارید از این به بعد از طرف من. أو یرسل رسولا که الی ما شاء‌الله در آیه قرآن هست، درباره پیغمبر ما آنچه که ظاهر است آیات میرسانند که هر سه نوع را داشته، اما قرآن کریم از این طریق سوم نازل شده، قرآن با واسطه فرشته بوده، نزول قرآن با فرشته بوده اما وحی‌ای که پیغمبر مکرم دریافت کرده که منحصر به قرآن نیست.  و آن وحی‌ها از وراء حجاب بیشتر بوده و این إلا وحیاً هم بوده و گویا که بالاترین نوع وحی رسالی هم همین است، کمتر اتفاق می‌افتاده برای انبیاء و شاید خیلی از انبیاء اصلاً این را دریافت نکرده باشند چون درباره پیغمبر هست که می‌فرماید ما کذب الفؤاد ما رآی، پیغمبر شب معراج رفت و اوج صعود روح پیغمبر مکرم است، رفته جایی که جبرئیل هم نتواند برود. تا اینجا را داشته باشید هفته آینده ادامه بحث را پیگیری خواهیم کرد. والسلام علیکم بما صبرتم و رحمة الله و برکاته
 

اساتید: 
شماره جلسه: 
4
تاریخ: 
1399/12/17
سال تحصیل جدید: 
تعداد بازدید :11
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.