بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین
با توکل به خداوند متعال و استعانت از عنایات و توجهات حضرت ولی عصر (عج) بحثمان را آغاز میکنیم. ششمین جلسه از مبحث کلام اسلامی 4 یعنی مبحث شریف نبوت است و بحثمان درباره ویژگیها و خصوصیات انبیاء بود.
در جلسه قبل که در حقیقت دو هفته پیش بود و آخرین جلسه ما در سال 1399 هجری شمسی بود، درباره وحی به عنوان یکی از خصوصیات مهم انبیاء صحبت کردیم. امروز میخواهیم درباره عصمت به عنوان یکی از ویژگیهای دیگر انبیاء با هم صحبت کنیم. این دو ویژگی را اگر مدّ نظر قرار بدهیم (عصمت و وحی)، بحث عصمت مسئله و ویژگی اصلی است. پیغمبر چه کسی است؟ آن کسی که وحی را دریافت میکند بنابراین وحی یا همان علم ویژه و آگاهی ویژهای که پیامبر از سوی خدای متعال دریافت کرده است خصوصیت اصلی انبیا هستند.
اما وحی مستلزم یک خصوصیت دومی است که تا این خصوصیت دوم نباشد، خصوصیت اول کارایی نخواهد داشت و آن عصمت است. عصمت به مفهوم معصوم بودن، مصون بودن، محفوظ بودن از خطا، اشتباه و خلط شدن با باطل و غیر وحی است. عصمت به این معناست که آنچه خدای متعال به پیغمبر وحی کرده که آن وحی را پیغمبر به طور خالص دریافت کند و بعد آن را به دیگران (به مردم) انتقال دهد و ابلاغ کند، این تلقی و ابلاغ وحی دست نخورده باشد و چیزی در آن پیام که پیغمبر و پیامبر از سوی خدا دریافت فرموده در او مخلوط نشده باشد. بنابراین حفظ وحی به صورت ناب و خالص به ویژگی دوم یعنی عصمت مربوط میشود و این بحث سلامت وحی از اشتباه، خطا و خلط و آمیخته شدن با امور دیگر از ویژگیهای اصلی نبی است که در واقع بازگشت به ویژگی اول انبیاء یعنی بحث وحی دارد.
کلمه عصمت از عَصِمَ یَعصِمُ، فَعَلَ یَفعِلُ به معنای نگه داشتن و حفظ کردن است، چنانکه در آیه شریفه مشهور که فرمود یا ایها الرسول بلغ ما انزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغة رسالته و الله یعصمک من الناس، ای رسول ابلاغ کن آنچه را که از سوی پروردگارت به تو نازل شد که اگر چنین نکنی پس در واقع رسالت خدای متعال را تبلغ و ابلاغ نکردی، این کار را انجام بده و از کسی نترس، والله یعصمک من الناس، خدای متعال تو را از مردم حفظ میکند و نگه میدارد. بنابراین در این آیه قرآن کریم عصمت یا عَصَمَ به همان معنای اصلی لغوی به کار رفته. اما در اصطلاح متکلمان عصمت یک امری است مربوط به نفس پیغمبر، یک ملکه نفسانی است یا یک خصوصیت و صفت نفسانی است که با این خصوصیت خدای متعال دارندهی این خصوصیت و این صفت را از خطا و گناه باز میدارد، از لغزش باز میدارد و بالاتر از آن از سهو و نسیان هم باز میدارد. پس یک صفتی مربوط به نفس پیغمبر است که این صفتی که مربوط به نفس پیغمبر مکرّم است باعث میشود که وحی مصون بماند، وحی دست نخورده بماند و همان طوری که از جانب خدای متعال نازل شده است به همان شکل به مردم و مخاطبان اصلی برسد. متکلمان مسلمان بر اساس آموزههایی که از خود وحی گرفتهاند، از قرآن و سنت گرفتهاند و نیز بر اساس ادله عقلیای که در دست دارند بر این باورند که انبیاء در وحی معصومند، انبیاء در وحی گرفتار خطای عمدی، سهوی و گناه و اشتباه نخواهند شد.
هم انبیاء معصوم هستند و در وحی رسالیای که از طریق فرشته وحی به پیغمبران میرسد از این طریق هم آن فرشتگان معصوم هستند. بنابراین دلیلی که آنها دارند هم دلیل نقلی میشود و هم دلیل عقلی که در ادامه بحث ادله عقلی و نقلی را که علمای مسلمان و متکلمان ما مطرح کردهاند محضر دوستان عزیز تبیین خواهیم کرد.
در کتاب شریف تجرید الاعتقاد و شرح آن یعنی کشف المراد که محور اصلی متن ماست؛ در بحث نبوت انبیاء مسئله سومی که مرحوم خواجه نصیر طوسی صلوات الله علیه مطرح فرموده مربوط به همین بحث عصمت است، المسئلة الثالثة فی وجوب العصمة. برای اینکه مفهوم عصمت برای ما روشن شده که عصمت به معنای حفظ کردن و نگه داشتن است و در اصطلاح عصمت به عنوان یک صفت ملکهای نفسانی است برای نبی و فرشتهی وحی و البته در ادبیات شیعی برای ائمه علیهم السلام که آنها را از خطا و گناه باز میدارد. این خطا و گناه قدر متیقّنش در مسئلهی وحی است که در این مسئله انبیا و نیز فرشتگان وحی دچار خطا و اشتباه نشوند، دچار گناه نشوند و وحی را به طور دقیق، واضح و کامل به دست مخاطبان برسانند. برای این منظور البته در بین فرقههای اسلامی یک سری اختلافاتی وجود دارد؛ عرض کردیم قدر متیقّنش مربوط به وحی است، یعنی در امر وحی پیامبر و فرشتگان وحی خطا و اشتباه نخواهند کرد، حداقلش این است که به طور عمد اشتباه نکنند، یعنی عمداً در محتوای وحی تغییری ایجاد نکنند، در محتوای وحی کم و کاستی به وجود نیاورند. البته برخی از فرقههای غیر شیعه گفته شده که آنها اشتباه پیغمبر را در امر وحی هم قبول کردهاند، بعضی از علمای اشعری هم از ظاهر سخنانشان میتوان به دست آورد که آنها هم معتقدند که پیغمبر در امر وحی هم میتواند خطا کند.
اما در غیر مسئله وحی، در مسائل دیگر چطور؟ در نزد طایفه حقّه شیعه امامیه هیچ تفاوتی میان وحی و غیر وحی وجود ندارد، از نظر عامه شیعه (قاطبه و اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه) پیغمبربه طور مطلق معصوم است، اینکه میگوئیم به طور مطلق یعنی اولاً قبل البعثة و بعد البعثة، هم پیش از مبعوث شدن به رسالت و هم بعد از مبعوث شدن به رسالت. و ثانیاً هم در محرمات و واجباتی که اخلال در آنها منجر به گناهان کبیره میشود و هم در گناهان صغیره، یعنی از نظر اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه انبیا صلوات الله علیهم اجمعین هم قبل از بعثت معصومند و هم بعد از بعثت. هم نسبت به گناهان کبیره عصمت دارند و هم نسبت به گناهان صغیره معصوم مطلق هستند، این نظر عامه علمای شیعه است. هم نسبت به عمد هم نسبت به سهو ، یعنی برای علمای شیعه این محرز است که انبیاء علیهم السلام نه عمداً گرفتار خطا و اشتباه و گناه میشوند و نه سهواً، چون کسی که به مقام نبوت رسیده، کسی که به مقام دریافت وحی رسیده یک فرد عادی نیست، جایگاه بلندی دارد به لحاظ روحی، به لحاظ نفسانی و آنچنان توجه به خدای متعال دارد که هرگز گرفتار خطا و اشتباه و گناه نمیشود و خدای متعال هم او را حفظ میکند و نگه میدارد.
البته در گذشته تاریخ تفکر شیعه بودهاند افرادی و کسانی که اینها میگفتند نه، پیغمبر نسبت به وحی عصمت دارد، نسبت به گناهان کبیره و صغیره از روی عمد هم عصمت دارد، یعنی عمداً گناه نمیکند. اما امکان سهو و نصیان و خطا وجود دارد، به خصوص نسبت به گناهان صغیره. ممکن است پیغمبر در بعضی از امور دچار سهو و نصیان بشود. نه تنها ممکن است، که برخی از علمای ما حتی میگفتند واجب است، لازم است که باید پیغمبران نسبت به برخی از صغایر گرفتار سهو و نسیان بشوند گاهی، از جمله شخصیتهایی که این نظر را داشتهاند مرحوم محمد بن حسن بن ولید قمی است که استاد مرحوم شیخ صدوق بود، خود شیخ صدوق هم چنین نظری دارد و اصلاً مرحوم شیخ صدوق رسالهای دارد در اثبات سهو النبی. مرحوم شیخ مفید رضوان الله علیه در کتاب شریف عوالی المقالات میگوید اصلاً قمیها (یعنی مکتب قم آن زمان) حداقل غلوّ را نفی سهو میدانستند یعنی قمیها معتقد بودند که اگر کسی سهو را از انبیاء نفی کند چنین کسی غالی است و از غلات حساب میشود، البته خود مرحوم شیخ مفید این را قبول ندارد و رد میکند. بهر حال مکتب قم آن زمان منقرض شد، در بین علمای شیعه آن نظریه طرفدار پیدا نکرد و غالب و قاطبهی علمای شیعه معتقدند که سهو و نسیان بر پیغمبران جایز نیست، در این مسئله تفاوتی هم بین پیغمبر خاتم و سایر انبیاء نیست، همه انبیاء یکسان هستند، این نظر امامیه است.
اما در غیر امامیه عرض کردیم نسبت به مقام وحی همه قبول دارند که انبیاء بایستی در مقام تلقی وحی و ابلاغ وحی معصوم باشند گرچه از ظاهر برخی از اصحاب مذاهب دیگر از جمله بعضی از اشاعره اینطور استنباط میشود که اعتقاد داشتند که پیغمبر حتی میتواند در وحی هم خطا کند! که این بسیار خطرناک است، عقیده بسیار سخیف و باطلی است.
مرحوم علامه حلی رضوان الله علیه در کتاب میفرماید بعضی از معتزله ارتکاب گناهان صغیره را بر انبیاء جایز دانستهاند و گفتهاند ممکن است که انبیاء گناهان صغیره انجام بدهند. حالا این گناه صغیره را یا به شکل سهو انجام بدهد یا به شکل تأویل انجام بدهد، تأویل به این معنا که پیغمبر یک دلیلی برایش داشته باشد ولی آن دلیل اشتباه باشد! این را به بعضی از معتزله، مرحوم علامه حلی رضوان الله عله نسبت دادهاند.
چنانکه در غیر وحی، مرحوم علامه میگوید اشاعره و نیز حشویه که یک گروهی از اهل حدیث در اهل سنت هستند، بر انبیاء هم ارتکاب گناهان صغیره را جایز دانستند و هم ارتکاب گناهان کبیره را، اما دو چیز را استثنا کردند؛ یکی کفر و دیگری کذب، که گفتهاند نسبت به کفر و کذب جایز نیست که انبیاء کافر شوند و یا دروغ بگویند، اما در غیر اینها از بقیهی موارد اشکالی ندارد ممکن است که پیغمبران گرفتار گناهان دیگری هم بشوند که البته این نظر همهی اشاعره نیست بلکه نظر برخی از اشاعره است و نظر برخی از حشویهی اهل حدیث است.
و البته در بین گروههای اهل سنت غالبشان بر این عقیدهاند که انبیاء قبل از بعثت عصمت ندارند و عصمتشان بعد از بعثت است، تا زمانی که مبعوث به رسالت نشده باشند عصمت معنا ندارد، عصمت از چه زمانی شروع میشود؟ از زمانی که کاملاً به مقام نبوت برگزیده شده باشند. اما از نظر مذهب ما عرض کردیم که عصمت عام است، هم شامل گناهان کبیره میشود و هم شامل گناهان صغیره میشود، هم قبل از بعثت را شامل میشود و هم بعد از بعثت را شامل میشود و همه اینها بالأخره از انبیاء دور است.
اما حالا ببینیم چه ادلهای وجود دارد؟ ادلهای که در این باره وجود دارد هم ادله عقلی است و هم ادله نقلی است. درباره ادله عقلی مرحوم خواجه نصیر طوسی سلام الله علیه و به تبع او مرحوم علامه حلی سه دلیل را آورده؛ دلیل اول لزوم عصمت برای تحصیل غرض و هدف از بعثت انبیاست و این بدون عصمت حاصل نمیشود و آن اینست که هدف از ارسال رسولان و بعثت پیغمبران چیست؟ هدف این است که آنها پیام خدای متعال را به مردم برسانند و مردم هم پیام آنها را قبول کنند و بپذیرند. اگر مردم پیام آنها را قبول نکنند آن غرض از بعثت، غرض از ارسال رسول حاصل نمیشود. اگر امتثال اوامر انبیاء نکنند بعثت انبیاء لغو است.
حالا در چه صورتی مردم میتوانند امتثال امر کنند؟ در صورتی که مطمئن باشند که انبیاء گرفتار خطا و اشتباه و دروغ نشده باشند، نسبت به وحی اگر احتمال کذب برود، احتمال برود که این پیغمبر گناهکار است، برای اینکه بر گردن مردم سوار بشود ادعای نبوت کرده، برای اینکه منافع شخصی خودش را تأمین کند، برای اینکه بر مردم امارت کند دستاویزی درست کرده به نام نبوت و اعلام کرده که من پیغمبرم و حرف مرا گوش بدهید! و در این ادعای خودش کاذب باشد، شیاد باشد، گنهکار باشد، اگر مردم ذرهای احتمال اشتباه بدهند یا احتمال خطا بدهند یا احتمال گناهکار بودن پیغمبر را بدهند، اعتماد و اطمینان آنها از پیغمبر سلب خواهد شد، دیگر به سخن پیغمبر توجه نخواهند کرد، دیگر به فرمان پیغمبر گوش نخواهند داد، امتثال امر نخواهند کرد، بنابراین اگر در امر و نهی انبیاء در افعال انبیاء احتمال کذب و معصیت و دروغگو بودن و شیاد بودن باشد در این صورت کاملاً اطمینان از آنها سلب میشود و دیگر مردم از آنها تبعیت نخواهند کرد و این نقض غرض بعثت است و برای همین در قرآن کریم میفرماید لکم فی رسول الله اسوة حسنة، پیغمبر اسوه حسنهی شماست. در چه صورتی میتواند پیغمبر اسوه حسنه باشد؟ در صورتی که تمام افعالش مردم را به واقع برساند، در صورتی که مردم مطمئن باشند که همه کارهای او درست است، خطا در آن نیست، اشتباه در آن نیست، اگر خطا و اشتباه در او باشد اسوه بودن معنا ندارد، این یکی از نظریات و ادله است.
بنابراین حکمت الهی که خدشهناپذیر است مقتضی این است که آن هدف بعثت تحقق پیدا کند، هدف بعثت چیست؟ فرمانبرداری مردم از انبیاست و تا این هدف حاصل نشود آن حکمت در بعثت حاصل نمیشود و این هدف با امکان اشتباه و خطای انبیا حاصل نخواهد شد، بنابراین عقل میگوید نبی باید معصوم باشد، معصوم از خطا و معصوم از معصیت باشد، این دلیل اول عقلی.
دلیل دومی که مرحوم خواجه نصیر طوسی به آن اشاره کرده و مرحوم علامه حلی هم توضیحاتی برای آن مطرح کرده بحث وجوب متابعت از انبیاست، تردیدی وجود ندارد که نبی واجب الاتباع است، در قرآن کریم هم اشارات بسیاری هست که میفرماید ما هیچ پیغمبری را ارسال نکردیم الا ان یطاع، مگر اینکه اطاعت شوند، پیروی بشوند، تبعیت بشوند، پیغمبر واجب است که باید تبعیت بشود، هم وجوبش را عقل میگوید که بایستی از پیغمبر تبعیت کرد و هم نقل میگوید که ما هیچ پیغمبری نفرستادیم الا أن یطاع، مگر اینکه اطاعت بشود به اذن الله.
حالا اگر در پیغمبر احتمال معصیت وجود داشته باشد، احتمال کذب در او وجود داشته باشد؛ آیا متابعت از چنین پیغمبری در صورتی که او اشتباه کند واجب است یا نه؟ اگر بگوئیم اطاعت از پیغمبر واجب نیست که این همان نقض غرض است، نفی قاعده بعثت است، تخلف از امر الهی است که فرموده اطیعوا الله و اطیعوا الرسول، خدای متعال امر کرده به تبعیت و اطاعت از انبیاء، اگر بگوئیم اطاعت از رسول واجب نیست این خلاف این اوامر الهی است. پس مجبوریم بگوئیم اطاعت از این پیغمبر در حالی که احتمال دارد گناه کرده باشد بر فرضی که گناه کرده باشد معصیت کرده باشد واجب است! این هم باطل است، چون در معصیت نمیشود از کسی اطاعت کرد، سخن هر کسی را که خدای متعال تبعیتش را بر ما واجب کرده مشروط کرده به اینکه خلاف امر الهی نباشد، لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق، مخلوق حقّ طاعت بر دیگران ندارد در جایی که معصیت خالق میکند، پس اگر بگوئیم اطاعت از او واجب است در حالی که گناه کرده این هم خلاف عقل و نقل است، بنابراین با نظر به اینکه اطاعت از پیغمبر واجب است وجوب اطاعت از پیغمبر دلیل بر این است که پیغمبر باید معصوم باشد، به تعبیر دیگر خدای متعال به طور مطلق فرمان به اطاعت از انبیاء داده. اطاعت مطلق از کسی در صورتی است که او معصوم باشد و اگر معصوم نباشد اطاعت از او واجب نیست،حداقل اطاعت از او در جایی که احتمال دارد اشتباه کرده باشد در جایی که احتمال دارد گناه کرده باشد جایز نیست. درباره والدین خدای متعال خیلی سفارش کرده که به والدینتان کمک کنید، احسان کنید، اطاعت کنید، اما وقتی پای گناه به میان میآید میگوید نه، قرآن کریم توصیه میکند به انسان که به والدینتان احسان کنید و با آنها همراهی کنید الا اینکه آنها شما را امر به شرک کنند، امر به گناه کنند، اینجا دیگر اطاعت جایز نیست، نه اینکه ملزم نباشیم واجب نباشد بلکه اصلاً جایز نیست.
پس دلیل دوم عقلی این است که خدای متعال تبعیت از انبیاء را لازم کرده عقل هم البته لازم کرده، عقل هم میگوید تبعیت از نبی لازم است و لزوم تبعیت از نبی با فرض خطاکار بودن پیغمبر، با فرض گناهکار بودن پیغمبر امکان ندارد. پس نتیجه چه میشود؟ آن طرف قضیه ثابت است، وجوب تبعیت از انبیاء ثابت و لازم است، وقتی او لازم شد از لازمهی لزوم اطاعت مطلقه از انبیاء تبعیت مطلق از انبیاء عصمت است که بایستی او هم معصوم باشد، این دو دلیل عقلی.
دلیل نقلی سوم لزوم امر به معروف و نهی از منکر است، تقریب این دلیل به این شکل است که اگر پیغمبر معصوم نباشد ممکن است گناه کند، ممکن است معصیت کند، در صورتی که نبی و پیغمبری که حالا شما میگوئید معصوم نیست و ممکن است گناه کند گناه کرد اگر این پیغمبر گناه کرد چکار کنیم؟ رهایش کنیم؟ کاری به کارش نداشته باشیم؟ یا لازم است که منکر عمل او شویم! از عمل او برائت بجوئیم، انکارش کنیم، اعتراض کنیم، نهی از منکرش کنیم، آیا ادله وجوب نهی از منکر شامل پیغمبر خطاکار هم میشود یا نه؟ آیا قیدی هست که اطلاقات مربوط به وجوب نهی از منکر را مقید کند؟ آیا خاصی هست که اینها را تخصیص بزند یا نه؟ پاسخ منفی است، نه، ادلهی وجوب نهی از منکر عام است، شامل نبی و غیر نبی هم میشود، وقتی که ادله نهی از منکر عام باشد نهی از منکر در یک مراحلی صرفاً نصیحت با زبان خوش است که این خیلی مهم نیست، اما یک جاهایی ممکن است نیاز باشد تند شویم، نیاز باشد که با زبان خشن و حتی نیاز باشد که برخورد کنیم با او، زبان خشن و برخورد باعث ایذاء است، باعث میشود پیامبر گناهکار اذیت شود، از طرف دیگر ما از ایذاء انبیاء نهی شدهایم، حق نداریم انبیاء را اذیت کنیم ایذاء انبیاء کفر به خدا، پیغمبر و دین است. پس اگر کفر باشد جایز نیست، ایذاء پیغمبر جایز نیست. پس وقتی ایذای پیغمبر جایز نباشد نهی از منکر هم جایز نیست در حالی که نهی از منکر مطلق است، هیچ قیدی ندارد، عام است و هیچ خاصی ندارد، شامل پیامبر و غیر پیامبر هم میشود، پس ناگزیر باید بگوئیم نهی از منکر موضوعاً شامل انبیاء نمیشود، چرا چون انبیاء به هیچ وجه مرتکب منکری نخواهند شد، چون آنها معصومند. پس باید معصوم باشد تا مشمول ادله نهی از منکر نشود، این هم دلیل سومی است که مرحوم خواجه نصیر طوسی اشاره کردند و مرحوم علامه هم نکتهای را توضیح دادند. این سه دلیل ادله عقلی است. البته در کتابهای دیگر ادله دیگری هم وجود دارد اما عمدهاش همان دو دلیل اول است اول اینکه اگر پیامبران معصوم نباشند نقض غرض است، دوم اگر پیامبران معصوم نباشند اطاعت از آنها منجر به معصیت الله خواهد شد و معصیت الله جایز نیست، پس این هم نقض میشود.
از این سه دلیل عقلی که بگذریم، ادله نقلی بسیاری هم هست که دال بر عصمت انبیاست، که آنها از روی هوا و هوس سخن نمیگویند، خطا نمیکنند، که من چند آیه را عرض خواهم کرد. در سوره مبارکه جن آیات 26 تا 28 اینطور میفرماید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی و الرسول فانه یصلح من بین یدیه و من خلفه رصدا ... رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصی کل شیء عددا، میفرماید خدا عالم الغیب است، فلا یظهر علی غیبه احدا بر غیر خودش احدی را آگاه نمیسازد الا من ارتضی مگر کسی را که خود خدای متعال رضایت بدهد که او بر این غیب آگاهی پیدا کند، که آن من ارتضی کیست؟من رسولهم، پیغمبری باشد که اگر پیغمبر را خدا بر غیب خودش آگاه کرد یعنی وحی را در اختیارش گذاشت همینطور رها نمیکند، ... از پشت سر و از جلو او را رصد میکند، نگهبانی برایش میگذارد، این نگهبانی تا کی هست؟ تا معلوم بشود که این پیغمبران رسالات پروردگارشان را ابلاغ کردند، آنچه از خدای متعال گرفتهاند رساندهاند و احاط بما لدیهم و بر این پیامی که به آنها داده نزد آنها نهاده احاطه کامل دارد و احصی کل شیء عددا هر چیزی را به عدد مشخص کرده، این آیه نشان دهنده این است که انبیاء علیهم السلام از زمانی که وحی رادریافت میکنند تا زمانی که ابلاغ میکنند رسالات الهی را به مردم میرسانند تحت نظر هستند و رصد میشوند از جانب خدای متعال مراقبت میشوند که مبادا اشتباهی صورت بگیرد. این یک آیه که خدای متعال به طور جدی میرساند که پیغمبر عصمت دارد.
در آیه دیگر میفرماید رسلاً مبشرین و منذرین لأن لا یکون للناس علی الله حجةٌ بعد الرسل و کان الله عزیزاً حکیماً، پیامبرانی که اینها بشارت دهنده و بیم دهنده هستند، اینها را خدای متعال فرستاده تا مردم بر خدای متعال بعد از ارسال انبیاء دیگر حجتی نداشته باشند در مخالفت، در گناه و عصیان، و خدا عزیز و حکیم است. این آیه میگوید رسولان الهی حجّت خدا هستند و جلوی حجت مردم را بر خدا میگیرند، با وجود انبیاء حجت بر مردم تمام است، حجت چه زمانی بر مردم تمام است؟ زمانی که این انبیاء پیام الهی را دقیق برسانند، در آنها خطا و خیانتی وجود نداشته باشد، این یکی از آیاتی است که در این زمینه وجود دارد.
آیه دیگر میفرماید و لو تقوم علینا بعض الاقاویل، در سوره مبارکه حاقه آیات 44 تا 47، لأخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوطین و ما منکم من احدٍ عنه ... اگر این فرد نبی پیغمبر بعضی از سخنان را به ما افترا ببندد و دروغ بگوید عصمت نداشته باشد یعنی دروغ بگوید، اگر دروغ بگوید ما با دست توانا او را خواهیم گرفت، رگ حیاتیاش را قطع میکنیم و احدی از شما هم نمیتواند مانع این کار ما بشود، این یک آیه است که نشان دهنده این است که انبیاء به هیچ عنوان امکان خطا ندارند.
یا در آیه سوره مبارکه نجم میفرماید و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی، پیغمبر وقتی که ادعا میکند که من پیغمبرم و این سخن از جانب خداست، این سخن هوا و هوس نیست بلکه وحی الهی است و عصمت دارد، این چند آیه که مربوط به بحث عصمت انبیاست.
در روایات هم به این نکته اشاره شده که به یکی دو روایت اشاره میکنم؛ یکی از این روایات مربوط به امیرالمؤمنین علیه السلام است که حضرت میفرماید إن رسول الله 6 کان معصوماً من الخطا، از خطا و اشتباه عصمت داشته. چنانکه از امام رضا علیه السلام در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام روایات بسیاری درباره عصمت انبیاء آمده که دال بر این ویژگی هستند.
تا اینجای بحث ما درباره مفهوم عصمت، ادله عقلی و نقلی عصمت سخن گفتیم. درباره عصمت البته شبهات تاریخیای هم وجود دارد که فرصت نداریم. شبهاتی قرآنی هم وجود دارد مثلاً درباره حضرت آدم که قرآن میگوید و عصی آدم ربه فقضی یا درباره پیامبر مکرم میفرماید لیغفر لک الله ما تقدم من ربک و ما تأخر، این آیات باعث شده که بعضی از افراد از فرقههای دیگر گمان کنند که انبیاء عصمت نداشتند اما علمای امامیه علیهم صلوات الله اجمعین دفاع کردهاند و توضیح دادهاند و روشنگری کردهاند که اینجا گناه به آن معنایی که ما در نظر داریم نیست، به خصوص مرحوم علامه طباطبائی سلام اله علیه پاسخ این شبهات را دادهاند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته