سایت مرکز فقهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در مذاهب فقهی است، ابتدا لازم است این مسئله را مطرح کنیم که شناخت مذاهب امروزه یک بحث بسیار اساسی و ضروری است، به این جهت که مذاهب امروزه در جهان منشأ اثر هستند و تحولات اجتماعی خاصی به آنها گره خورده و نقش‌آفرینی دارند و آن اینست که تأثیر اجتماعی این مذاهب انکار ناپذیر است. بر این اساس شناخت مذاهب، مؤسسین اینها، افکار و کتاب‌هایشان و رجال معروف‌شان از مسائل اساسی است. بنابراین امروزه این بحث باید مورد توجه قرار بگیرد چه در بُعد داخلی که در مناطق سنی‌نشین کشور مشاهده می‌کنیم و چه از بُعد خارجی و بین المللی که مذاهب مختلف در کشورهای گوناگون فعالیت فراوانی دارند.
مذاهبی که داریم در جهان اسلام حداقل چندین مذهب هستند، اول مذاهب کلامی است؛ 
مذاهب کلامی در جهان اسلامی متعدد هستند اما عمده آنها معتزله، اشاعره، ماتریدیه و شیعه هستند. اشاعره که پیروان ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند که ایشان در بصره به دفاع از عقاید اهل‌سنت قیام می‌کند و با آراء معتزله مخالفت می‌کند که شیوه‌ی اصلی اشاعره هم عمدتاً نقلی است و در واقع اشاعره تعدیل کننده‌ی مذهب اهل‌ حدیث هستند یعنی یک حدّ وسط بین اهل‌ حدیث و معتزله. 
دوم مذهب معتزله است که در اوایل قرن دوم هجری توسط واصل بن عطاء به وجود می‌آید و مبنای شکل‌گیری این معتزله به یک بحث کلامی برمی‌گردد و آن بحث این است که مرتکبان گناهان کبیره چه حکمی دارند؟ خوارج مرتکب کبیره را کافر می‌دانستند اما اکثریت امت اینها را فاسق می‌دانند یعنی مؤمن فاسق. اما جناب واصل یک بحث جدیدی را اینجا مطرح کرد و آن اینکه مرتکب کبیره یک حدّ وسطی بین ایمان و کفر است لذا مرتکب کبیره نه کاملاً کافر است و نه کاملاً مؤمن است ، منزلةٌ بین المنزلتین. این جناب واصل از درس حسن بصری جدا می‌شود و از آنها اعتزال پیدا می‌کند یعنی از آنها جدا می‌شود و یک مکتب جدیدی را ایجاد می‌کند. عمده‌ترین روشی که اینها در مباحث‌شان دارند بحث عقلی است.
مذهب سوم مذهب شیعه است که به خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین علیه السلام اعتقاد دارند و اصلی‌ترین اعتقاد اینها بحث امامت امام علی و فرزندان پاک ایشان است. عصمت امام را قائلند و روشی هم که در کلام بنیانگذاری کردند یک روش متعادل بین عقل و نقل است یعنی هم از عقل استفاده شده و هم از نقل. البته این سه مطلب الآن خیلی روشن شکل گرفتند و در این رابطه ما می‌توانیم اهل حدیث را هم مطرح کنیم.
اهل حدیث چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که اولاً بحث کلامی و عقلی را ممنوع و بدعت می‌دانند و فقط باید اعتقاد داشت، معمولاً صفات خبری را اینها به همان ظاهر خودش حمل می‌کنند و معتقدند که باید همین صفات را به این شکل پذیرفت، البته می‌گویند مثل جناب مالک که می‌گوید ایمان به این صفات واجب است و سؤال از آنها بدعت است، لذا اینها از هر گونه بحث عقلی پرهیز می‌کنند و معمولاً بحث کلامی را قبول ندارند و روش اینها هم حدیثی محض است و عمل به همان ظواهر است و اعتقاد پیدا می‌کنند و بیشتر مباحث‌شان بوی جبر و تشریح می‌دهد که احمد بن حنبل خیلی طرفدار اینها هست و جزواتی هم از ایشان به جای مانده که نشانگر همین بحث‌های جبر و تشریح است. 
ما الآن نمی‌خواهیم وارد بحث تک تک مذاهب شویم که بخواهیم مفصل برایتان بحث کنیم، در جای خودش باید در کلام بحث بشود. اینکه آنها وقتی از اهل حدیث جبر فهمیده می‌شد مثلاً مذهب اشعری آمد نظریه‌ی کسر را بناگذاری کرد، اینها در جای خودش به صورت جزئی باید بحث شود ما فقط داریم دسته‌بندی را عرض می‌کنیم.
از دیگر مذاهبی که در کلام هست مذهب ماتریدیه است که از قرن چهارم پدید آمد و مؤسس این مذهب ابومنصور ماتریدی است که اهل سمرقند بوده و کتاب‌هایی هم در این زمینه تألیف کرده مثل کتاب التوحید، کتاب المقالات، تأویلات القرآن و امثال اینها. در واقع می‌شود گفت ماتریدیه یک نسخه‌ی پیشرفته‌تر اشعری است که بحث‌های عقلی را قبول دارند و معتقدند برای شناخت معرفت ما نیازمند مباحث عقلی هم هستیم و مباحث عقلی را هم تا حدودی دخالت می‌دهند، حسن و قبح عقلی را ماتریدیه قبول دارند و این نکته خیلی مهمی است. در مسئله عدلیه عدل با اشاعره مخالفت دارد، در صفات هم همینطور، در بحث کلام الهی همینطور، بهرحال یک تفاوت‌هایی با بحث اشاعره دارد، این دسته اول.
اما دسته دوم مذاهب عرفانی هستند؛
منظور از عرفان یا تصوف یک روش خاصی در سیر و سلوک اخلاقی و معنوی است که انسان در اثر یک سری ریاضت‌ها و یک سری زهدها و ترک دنیا به یک مقامات معنوی می‌رسد، از نظر ظاهری هم معمولاً به دنیا خیلی بی‌اعتنا هستند، به غذا و لباس بی‌اعتنا هستند و ظاهرشان ژولیده است. اصل تصوف از عقاید و افکار فلاسفه هند بوده که مبدأ آن مذاهب فلسفی هندوستان است به نام وَبِنتَا، البته بعدها این روش به جاهای دیگر هم سرایت کرده، سابقه این روش در اسلام به قرن دوم برمی‌گردد که عده‌ای از مسلمین روش خاصی را در دینداری دنبال کردند، لباس خشم و پشمیه می‌پوشیدند و در غارها زندگی می‌کردند از مردم دوری می‌کردند و بیشتر عبادت می‌کردند. 
ابراهیم ادهم یکی از افراد شاخص در این زمینه است که گفته می‌شود حدود نُه سال در غاری نزدیک نیشابور به ریاضت مشغول بود، چهار سال هم در صحراها سرگردان بوده، واقعاً زندگی سختی است. 
جناب ابوهاشم کوفی هم اولین کسی است که صفیان صوری را به نام صوفی خوانده یعنی کلمه صوفی را ایشان به کار برده و بعد همین شخص آمده یک خانقاهی را در رمله‌ی شام ایجاد می‌کند و پیگیری می‌کند. اینکه چرا به این گروه تصوف می‌گویند حدود دَه وجه برایش گفته‌اند، بخاطر اینکه اینها لباسی از صوف یعنی از پشم خشن می‌پوشیدند.
از جمله مهم‌ترین فرقه‌های صوفیه رفاعیه است. 
تمام سلسله‌های تصوف خودشان را به یک شکلی به اهل‌بیت می‌رسانند و این افتخارشان است که خود را به اهل‌بیت وصل کنند. رفاعیه خودشان را به کمیل بن زیاد می‌رسانند که از اصحاب امام علی است.
فرقه دوم کمیلیه هستند که اینها هم خودشان را به کمیل می‌رسانند که از اصحاب امام علی  است. 
فرقه سوم نقشبندیه است که اینها هم از طریق ابراهیم ادهم خودشان را به امام سجاد  وصل می‌کنند.
فرقه چهارم شطاریه است که این گروه هم خودش را از طریق یزید بسطامی به امام صادق می‌رسانند.
فرقه پنجم ذهبیه است که از طریق کَرخی خودشان را به امام رضا  متصل می‌کنند.
فرقه‌های دیگری هم کم و بیش هستند که بعضی‌ها خودشان را از طریق حسن بصری به امام علی  متصل می‌کنند.
همان طوری که عرض کردیم صوفیه در قرن دوم هجری پایه‌گذاری می‌شود و در میان اهل‌سنت هم رشد می‌کند البته مشرب‌های مختلفی هم دارند، این هم دو نوع مذهب.
مذهب سوم مذاهب فقهیه است؛
یعنی مذهبی که بر محور فقه افراد را دسته‌بندی می‌کند. ما مذاهب مختلفی داشتیم، ان شاء الله در تاریخچه خدمت شما عرض می‌کنیم تعداد زیادی مذهب داشتیم و اینها خیلی زیاد بودند گاهی به 130 مذهب هم گفته‌اند که اینها را در ضمن بحث عرض می‌کنیم ولی آنچه الآن ماندگار شده همین پنج مذهب است یعنی مذهب امامیه، حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، که البته این مذاهب از نظر فقهی روش‌هایشان با هم متفاوت است و محل بحث ما همین مذاهب فقهی است.
ما در اینجا می‌توانیم یک سری سؤالات را مطرح کنیم یکی اینکه مذاهب فقهی به چه معناست؟ مذهب فقهی یعنی چه؟ دوم اینکه این مذاهب فقهی از چه زمانی به وجود آمدند؟ علل پیدایش اینها چه بود؟ چه آثاری بر مذاهب فقهی مترتب شده؟ هر مذهبی چه افکاری دارد؟ در عقاید،‌ فقه، اصول. روش استنباط فقهی‌شان چیست؟ منابع و کتابهای معتبرشان چیست؟ و چه تحولاتی هر مذهبی پشت سر گذاشته و بالأخره چه عواملی باعث نشر و ترویج این مذهب شده؟ بزرگان هر مذهب چه کسانی هستند؟ مثلاً مذهب شافعی و حنفی بزرگان و رجالشان چه کسانی هستند؟ اینها مجموعه مباحثی است که در مباحث مذاهب باید مطرح شود.
برای اینکه این مطالب را توضیح بدهیم باید وارد مفردات بشویم. 
قبل از اینکه وارد این بحث بشویم این نکته را هم تذکر بدهم که ما غیر از این سه نوع مذهب، جریان‌های سیاسی و فکری هم در اهل‌سنت داریم که آنها را تعبیر مذهب نمی‌کنیم، همین جریان‌های اخوان المسلمین که یک جریان‌های سیاسی اجتماعی هستند، جریان‌هایی مثل داعش، سلفی‌گری، ما غیر از گرایش‌های مذهبی گرایش‌های سیاسی و فکری هم در جهان اسلام داریم، که اینها از محل بحث ما خارج است، محل بحث ما مذاهب فقهی است که اینها را ان شاء الله با هم بحث و گفتگو خواهیم کرد.
***
در جلسه گذشته عرض شد ما سه نوع مذهب داریم، مذاهب کلامی، عرفانی و فقهی. عرض کردیم گرایشهای فکری و سیاسی هم داریم که شاید اینها را اسم مذهب نگذاریم ولی بهرحال اینها هم در جهان اسلام حضور دارند.
ما می‌آئیم سراغ بحث اصلی که مذاهب فقهی است؛
ابتدا لازم است واژه‌شناسی داشته باشیم که مذهب به چه معناست و فقه به چه معناست؟ مذهب از نظر لغت از ماده «ذَهَبَ» گرفته شده به معنای رفتن، وقتی که تبدیل به مذهب می‌شود، مذهب یا مصدر میمی است یا اسم زمان یا اسم مکان است، وقتی که این مذهب را در مباحث علمی به کار می‌بریم مقصود چیست؟ قول یا یک شیوه‌ی خاصی است، یا یک نوع تفکر و اعتقاد خاصی است. ابن منظور در همین رابطه می‌گوید ذَهَبَ از ذهاب السیر و المرور و المذهب مصدرٌ کالذهاب و المذهب المعتقد الذی یذهب إلیه، مذهب آن اعتقادی است که انسان به سمت آن حرکت می‌کند، در معجم البسیط تعریف اصطلاحی مذهب را اینطوری بیان کرده، المذهب الطریقة و المعتقد الذی یذهب إلیه، این معنای لغوی است، اما اصطلاحی: و عند العلما مجموعةٌ من الآراء و النظریات العلمیة و الفلسفیة ارتبط بعضها ببعض ارتباطاً یجعلها وحدةً منسقّة، مذهب نزد علما یک مجموعه‌ای از نظریات و آراء علمی و فلسفی است که برخی از این آراء با برخی دیگر ارتباط دارند و اینها را به صورت یک وحدت منسجم درآورده یعنی این آراء پراکنده نیستند، در ارتباط با یک تفکر شکل گرفتند، این برای مذهب. 
پس مذهب یک مجموعه افکار مرتبط به هم با یک وحدت، اینها را می‌گوییم مذهب.
اما فقه، در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ فقه در لغت به معنای فهم عمیق است، بعضی‌ها هم به معنای مطلق فهم هم گرفتند اما به قول استاد شهید مطهری فقه یعنی فهم عمیق. 
جناب ابن منظور در لسان العرب هم می‌گوید الفقه الفطنة، فطنه یعنی زیرکی، یعنی کیّس بودن و هوشیاری. بنابراین با این فهم‌های معمولی فرق می‌کند لذا می‌بینیم فقه در مواردی به کار می‌رود که مسائل مخفی است و فهم‌شان احتیاج به یک دقّتی دارد، نقل می‌شود که پیامبر گرامی اسلام در مورد ابن عباس اینطور دعا کردند: اللهم علّمه فی الدین و فقّهه فی التأویل، خدایا او را در دین علم بیاموز و در تأویل‌ها فقیه کن. 
زمخشری در اساس البلاغه اینطور نقل می‌کند که قال اعرابیٌ لعیسی بن عمرو شهدتُ‌ علیک بالفقه، یک عربی به عیسی بن عمرو می‌گوید من شهادت می‌دهم به تو که فقیهی، أی بالفهم و الفطنة، یعنی من شهادت می‌دهم که تو یک آدم فهیم و بسیار زیرکی هستی. یا جناب فخر رازی می‌گوید فقه از نظر لغوی یعنی فهم غرض متکلم از کلامش.
استاد شهابی هم می‌گوید در صدر اسلام فقه بر یکی از این دو معنا به کار می‌رفته یکی مطلق فهم بوده مثل ذلک بأنهم قومٌ لا یفقهون در سوره حشر آیه 7، یکی هم به معنای بصیرت در دین که نسبت به اصول دین باشد یا فروع دین، مثل این آیه شریفه فلو لا نفر من کل فرقةٍ منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین.
جناب صدر المتألهین هم در شرح اصول کافی اینطور دارند و إن الفقه اکثر ما یأتی فی الحدیث بمعنی البصیرة فی امر الدین و أن الفقیه صاحب هذه البصیرة ، همان طور که صدر المتألهین مطرح کردند می‌فرمایند اکثر استعمالی که فقه در حدیث می‌شود به معنای بصیرت در دین است، شناخت عمیق دین است. پس فقه که می‌گوئیم یعنی یک مرتبه‌ی عالی از فهم که با هوشیاری و زیرکی همراه است. قابل توجه این است که یک شاهد دارد و آن اینست که فقه در امور حسی معمولاً به کار نمی‌رود، پس نمی‌گوئیم فقهتُ‌ أن زیداً جاء، من فقاهت کردم که زید آمد! یا فقهتُ أن الشمس طلعت، من فقاهت پیدا کردم که خورشید طلوع کرده، این امور حسیه است، فقه در این چیزها به کار نمی‌رود، در جایی که احتیاج به تأمل و تفکر دارد به کار می‌رود، این هم برای ماده‌ی لغت.
اما در اصطلاح فقها فقه هو العلم بالاحکام الشرعیة الفرعیة عن ادلتها التفصیلیه، فقه نزد فقها یعنی علم به احکام شرعی فرعی از روی دلائل تفصیلی، هر یک از این قیدها آمده یک چیزی را خارج کند. می‌گوئیم علم به احکام هست، احکام یعنی علم به ذوات و صفات را خارج می‌کند، ما علم داشته باشیم به زید یا به عالم بودن زید، اینها خارج می‌شود و باید جایی باشد که علم به حکم باشد. حکم هم باید حکم شرعی باشد، پس این شرعی بودن حکم عقلی و عرفی را خارج می‌کند. بعد این حکم شرعی هم باید فرعی باشد نه اصلی، پس اصول دین اصول اعتقادات خارج می‌شوند، بعد این علم به احکام شرعی فرعی باید از روی دلیل باشد، می‌گویند علم خداوند، ملائکه، پیامبر، از تعریف بیرون است چون خدا خودش احتیاج به دلیل ندارد و ملائکه و پیامبر هم همینطور و اینها شهود می‌کنند و خودشان احکام را می‌بینند، دلیل مال کسی است که نمی‌بیند، ‌راهنما برای کسی قرار می‌دهند که راه را بلد نیست، ‌کسی که راه را بلد هست راهنما نمی‌خواهد، دلیل هم باید تفصیلی باشد یعنی دلیلی باشد برای تک تک مسائل باشد برخلاف علم مقلِد به احکام شرعی فرعی. مقلِد هم علم به احکام شرعی فرعی از روی دلیل دارد اما دلیلش اجمالی است، اجمالی یعنی یک دلیل دارد برای همه موارد، مثلاً می‌گویند چرا نماز واجب است؟ هذا ما أفتی به المفتی و کل ما أفتی به المفتی فهو حجةٌ فیه حقّی فهذا حجةٌ فی حقی، مفتی هم یعنی مجتهد. می‌گوید چون مجتهد من به آن فتوا داده و هر چه که مجتهدم به آن فتوا بدهد در حقّ من حجت است، پس این حکم در حق من حجت است، در همه ابواب فقهی این استدلال را جناب مقلد به کار می‌برد.
اما مجتهد اینطور نیست بلکه برای تک تک مسائل دلیل جداگانه دارد، مثلاً می‌گویی چرا نماز واجب است؟ چون اقیموا الصلوة، چرا روزه واجب است؟ چون کتب علیکم الصیام، پس هر دلیلی با دلیل دیگر فرق می‌کند اما جناب مقلد در تمام مسائل یک دلیل بیشتر ندارد.
با توجه به اینکه ما آمدیم معنای لغوی مذهب و فقه را مطرح کردیم جای آن رسیده که مذهب فقهی را معنا کنیم؛ مذهب فقهی در اصطلاح عبارتست از طریقةٌ معینة فی الاستنباط الاحکام الشرعیة العملیة عن ادلتها التفصیلیة. مذهب در اصطلاح فقهی یک روش و شیوه خاصی است در استنباط احکام شرعی فرعی از دلیل تفصیلی‌شان. و الاختلاف فی طریق الاستنباط یکوّن المذاهب الفقهیة، می‌گوید این اختلافی که در شیوه‌های استنباط هست مذاهب فقهی را پدید می‌آورد، اما الاختلاف فی العقاید، اختلافاً لا یخرج عن الاسلام یکوّن الفرق، می‌گویند اختلاف در عقاید اگر از اسلام خارج نشود یعنی خدا را قبول دارند معاد را قبول دارند، پیغمبر اکرم را قبول دارند، قرآن را قبول دارند، اینها می‌شوند فرق اسلامی و ان کان یخرج عن الاسلام فیکون الادیان، اما اگر اختلاف در عقاید باعث شود که انسان از اسلام بیرون برود، مثلاً بگوید چه کسی گفته یک خدا هست ممکن است چند خدا باشد! یا مثلاً می‌گوئی ممکن است حضرت عیسی یا موسی بر حق باشند و دین‌شان تحریف نشده باشد، این اختلافات در عقاید که انسان را به خارج از اسلام می‌برد را ادیان می‌گوئیم. ادیان هم دو قسم است آسمانی و غیر آسمانی، اسلام، مسیحیت و یهودیت آسمانی هستند اما ادیان دیگر که بشر درست کردند آسمانی نیستند.
با توجه به این مسائلی که گفتیم ویژگی‌های مذاهب فقهی چیست؟
حداقل چهار ویژگی باید یک مذهب فقهی داشته باشد:
اول اینکه یک روش ویژه‌ای در استنباط احکام داشته باشد که در آن اصول کلی مذهب متفاوت است.
دوم بیان احکام و قضایای فقهی که از این روش منتج شده باشند.
سوم پیرو عده‌ای از مردم از این امام مذهب.
چهارم استمرار این مذهب در یک برهه‌ای از زمان.
هر علمی یک روشی دارد، روشی که در اینجا وجود دارد روش نقلی تاریخی است یعنی ما سعی می‌کنیم هر یک از مذاهب را توصیف و تبیین کنیم و تحولاتش را بگوئیم، یک نقد مختصری هم می‌شود و خیلی هدف اصلی نوشتارمان نیست و در واقع این علم همان علم فرق و مذاهب، ملل و نحل است اما از بُعد فقهی.
پس موضوع هم می‌شود مذاهب فقهی، روش‌مان روش نقلی و تاریخی است. مسائلی که در مذاهب فقهی بحث می‌کنیم کدامند؟ معرفی این مذهب، مؤسسین آن، رجال مهم، کتب و آراء و افکارشان، مهم‌ترین کتابهایشان و کیفیت نشر این مذاهب می‌شوند مسائلی که مطرح می‌شود.
اما برویم سراغ تاریخچه پیدایش این مذاهب؛ 
مذاهب فقهی در یکی از دوره‌های فقه اهل سنت شکل می‌گیرد، طبیعتاً ما باید ادوار فقه اهل‌سنت را مختصر بحث کنیم تا ببینیم این مذاهب فقهی در کدام دوره و با چه مشخصاتی شکل گرفته. همان طوری که می‌دانیم فقه مثل علوم دیگر در تاریخ شاهد یک تحولاتی بوده، فراز و نشیب‌هایی بوده. ما می‌توانیم فقه اهل‌سنت را به دوره‌های مختلفی تقسیم کنیم اما یکی از مهم‌ترین تقسیم‌ها این است که ما بیائیم به پنج دوره تقسیم کنیم فقه اهل‌سنت را، یکی عصر پیامبر اکرم، دوم عصر صحابه، سوم عصر تابعین، چهارم عصر پیدایش مذاهب فقهی، پنجم عصر جمود و تقلید. البته می‌شود به دوره‌های مختلف دیگری هم تقسیم کرد ولی ما به این شکل برگزیدیم.
فقه در عصر رسالت چگونه بود؟ عصر رسالت یعنی از زمان بعثت پیامبر تا سال 11 هجری که زمان ارتحال جانسوز پیامبر اکرم بوده، در این دوره‌ای که 23 سال طول می‌کشد پیامبر احکام و دستورات دین را به صورت جامع بیان می‌کند، مباحث عقاید، احکام و اخلاق را برای مردم تبلیغ می‌کند، پیامبر اکرم زمانی که در مکه حضور داشتند بیشتر مباحث اعتقادی و فکری را بیان می‌کردند مبارزه با شرک، بیان توحید، مبارزه با سنن جاهلی مثل زنده به گور کردن دختران و امثال اینها. البته حضرت در مکه که بود احکام نماز و زکات را تشریح کرد اما وقتی پیامبر گرامی اسلامی به مدینه هجرت کردند اینجا حکومت تشکیل دادند و شروع کردند به نشر احکام عملی، صلوا کما رأیتمونی اصلی، هم با قول‌شان و هم با فعل‌شان، عبادات و معاملات را برای مردم تبیین کردند که ان شاء الله بقیه مباحث را در جلسات دیگر عرض خواهیم کرد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 

دسته بندی موضوعی: 
شماره جلسه: 
1
تعداد بازدید :11
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.