سایت مرکز فقهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
ما در مورد تعداد فرقه‌های شیعه همان دیدگاه علامه طباطبائی را پذیرفتیم و عرض کردیم شیعه به طور صحیح بر سه قسمت است، زیدیه که پیروان زید شهید که فرزند امام سجاد بوده را تشکیل می‌دهند اینها زید را پنجمین امام از اهل‌بیت می‌دانند چون زید در سال 121 بر علیه هشام بن عبدالملک قیام می‌کند و افرادی با او بیعت می‌کنند اما در جنگ با هشام در شهر کوفه به شهادت می‌رسد و بعد از آن هم فرزندش یحیی بن زید بر ضد ولید بن زید که خلیفه اموی بوده قیام می‌کند و او هم شهید می‌شود و بعد از او هم محمد بن عبدالله و ابراهیم عبدالله به امامت می‌رسند و در درگیری با منصور دوانیقی شهید می‌شوند. یک مدتی مذهب زیدیه متولی نداشت تا ناصر قطروش که برادر زید بوده در خراسان ظهور می‌کند و بعد به مازندران می‌رود و بعد از 13 سال عده‌ای از مذهب زیدیه را می‌پذیرند.
زیدیه در اصول اعتقادی تابع روش معتزله است و در فروع فقهی بیشتر تابع ابوحنیفه است و مذهب زیدیه مذهبی است که امام را زید می‌دانند و در واقع به امام باقر و امام صادق نمی‌رسد. امام را هم می‌گویند امام کسی است که قائم به سیف باشد یکی از شرایط امامت را می‌گویند کسی است که قیام کند و در دست او شمشیر باشد ولی امامی که قیام نکند مثلاً فقط به تبلیغ می‌پردازد را امام ندانستند.
دوم شیعه اسماعیلیه است، این فرقه هم پیروان فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام هستند، اسماعیل در زمان حیات پدرش فوت می‌کند و بعد از مرگ اسماعیل بعضی معتقدند که اصلاً اسماعیل از دنیا نرفته بلکه غیبت کرده و مهدی موعود که پیامبران گفتند و از جمله پیغمبر اسلام، همین اسماعیل بن صادق است. امام صادق برای اینکه این چنین توهم نشود وقتی که اسماعیل از دنیا رفت عده‌ای از بزرگان را حتی مثل حاکم مدینه را هم بر فوت اسماعیل شاهد گرفت که همه شاهد باشند ایشان از دنیا رفته. اسماعیلیه در بحث‌های احکام و معارف شیوه‌ی باطنی‌ها را دنبال کردند معتقد بودند هر ظاهری یک باطنی دارد، هر تنزیلی یک تأویلی دارد، علامه طباطبائی معتقد است که اسماعیلیه بر این باورند که زمین هرگز از حجت خالی نمی‌شود و حجت هم دو قسم است، یک حجت ناطق داریم و یک حجت سامط، حجت ناطق پیغمبر است ولی حجت سامط ولی و امام است.
پس حجت مظهر تمام ربوبیت است، اساس حجت در واقع روی عدد هفت است که اینها روی عدد هفت ملاک قرار می‌دهند و لذا اسماعیلیه‌ها مثلاً امام حسن بن علی را امام نمی‌دانند، ائمه‌ای که دارند می‌گویند اول پیغمبر، علی، امام حسین، علی بن الحسین، امام سجاد، محمد باقر، جعفر صادق، اسماعیل و بعد محمد بن اسماعیل، اینها را قبول دارند. بهرحال مشخصه‌ی این مذهب همان گرایش باطنیه اینهاست که بعدها خودشان چهار قسمت شدند نژادیه، مستطلیه، دروزیه و مقنعه.
بالاخره مذهب سوم مذهب شیعه امامیه است شیعه اثناعشریه که اکثریت پیرو این مذهب هستند و معتقدند بعد از پیامبر اکرم ائمه دوازده گانه آمدند که پیغمبر اکرم در غدیر خم حضرت علی  را به عنوان امام و خلیفه بلا فصل معرفی کردند و بعد هم یازده فرزند امام علی علیه السلام امام شدند. بهرحال اینها معتقد هستند که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت علی علیه السلام و بعضی از صحابه مشغول تجهیز و غسل پیامبر شدند ولی متأسفانه عده‌ای از صحابه از مهاجر و انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و بعد از جر و بحث‌ها و درگیری‌های مختلف ابوبکر را به عنوان خلیفه اول انتخاب کردند و با اینکه شیعیان هم اعتراض کردند علی علیه السلام هم اعتراض کرد به جایی نرسید و امام علی به خاطر رعایت مصلحت مسلمین از درگیری با صحابه اجتناب کرد ولی بهرحال حق مسلم امیرالمؤمنین و سایر ائمه بود.
اما تفاوتی که شیعه دوازده امامی با زیدیه و اسماعیلیه دارد؛ این سه مذهب یا سه گرایش همگی در عصر خلافت بلافصل حضرت علی  بعد از پیامبر اشتراک نظر دارند، امامت را امر انتخابی نمی‌دانند برخلاف اهل‌سنت که معتقدند امامت امر انتخابی است ولی اختلافات فقهی و عقیدتی متعددی با هم دارند، شیعه معتقد است که خلافت و جانشینی پیامبر با پیشوایی معنوی حق علی علیه السلام و فرزندان دوازده گانه اوست، همه فرزندان اینها معصوم هستند. اما شیعه زیدیه و اسماعیلیه عدد ائمه را دوازده نمی‌دانند و اینها گاهی می‌بینید مثل اسماعیلی‌ها تا هفت تا، مثلاً امام حسن مجتبی را امام نمی‌دانند، یا زیدی‌ها امام صادق و امام باقر را چون قائم به سیف نیستند امام نمی‌دانند.
علامه طباطبائی معتقد است که فرق کلی که بین شیعه دوازده امامی و زیدیه هست اینست که شیعه زیدیه امامت را مختص به اهل‌بیت نمی‌دانند، عدد ائمه را هم در دوازده تا منحصر نمی‌کنند و از نظر فقهی هم از اهل‌بیت پیروی نمی کنند، پیروی از مذهب حنفی دارند، برخلاف مذهب شیعه دوازده امامی و باز فرق کلی که شیعه دوازده امامی با شیعه اسماعیلی دارد اینست که اسماعیلیه معتقدند که امامت به دور عدد هفت می‌چرخد و نبوت در حضرت محمد ختم شده و تبدیل در احکام شریعت بلکه اصل ارتفاع تکلیف مانعی ندارد لذا اسماعیلی‌ها به ظواهر شرع خیلی پایبندی ندارند، برخلاف شیعه دوازده امامی که حضرت محمد را خاتم الانبیاء می‌دانند و برای ایشان دوازده وصی هم قائلند که ظاهر شرع را هم معتبر می‌دانند که قابل نسخ نیست، این هم تفاوت شیعه با زیدیه و اسماعیلیه به طور کلان و کلی.
اما تفاوت شیعه با غلات؛ بعضی از مذاهب را می‌بینیم به جهت آن اطلاع کافی که از مذهب شیعه ندارند گاهی شیعه را به غلو متهم می‌کنند و معتقدند شیعه همان غالی هستند لذا می‌گویند شیعه غُلات هستند، ما باید تفاوت این دو را ذکر کنیم که اساساً ببینیم غالی کیست؟‌ آیا شامل شیعه می‌شود یا نه؟ غلو به معنای تجاوز از حد اعتدال است، خداوند درباره نصارا اینطور فرموده که اینها در حق حضرت مسیح غلو کردند یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله إلا الحق إنما المسیح عیسی بن مریم رسول الله ... می‌فرماید ای اهل کتاب در دین‌تان غلو نکنید و بر خدا غیر از حق چیزی بر زبان نیاورید، عیسی بن مریم رسول خداست کلمه خداست عبد خداست نه اینکه او را مقام الوهیت قائل شوید.
شیخ مفید در معنای اصطلاحی غلو و غالیان می‌نویسد غلات گروهی از متظاهرین به اسلامند که امیرالمؤمنین و امامان و فرزندان ایشان را به غلو و الوهیت و نبوت توصیف کردند و حق آنان را از حد اعتدال تجاوز کردند، یعنی اگر کسی برای امیرالمؤمنین و سایر ائمه مقام نبوت قائل بشود این غلو است، مقام الوهیت و خدایی قائل شود غالی می‌شود. دیدید بعضی‌ها علی اللهی هستند، البته خودشان می‌گویند ما علی را خدا نمی‌دانیم ولی اگر کسی خدا بداند قطعاً اعتقاد باطلی است و جزء غلات می‌شود
مرحوم علامه مجلسی هفت شاخص برای غلو بیان کردند؛
اول، الوهیت پیغمبر و امامان معصوم، اگر کسی پیامبر یا امام معصوم را اله بداند. 
دوم، اعتقاد به شراکت پیامبر یا امام در عبودیت،‌خالقیت یا رازقیت. کسی بگوید پیامبر یا امام می‌توانند معبود قرار بگیرند، خالق باشند، یا رازق باشند و اینها به طور مستقل.
سوم، حلول خدا در آنها یا اتحاد خدا با پیامبر یا ائمه.
چهارم، آگاهی از غیب بدون وحی و الهام الهی. کسی معتقد باشد پیامبر و امام می‌توانند بدون اینکه به خدا بگویند از خدا اطلاعی داشته باشند، خودشان از غیب مطلع شوند.
پنجم، اعتقاد به نبوت ائمه اطهار. اگر کسی معتقد باشد که ائمه اطهار پیامبرند و به ایشان وحی می‌شده غالی هستند.
ششم، تناسخ ارواح ائمه در بدن‌های یکدیگر، اگر کسی بگوید ارواح ائمه آمده حلول کرده در بدن دیگران، در بدن انسان‌های دیگر این می‌شود تناسخ و غالی هستند.
هفتم، عدم لزوم اطاعت و ترک معصیت در صورت معرفت به ائمه. یک کسی بگوید همین که شما معرفت به ائمه داشتید کافی است و نیازی به اینکه اطاعت کنید یا معصیت کنید ندارید، همین که شناخت به امام داشتید کافی است و حلال و حرام را رعایت نکنید این هم مصداق غلو است. 
حالا که شاخصه‌ها و معیارهای غلو را مشخص کردیم باید بدانیم ائمه اطهار به شدت با غلو و غالیان درگیر بودند و غالیان را کافر می‌دانستند. امام صادق علیه السلام فرمودند احضروا علی شبابکم الغلات لا یفسدوهم، بر جوانان خود از غلات برحذر کنید اینها را فاسد نکنند، فإن الغلات شرّ خلق الله غالیان مخلوقات شروری هستند. یخسرون عظمة الله و یدعون ربوبیة عباد الله، اینها عظمت خدا را کوچک می‌شمرند و ادعای ربوبیت برای بندگان خدا می‌کنند. اینها غالیان هستند. علمای شیعه هم در طول تاریخ هم با غلو مبارزه کردند و هم با غالیان، آنها را کافر دانستند، شیخ صدوق می‌گوید اعتقاد ما درباره غلات و مفوضه این است که آنها کافرند و بدتر از یهود و نصارا و مجوس و حروریه و دیگر فرقه‌های گمراه هستند، پس شیعه از غلو و غالی متنزه است و خودش را منزه می‌داند و شیعه خودش را از غالیان جدا می‌کند. البته باید توجه کرد که یک وقت اعتقاد به عصمت اهل‌بیت یا اینکه بگوئیم اهل‌بیت دارای مقام کرامت هستند اینها را نباید غلو تلقی کرد یا اینها علم به امور غیبی داشتند، غیب را مستقیماً با خودشان ندارند و از طریق خدا داده شده.
پس بنابراین شیعه خودش به شدت با غالی درگیر است و غالیان را قبول ندارد چون می‌بینیم مقام عصمت برای حضرت مریم بیان شده، یا قال الذی عنده علمٌ من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک، پس اثبات این مقامات معنوی برای اهل‌بیت که بگوئیم علم کتاب را داشتند و دارای مقام عصمت بودند غلو نیست، امور غیبی هم بدون اذن الهی غلو است اما با اذن الهی اشکالی ندارد. اینجا در یکی دیگر از مسائل شیعه بحث این است که جانشینان پیامبر گرامی اسلام چه کسانی هستند؟ ما به اقتضای حدیث غدیر، منزلت، حدیث ثقلین، که معتقد هستیم حدیث یوم الدار که پیامبر گرامی اسلام حضرت علی علیه السلام را به جانشینی و خلافت خودشان منصوب فرمودند و سایر ائمه هم چه توسط پیامبر و چه توسط امام قبل از خودشان معرفی شدند لذا طبق روایات متعدده پیامبر گرامی اسلام آمده عدد و اسامی ائمه را مطرح کرده و اینها گاهی در مجامع روایی اهل‌سنت هم وجود دارند، جابر بن سمره می‌گوید از پیامبر شنیدم که فرمود لا یزال هذا الدین عزیزاً إلی اثنا عشر خلیفه قال فکبّر الناس ... کلمة خفیة قلت لأبی یا ابا ما قال قال کلهم من قریش فرمود این دین همیشه عزیز است تا اینکه دوازده خلیفه را ببیند، مردم تکبیر گفتند و زجه زدند و حضرت فرمود این یک کلمه مخفی بود و بعداً به پدرم گفتم که اینها چه کسانی هستند فرمود تمام‌شان از قریش هستند.
باز در حدیث دیگری می خوانیم که سلمان فارسی پیامبر اکرم را بر امامت امام حسین و سایر ائمه تصریح کرده، می‌گوید دخلت علی النبی ... وارد شدم پیش پیامبر دیدم امام حسین روی ران‌های پیامبر نشسته و هم چشم هایش را می‌بوسد و هم دهانش را می‌بوسد و یقول أنت السید ابن سید شما بزرگی هستید و پسر بزرگ هستید و انت امام تو امام هستی فرزند امام، تو حجتی پسر حجت، فانت ابو حجج تسعة تاسعهم قائم، تو پدر نُه حجت هستی که نهمی اینها قائم آل محمد است. 
روایاتی هم داریم که نام ائمه را هم مشخص کرده لذا مقتل خوارزمی با ذکر سندی آمده از ابو سلیمان راعی که یکی از صحابه و خادمین پیامبر بوده نقل کرده و حضرت بحث معراج را مطرح کردند و بعد فرمود یا محمد من تو را خلق کردم و خلق کردم علی، فاطمه، حسن، حسین، و الائمة من ولد الحسین و امامانی که از نسل امام حسین هستند من شبه نورٍ من نوری از یک نوری از من و عرضک ولایتهم علی اهل السماوات و الارضین من ولایت شما را بر آسمان‌ها و زمین عرضه داشتم، هر کس قبول کند از مؤمنین است پیش ما و هر کس ولایت اهل‌بیت را انکار کند از کافرین است. ثم قال یا محمد تحبّ أن تراهم ای محمد دوست داری آنها را ببینی؟‌قلت هم یا رب، چه کسانی هستند؟ قال التفت إلی یمین العرش نگاه کرد به سمت عرش آن وقت چه کسانی را دید علی، فاطمه، حسن، حسین، فرزندان امام حسین ... و المهدی من زخزاخ من نور قیام که این روایت هم در مقتل خوارزمی جلد 1 صفحه 95 و 96 نقل شده، ‌پس این روایت آمده دقیقاً اسامی اهل‌بیت را مطرح کرده.
***
بیان کردیم که ائمه اطهار بعد از پیامبر توسط خود پیامبر گرامی اسلام مشخص شدند و توسط امامان. اینجا زندگانی دوازده امام را ذکر کردیم که به جهت اینکه شما خودتان آشنائی دارید اینها را ذکر نمی‌کنیم و ان شاء‌الله به مطالعه‌ی خودتان ارجاع می‌دهید اما چند نکته را اینجا باید بحث کنیم و آن اینست که آراء شیعه در امور اعتقادی چیست؟ 
مسلمان‌ها اعم از شیعه و سایر مذاهب در توحید، نبوت و معاد اتفاق نظر دارند اما امامیه در دو اصل امامت و عدل با پیروان مذاهب اختلاف دارد، البته در جزئیات توحید، نبوت و معاد هم اختلافاتی وجود دارد و لکن در اصل اینها اختلافی نیست. بهرحال مهم‌ترین ویژگی در خود عدل هم اشاعره بیشتر مشکل داریم و اختلاف داریم اما معتزله هم عدالت الهی را قبول دارند چون اختلاف اصلی برمی‌گردد به حسن و قبح عقلی که عدلیه که می‌گویند یعنی امامیه و معتزله، عدالت خدا را قبول دارند چون حسن و قبح را عقلی می‌دانند اما اشاعره چنین نیستند.
اول بحث توحید را داریم که شیعه معتقد است اولاً تحصیل علم و معرفت به خدا و اعتقاد به وحدانیت او به حکم عقل واجب است و شیعه تقلید در اصول اعتقادات را قبول دارند و خدا را در ذاتش شریک نمی‌داند، شبیه نمی‌داند و خداوند را مانند مخلوقات دیگر دارای اجزاء و اعضا نمی‌داند، همچنین اهل‌بیت معتقدند که خداوند نه در دنیا و نه در آخرت با چشم مادی دیده نمی‌شود چون مستلزم جسمانیت خدا می‌شود. حضرت علی علیه السلام می‌فرماید لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان، خدا را نمی‌شود با چشم سر دید اما با چشم قلب می‌شود او را دید.
شیعه معتقد است که این صفاتی که نوعی جسمانیت را ظاهرش برای خدا اثبات می‌کند مثل الرحمن علی العرش استوی، وجه یومئذ ناظره که به اینها صفات خبریه می‌گوئیم باید تأویل صحیحی بروند که به دلیل لیس کمثل شیء، مثلاً می‌گوئیم الرحمن علی العرش استوی نشانه بر آن قدرت و اقتدار خداوند است.
توحید را به چند دسته تقسیم می‌کنیم، توحید در ذات که خدا در ذات خودش مثل و مانندی ندارد توحید در صفات که معتقدیم صفات خدا با ذاتش عینیت دارند، صفاتش با ذاتش یکی است، تجزیه بردار و تعدد بردار نیست، توحید در خالقیت و ربوبیت، یعنی ما معتقدیم که خداوند در آفرینش جهان، تدبیر این عالم شریکی ندارد، البته این به معنای نفی نظام علت و معلول نیست چون علت و معلول بالاخره در نهایت به خداوند برمی‌گردند، توحید در عبادت که ما معتقدیم خضوع و عبادت با اعتقاد به مقام الوهیت مختص به خداوند است یعنی هم خضوع و خم شده ولی مقام الوهیت هم قائل باشد، و الا هر سجده‌ای عبادت نیست مثلاً سجده فرشتگان در مقابل حضرت آدم را نمی‌توانیم بگوئیم خلاف توحید است، نخیر! اینها فسجد الملائکة کلهم إلا ابلیس، اینکه فرشتگان به حضرت آدم سجده کردند این نیست که حضرت آدم را اله می‌دانستند یا سجده‌ای که پدر و مادر حضرت یوسف و برادرانش در مقابل یوسف قرار دادند برای یوسف مقام الوهیت قائل نیستند!
دومین اعتقاد شیعه عدل است، همه مسلمین خداوند را عالم می‌دانند اما در تفسیر عدالت دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول این است که عدل دارای حسن ذاتی و ظلم هم دارای قبح ذاتی است و خداوند همه کمالات را دارد و فاقد هر گونه نقص و ضعفی است یعنی خداوند ذاتش آراسته است از ظلم، از هر گونه کجی، لذا اساساً خداوند امکان ندارد که ظلم کند. شیعه و معتزله و ماتریدیه معتقد به حسن و قبح عقلی هستند برای خدا، که انسان می‌تواند قبح اشیاء و حسن اشیاء را عقلاً درک کند لذا اینها عبد الهی را به گونه‌ای تفسیر می‌کنند اما اشاعره که حسن و قبح عقلی را انکار می‌کنند می‌گویند الحسن ما حسّنه الشارع القبیح ما قبّحه الشارع، لذا اینها تفاسیری می‌کنند که نتیجه‌اش ظلم خدا باشد مثلاً می‌گویند اگر خداوند امام حسین را هم به جهنم ببرد و یزید را به بهشت بیاورد اشکالی ندارد این قبیح نیست! و این ظلم نیست. این یک تفسیر نامناسب از عدل الهی می‌کنند که به انکار عدل الهی منجر می‌شود.
 انسان وقتی به وجدانش مراجعه می‌کند می‌بیند مختار است می‌تواند کاری را انجام بدهد یا ترک کند، قرآن و سنت هم افعال عبد را به خودش نسبت داده او را بر معصیتش مزمت و بر فعل خوبش مدح کرده، در مقابل اشاعره می‌گویند قدرت عبد اصلاً تأثیری در افعالش ندارد ولی مشیت خدا تعلق گرفته که هنگام اراده‌ی طاعت یا معصیت او را خلق می‌کند، در واقع عبد او را کسب می‌کند، وقتی عبد بخواهد کاری کند یعنی عبد فقط کاسب است، عبد خالق نیست. معتزله هم تأثیر اراده و قدرت عبد را در افعالش قبول دارند ولی می‌گویند خداوند این قدرت را به عبدش تفویض کرده و اصلاً هیچ موجودی نمی‌تواند در انسان حتی خداوند نمی‌تواند در او تأثیری کند نعوذ بالله، ولی شیعه معتقد است که عبد در افعالش اختیار دارد اما استقلال در تأثیر ندارد، به قول امام صادق  لا جبر و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین نه انسان کاملاً مجبور است و نه کاملاً مختار و به او تفویض شده بلکه بین این دو است.
یکی دیگر از اختلافات شیعه بداع است، بداع در مورد خداوند ما می‌گوئیم اشکالی ندارد، بداع در لغت یعنی آشکار و روشن شدن چیزی بعد از اینکه پنهان بود، مثلاً در مورد انسان قبلاً چیزی پوشیده بود و الآن اطلاع بر آن پیدا می‌کند می‌گوئیم بداع برایش حاصل شده، بداع درباره انسان مستلزم جهل است و تبدل رأی است،‌قبلاً یک نظر داشت و الآن جهلش برطرف شد و نظر دیگری دارد اما این معنای بداع درباره خداوند محال است چون مستلزم جهل است و جهل درباره خداوند محال است. پس بداع به این معنا را شیعه قبول ندارد ولی با توجه به روایاتی که از اهل‌بیت وارد شده بداع این است که خداوند همه چیز را از قبل می‌داند ولی آینده برای انسان معلوم نیست پس خداوند او را آشکار می‌کند و لذا وقتی می‌گوئیم بداع به معنای ابداع است، به معنای ثلاثی مزید است، یعنی خدا یک چیزی را می‌دانست و الآن او را آشکار می‌کند که ما هم بفهمیم نه اینکه بگوئیم خدا نمی‌دانست و الآن عالم شد! اینطور نیست. 
شیخ مفید هم در کتاب تصحیح الاعتقاد می‌گوید بداع لله فی کذا در نزد امامیه عبارت است از ظهر منه، مقصود از آن تبدل رأی و روشن شدن امری که پیشتر از خدا مخفی بوده نیست تمامی افعال الهی در خلقت پدید آمده آنچه از پیش نبوده از ازل برای خدا معلوم و مشخص است، لذا می‌توانیم بگوئیم بداع در تکوین همان نسخ در شریعت است، یعنی برای خدا از قبل مشخص بوده برای بشر روشن می‌کند لذا این تبدل رأی مربوط به انسان‌ها می‌شود ولی برای خدا این چنین نیست. 
نکته مهم برای شیعه بحث امامت است، امامت از مسائل اساسی است که در تفکر امامیه و شیعه شکل گرفته. می‌شود گفت مهم‌ترین نکته اصلی اختلاف مذهب شیعه و سنی به اصل امامت برمی‌گردد، امامت چیست؟ در واقع شیعه معتقد است که امامت همان ادامه دهنده رسالت و نبوت است یعنی همان شئونی که پیامبر داشت امام هم دارد فقط یک تفاوت دارد که به پیامبر وحی می‌شده اما به اهل‌بیت وحی‌ای که جنبه‌ی تبلیغی باشد نیست. ولی همه آن شئون دیگر تبیین دین، دفاع از دین، حکومت کردن، همه اینها را این شئونی که پیامبر داشته امام هم دارد، مقام عصمت، همه اینها را پیامبر دارد فقط وحی است که به پیامبر نازل می‌شود و به امام نازل نمی‌شود. اما در کتب شیعه ادله‌ای که برای امامت ذکر شده اینجا به مختصر یک مروری می‌کنیم، اول حدیث غدیر است که از احادیث متواتر و قطعی است که مورد اتفاق شیعه و سنی است که گاهی نوشته‌اند صد هزار نفر، برخی هم 124 هزار نفر، هنگامی که پیامبر از حجة الوداع برمی‌گشتند به سرزمین غدیر خم که رسیدند در آن هوای گرم وحی شد یا ایها الرسول بلغ ما انزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته، پیامبر وقتی این وحی را دریافت کرد مردم را نه داشت و بعد از اقامه نماز ظهر خطبه‌ای خواندند و مفصل از مسلمین پرسیدند ألست اولی بکم من انفسکم؟ آیا من نزدیکتر به شما از خودتان نیستم؟ آنها گفتند بله همینطور است، فرمود من کنت مولاه فهذا علی مولاه، هر کس من مولا و سرپرست او هستم از این به بعد علی سرپرست و مولای او هست. مردم آمدند با امام علی علیه السلام بیعت کردند حتی عمر بن الخطاب آمد اولین کسی بود که به حضرت تبریک و تهنیت گفت بخٍ بخٍ یا علی، این حدیث هم از نظر سندی متواتر و قطعی است مرحوم علامه امینی در الغدیر نام 110 نفر از صحابه و 84 نفر تابعین و 360 نفر از علما و راویان را برای این حدیث نقل کردند.
از نظر سند پس هیچ جای تردیدی نیست اما از نظر دلالت مولا به معنای اولویت در تصرف در امور انسانهاست، سرپرستی انسانهاست، قرائنی هم برایش وجود دارد چون درباره من کنت مولاه قبلش دارد ألست اولی بکم من انفسکم، این اولویتی که برای پیامبر وجود دارد یعنی در تصرف، در حکومت کردن، سرپرستی و همین حرف را به امیرالمؤمنین زد، بعد حضرت دعا کرد الهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره،‌معلوم بوده پیغمبر نمی‌خواسته مردم را در آن هوای گرم معطل کند بگوید من علی را دوست دارم و بگوید مولا به معنای دوست داشتن است، اینطور نیست. بعد خود خلیفه آمده امیرالمؤمنین را تبریک گفته، بخٍ بخٍ یا علی اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه، طبق برخی از روایات سه روز حضرت آنجا اتراق کردند و مردم تک تک در یک چادری با امیرالمؤمنین بیعت کردند، مردها دست دادند و زن‌ها هم در آن آب مشترک دست می‌زدند به معنای بیعت کردن، این هم حدیث مهم غدیر خم.
حدیث ثقلین هم از احادیث متواتر و قطعی است که در کتب شیعه و سنی نقل شده، پیامبر فرمود انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، یا در روایت دیگری دارد حبل ممدود من السماء إلی الارض و عترتی اهل‌بیتی فإنهما لم یفترقا حتی یردا علیّ الحوض، اینها از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر پیش هم برسند. ر این حدیث می‌بینیم قرآن و اهل‌بیت را کنار هم گذاشتند و اینها جدا ناشدنی هستند و لذا اهل‌بیت مثل قرآن مرجعیت علمی دارند، از طرف دیگر مقام عصمت هم برای آنها هست چون اینها همان طوری که قرآن اگر کسی تمسک کند به آن به گمراهی نمی‌رسد اهل‌بیت هم همینطور است، پس این دو تا خطاناپذیر و دارای عصمت هستند. اگر در یک روایتی هم به جای عترتی سنتی آمده منافات ندارد به خاطر اینکه سنت و عترت منافاتی با هم ندارند، یعنی سنت باید از طریق عترت باشد بهرحال این روایت را بیش از 30 نفر از صحابه نقل کردند.
حدیث منزلت حدیث معروفی است که پیامبر گرامی اسلام به امیرالمؤمنین فرمود أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی .. آیا راضی نمی‌شوی که تو مثل من باشی یعنی به منزله‌ی هارون برای موسی که چطور هارون وزیر موسی بود تو هم وزیر من شوی؟‌ اما یک تفاوتی هست إلا أنه لا نبی بعدی، بعد از من هیچ کس پیامبر نخواهد شد. این حدیث هم بیشتر از 20 نفر از صحابه نقل کردند و به قول ابو عبدالله گنجی شافعی می‌گوید این حدیث مورد اتفاق است و این حدیث را بخاری، مسلم، نسائی، ابن ماجه نقل کردند.
در واقع طبق این حدیث تمام مناسبی که هارون نسبت به موسی داشت برای حضرت علی علیه السلام نسبت به پیامبر ثابت است غیر از بحث نبوت.
یک سؤالی هم مطرح می‌شود که منابع علوم اهل‌بیت چه چیزهایی هستند که بعد عرض می‌کنیم.
والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته
 

دسته بندی موضوعی: 
شماره جلسه: 
7
تعداد بازدید :33
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.