سایت مرکز فقهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه بحث مذهب شیعه، رسیدیم به منابع علوم اهل‌بیت علیهم السلام. بیان کردیم ائمه اطهار مرجع علمی برای کل امت اسلامی هستند و برای همه فرق منبع هستند و ائمه اهل‌بیت به جای پیامبر گرامی اسلام مرکز و ملجأیی هستند برای پاسخگویی به احکام دین، تفسیر شریعت و هدایت انسان‌ها. حالا این سؤال مطرح می‌شود که منابع علم اهل‌بیت از کجاست؟ آیا اهل‌بیت پیش کسی درست خواندند؟ در جایی مطالعه داشتند؟ چطور این علوم را به دست آوردند؟ 
اولین منبع اهل‌بیت نقل حدیث از پیامبر گرامی اسلام است، ائمه اطهار چه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم که از طریق پدرانشان باشد از پیامبر گرامی اسلام احادیثی را نقل کردند و احادیث فراوانی در اختیار ائمه بوده آن هم از طریق پیامبر. امام باقر  در همین رابطه فرمودند اذا حدّثت و الحدیث ولم اسنده و سندی فیه إلی زین العابدین عن ابیه الحسین الشهید عن ابیه علی بن ابیطالب عن رسول الله عن جبرئیل عن الله، امام باقر فرمودند هر گاه حدیثی برای شما نقل کنم و آن را سند ندهم سند آن را بدانید از من می‌رسد به زین العابدین پدرم و ایشان از پدرشان امام حسین و ایشان هم از پدرش علی بن ابیطالب علیهما السلام و ایشان هم از رسول خدا و رسول خدا از جبرئیل و جبرئیل هم از خداوند متعال، پس دقیقاً روایات و مطالب مستند است تا به خداوند می‌رسد.
یا امام باقر  فرمود ای جابر و کنا نحدثکم برأینا و هوانا لکنا من الهالکین، ای جابر اگر ما حدیث به شما نقل کنیم از روی رأی خودمان ما هم از هلاک شدگان هستیم و لکنا نحدثکم بأحادیث ننزکها عن رسول الله، اما حدیثی را نقل می‌کنم که مثل یک گنج مخفی کردیم و دریافت کردیم از رسول خدا. پس اولین منبع علمی اهل‌بیت احادیث ارزشمند و گرانبهایی است که پیامبر گرامی اسلام در اختیار امیرالمؤمنین و همینطور سایر ائمه قرار داده است. 
دومین منبع‌شان کتاب حضرت علی علیه السلام، همان طور که قبلاً گفتیم پیامبر اکرم در زمان حیات مبارکشان مطالبی را املاء می‌کردند و امام علی  با خط مبارک اینها را یادداشت می‌کردند که به آنها می‌گفتند کتاب علیٍ، و هر آنچه که بشر به آنها احتیاج داشته، احکامی که نیاز داشته در آنجا هست و ائمه یکی پس از دیگری این کتاب را به هم می‌دهند و امروزه در اختیار حضرت حجت بن الحسن العسکری علیه السلام است. 
امام حسن مجتبی در همین خصوص می‌گوید علم در درون ماست و ما اهل علم هستیم و تمام علم با همه شاخ و برگ‌هایش پیش ما هست و هر چه ما به شما می‌گوئیم تا روز قیامت حتی عرش خدش اینها نزد ما هست که مکتوب است به املاء پیامبر و خط علی علیه السلام. پس تمام آنچه بشر نیاز دارد، احکام شرعی کوچه و بزرگ، در این کتاب امیرالمؤمنین وجود دارد. 
یا مثلاً مواردی را داریم که حکم بن عیینه آمده از امام باقر در مورد دیه‌ی دندان‌ها سؤال کرده، که دیه‌شان چیست؟ فأجابه الامام، جواب داد و هکذا وجدناه فی کتاب علیٍ و ما این مطالب را در کتاب علی علیه السلام این چنین یافتیم یعنی ائمه هم در پاره‌ای از موارد به این کتاب استناد می‌کردند.
سومین نکته استنباط از کتاب و سنت است، ائمه معصومین برخی از احکامشان را در واقع از کتاب و سنت استنباط می‌کردند، البته استنباطی که علما از فهم آن عاجز هستند و برخی از اینها را می‌بینیم ائمه کیفیت اینها را یاد می‌دادند به شاگردانشان و اصحابشان، ولی استنباط‌هایی که دیگران دارند، امکان اشتباه و خطا برایشان هست اما استنباطاتی که ائمه اطهار دارند چون آنها اهل قرآنند و قرآن در بیت آنها نازل شده امکان اشتباه در ایشان نیست و استنباط معصومانه هست.
چهارم اشراقات الهی است که خداوند به اولیاء خودش یک علومی را الهام می‌کند، مثلاً می‌بینم به آصف بن برخیا یک تفضلاتی داشته و در همان آیه دارد قال الذی عنده علمٌ من الکتاب، کسی که یک بخشی از کتاب را داشت گفت أنا آتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک، من این تخت بلقیس را برای شما می‌آورم قبل از اینکه پلک به هم بزنید. قال الذی عنده علم من الکتاب در روایات هم داریم که ائمه فرمودند کل علم کتاب در اختیار ما هست. 
از مواردی از قرآن می‌بینیم خداوند به مادر موسی با اینکه پیغمبر نبوده الهام کرد و اوحینا إلی أم موسی عن ... خداوند به مادر موسی که مقام امامت نداشته، همین علم بلکه بالاترش برای ائمه که مقام امامت داشتند برایشان وجود دارد، و روایت‌های زیادی هم داریم که هر چه در امم گذشته بوده در امت‌های اسلامی هم اتفاق می‌افتد، یکی از آنها هم اشراقاتی است که وجود داشته.
از دیگر عقاید اختصاصی اهل‌بیت مهدویت است، البته اصل مهدویت اشتراک بین همه ادیان است و کل مسلمین هم اصل مهدویت را اعتقاد دارند و لکن شیعه معتقدند که مهدی آل محمد زنده است و به دنیا آمده و امروزه در غیبت به سر می‌برد ولی عمده و مشهور اهل‌سنت معتقدند هنوز حضرت مهدی به دنیا نیامدند این یک تفاوت این چنینی است، اصل اعتقاد به مهدویت نه تنها ادیان بلکه همه مذاهب اسلامی اعتقاد دارند در آخر الزمان یک کسی به نام مهدی می‌آید و جهان را پر از عدل و داد می‌کند بعد از اینکه پر از ظلم و جور شده لکن اینکه ما معتقد باشیم مهدی زنده است و الآن وجود دارد این قول مشهور اهل سنت نیست. اهل سنت هم برخی‌شان قائل به این قضیه هستند ولی مشهورشان معتقدند که حضرت مهدی الآن زنده نیست و در غیبت به سر نمی‌برد.
پس اختلاف اصلی بحث ولادت امام زمان (عج) است، شیعه معتقد است که امام مهدی در نیمه شعبان سال 255 از هجری قمری به دنیا آمده و بعد از اینکه پنج سال با پدر بزرگوارشان زندگی کردند از سال 260 از نظرها پنهان شده و تا سال 329 به واسطه چهار نائب با امت ارتباط داشتند و بعد از فوت چهارمین نائب حضرت دوره‌ی غیبت کبرایشان شروع می‌شود، اما اکثریت علمای اهل‌سنت ولادت امام زمان را قبول ندارند! برخی از دانشمندان هستند که قبول دارند و در کتاب منتخب الاثر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی تعداد زیادی از این شخصیت‌های اهل‌سنت که معتقد به ولادت امام مهدی هستند را مطرح کردند.
از دیگر اعتقادات خاص شیعه رجعت است، رجعت به معنای بازگشت گروهی از مؤمنان خالص قبل از قیامت و قبل از ظهور امام زمان به این دنیاست، هم مؤمنان خالص مراجعه می‌کنند و هم کفار خالص به دنیا مراجعه می‌کنند. جناب شیخ مفید از علمای برجسته جهان تشیع می‌گوید خداوند گروهی از اموات را به همان صورتی که در گذشته بوده‌اند به دنیا باز می‌گرداند، گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل می‌کند و اهل حق را بر اهل باطل نصرت می‌دهد، مظلومان را بر ستمگران غلبه می‌دهد و این واقعه هنگام ظهور مهدی آل محمد رخ خواهد داد، پس اعتقاد به رجعت یکی از اعتقادات اختصاصی شیعه است، شیعه بی‌دلیل به رجعت اعتقاد پیدا نکرده یکی از آیاتی که بسیار به او استدلال شده آیه 83 سوره نمل است و یوم نحشر من کل امةٍ فوجاً ممن یکذب بآیاتنا فهم یوزعون می‌فرماید روزی که ما محشور می‌کنیم از هر امتی یک گروهی را از کسانی که تکذیب کردند آیات ما را، اینها می‌گویند اگر حشر عمومی باشد و حشر روز قیامت، یوم یحشرهم جمیعاً چون در آیات دیگر داریم حشر عمومی داریم که کل بشر محشور می‌شود اما اینکه گفته از هر امتی گروهی را حشر می‌دهیم معلوم می‌شود یک حشر خاصی است که ما تعبیر به رجعت می‌کنیم، روایاتی هم در ذیل این آیه وجود دارد.
مرحوم محدث جزایری در شرح تهذیب می‌فرماید حدود 620 حدیث پیرامون رجعت وجود دارد که قطعاً می‌شود ادعای تواتر کرد با این همه روایات متعدد لذا نیازی به بررسی سندی نداریم، این هم اعتقادات خاص شیعه است.
حالا می‌خواستیم منهج فقهی شیعه را هم بگوئیم که خیلی مفصل می‌شود؛ اما ویژگی‌های مذهب شیعه. ببینیم شیعه چه ویژگی‌هایی دارد اول برخورداری از وحدت در عقیده و شریعت، یکی از تفاوت‌های اساسی که مذهب شیعه با سایر مذاهب اسلامی دارد این است که این مذهب هم گرایش عقیدتی است و هم گرایش فقهی، هر دو را با هم دارد، اما سایر مذاهب اهل سنت در اعتقادات و کلام یا پیروان اشاعره، معتزله، ماتریدیه هستند، هر یک از اینها ممکن است هر اعتقادی داشته باشند ولی در فقه، حنبلی، مالکی، شافعی یا حنفی هستند. پس یعنی می‌تواند مذهب فقهی‌اش با مذهب کلامی‌اش متفاوت باشد و اشکالی ایجاد نمی‌کند! اما در شیعه امامیه در فروع و اصولش، فقه و کلامش کاملاً هماهنگ و یکسان است.
نکته دوم انفتاح باب اجتهاد است، مذاهب اهل تسنن همان طوری که در مباحث قبل هم عرض کردیم یا در قرن چهارم یا در قرن هفتم به دلایل فرهنگی و سیاسی باب اجتهاد را بستند و چهار مجتهدی که از بقیه معروفتر بودند مثل ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد بن حنبل را حکومت مطرح کرد و مردم را ملزم کردند که از این چهار عالم تقلید کنند و به بقیه فقها اجازه ظهور و بروز ندادند و کم‌کم باب اجتهاد بسته شد و همه پیروان این افراد هستند. البته تلاش هم کرده‌اند عده‌ای که باب اجتهاد را بگشایند در اهل‌سنت اما به طور کلی هنوز موفق نشدند یعنی ما الآن کسی نداریم که بگوید من مثلاً از حنفی، مالکی، شافعی یا حنبلی تقلید نمی‌کنم و خودم استنباط می‌کنم، کمتر هستند. ادعاهایی می‌شود که ما دنبال این هستیم که باب اجتهاد باز شود ولی عملاً اتفاق خاصی نیفتاده و هنوز مذ اهب منحصر در همین چهار تا هستند.
نکته سوم و ویژگی سوم شیعه عقل‌گرایی معتدل است، همان طوری که می‌دانیم در عصر ائمه پیرامون مسائل کلامی و اندیشه‌های فکری دو دسته فکری بود، یکی اشاعره که عمدتاً به ظواهر آیات و روایات جمود داشتند، تفکر عقلانی را استفاده نمی‌کردند و دوم معتزله بودند که همه معارف دینی را سعی می‌کردند با عقل محدودشان تبیین کنند و عقل‌گرای مستقل باشند. اما در این میان می‌بینیم ائمه اهل‌بیت یک روش متعادل‌تری را دارند میانه‌ای را انتخاب کردند که هم از عنصر عقل استفاده می‌کنند و هم از عنصر نقل، هر کدام در جای خودش انجام می‌شود لذا می‌بینیم امام کاظم بسیار حدیث زیبایی دارد که در تارک جهان می‌درخشد و آن اینست که حضرت فرمودند إن لله علی الناس حجّتین، برای خدا بر مردم دو حجت است، حجةٌ ظاهرة و حجة باطنة، یک حجت ظاهر داریم و یک حجت باطن. و اما الظاهر فالرسل و الانبیاء و الائمة، حجت‌های ظاهر پیامبران، ائمه و انبیاء هستند و اما الباطنة فالعقول حجت‌های باطنی عقل‌های بشر هستند و باز روایات متعدی که در این زمینه داریم. پس شیعه عقل‌گرایی دارد اما نه عقل‌گرایی مفرط مثل معتزله.
ویژگی چهارم استکبار ستیزی است، شیعه در طول تاریخ با حکام جور و سلاطین جور مبارزه کرده و شیعه هم الهام گرفته از نهضت سرخ حسینی که هیچ وقت زیر بار ظلم و ستم نرفته، هیهات من الذلة و این شعاری بوده که از امام حسین گرفتند و در طول تاریخ آن را اجرایی کردند،‌لذا می‌بینیم شیعه در مقابل سلاطین و شاهان قلدر به خوبی ایستادگی کرده. در همین دوران معاصر خودمان هم می‌بینیم انقلاب اسلامی که اصل تفکرش از حوزه‌های شیعی برخواست و حضرت امام (ره) این انقلاب را به عنوان یک مرجع شیعه رهبری کردند و با الهام گرفتن از نهضت اباعبدالله الحسین شاه را بیرون کردند، دست آمریکا، انگلیس و سایر غارتگران را از منابع ایران کوتاه کردند. 
حمایت از ملتهای مظلوم مثل فلسطین، اینها کارهای انقلابی است، اینها در ذات مذهب شیعه ریشه دارد و آن هم نهضت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است.
آخرین نکته تقدم شیعه در تأسیس علوم اسلامی است، یکی از ویژگی‌های بسیار مهم اینست که پیروان مکتب شیعه در تألیف علوم اسلامی در سایر مذاهب سبقت گرفتند و سید حسن صدر در کتاب تأسیس الشیعه لعلوم الشریعه در چهارده فصل به طور مفصل و مستدل تقدم شیعه در علوم مختلف را بر سایر مذاهب نشان داده، مواردی که اینجا فرصتش هست عرض می‌کنیم مثلاً علم نحو را ابو الاسود دوئلی شاگرد امام علی علیه السلام تبیین کرد، علم صرف را ابو مسلم معاذ نحوی که او هم شیعی است، علم معانی بیان را امام مرزبانی، علم عروض را خلیل بن احمد، تاریخ و سیره را عبیدالله بن ابی رافع، علم اصول فقه را هشام بن حکم، علم قرائت را ابان بن تغلب و همینطوری سایر علوم اسلامی را ایشان در این کتاب مفصل بیان کرده.
در اینجا ما می‌توانیم از علمای بزرگ شیعه نام ببریم، کتاب‌های شیعه را مطرح کنیم که فرصت نیست و الا کتابهای کلامی شیعه که می‌توانیم معرفی کنیم، کتاب فضل بن شاذان الرد علی ... کتاب حسن بن موسی نوبختی از فرق الشیعه، همینطور کتابهای مفصل در فقه هم کتاب المستمسک بحبل آل الرسول ابن ابی عقیل امانی است، کتاب شرایع ابن بابویه قمی است، باز محمد بن علی بن بابویه قمی مقنع، هدایه، شیخ مفید المقنعه، شیخ مرتضی الاستنبصار، همینطور کتابهای بسیار ارزشمندی در فقه و اصول و کلام بزرگان شیعه بر جای گذاشته‌اند.
***
 موضوع بحث ما در این جلسه مذهب حنفی است، قدیمی‌ترین مذهب اهل‌سنت حنفی است که توسط ابوحنیفه پایه‌گذاری می‌شود و بعدها هم در جهان اسلام پیروان زیادی پیدا می‌کند، اینجا لازم است که اول مؤسس این مذهب را معرفی کنیم، زندگینامه و آثارش را مورد بحث و بررسی قرار بدهیم. اولین نکته اینست که ابو حنیفه متولد سال 80 و متوفای سال 150 است، البته اختلافاتی هم درباره تولد ایشان وجود دارد. اصل نسب ایشان نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه است، اکثر مورخین تولدش را سال 80 ذکر کردند اما طبق یک روایتی هم تولد ایشان را سال 61 بیان کردند، البته اینکه می‌گویند 61 هست با برخی از شواهد تاریخی منافات دارد چون ابو حنیفه سال 50 فوت کرده، لذا در آخرین روزهای عمرش منصور به او پیشنهاد قاضی القضاتی می‌دهد و ابوحنیفه نمی‌پذیرد، اگر متوفای سال 61 باشد یعنی منصور باید در سن 90 سالگی به ابوحنیفه این پیشنهاد را داده باشد که به طور معمول این سن تصدی چنین مقام پرخطری نیست و این نکته نشان می‌دهد که همان سال 80 درست است و از طرف دیگر هم این قول مشهورتر است. پدرش ثابت بن زوطی است که جدّش اهل کابل بوده که آن زمانی که اعراب مسلمین کابل را فتح می‌کنند او را اسیر می‌کنند و از موالی قبیله بنی تیم بن سعلبه است که بعدها جد ایشان آزاد می‌شود. اما اسماعیل نوه‌ی ابوحنیفه نسب جدش را اینطور بیان می‌کند که نعمان بن ثابت بن نعمان مرزبان و الله ما وقع لنا رقٌّ قطه، قسم می‌خورد که هیچ گاه جدّشان عبد نبوده! 
اما آیا ابوحنیفه از تابعین بوده؟ در خصوص تابعی بودنش دو دیدگاه هست، یکی اینکه او از تابعین بوده یعنی اصحاب پیامبر را درک کرده، جناب شیخ سلیمان احمد در تاریخ الازهر می‌نویسد که او 21 صحابی را درک کرده پس می‌تواند از تابعین باشد و در واقع آراء دیگری هم هست، لذا اگر اینطور باشد او می‌شود یکی از تابعین و بسیار موقعیت برجسته‌تری پیدا می‌کند. 
دیدگاه دوم اینکه ابوحنیفه از تابعین نبوده بلکه از تابعان تابعین بوده هر چند زمان چهار صحابه را درک کرده، ثابت که پدرش باشد علی علیه السلام را دیده ولی خودش چنین چیزی را ندارد، حجوی فاسی می‌گوید ادرک ثابت علی بن ابیطالب و هو صغیر، این جناب ثابت امام علی علیه السلام را درک می‌کند در حالی که ثابت کوچک بوده پس بنابراین ابوحنیفه از اتباع تابعین هست که زمان چهار صحابه را درک کرده نه اینکه خودش صحابه را دیده باشد. احمد امین مصری هم می‌گوید ابو حنیفه در کوفه متولد شد و در زمان خودش بعضی از صحابه و کبار تابعین وجود داشتند. بهرحال ابو حنیفه در کوفه رشد می‌کند پدرش تاجر نوعی پارچه ابریشمی بوده و پدر ابوحنیفه هم در کوچکی همانطور که عرض کردیم با امام علی علیه السلام ملاقات کرده و در عید نوروز فالوده هدیه می‌آورد برای امام علی علیه السلام و امام هم برای ثابت دعا کرده.
ابو حنیفه اهل بازار بوده چون پدرش در کار تجارت پارچه بوده به او کمک می‌کرده، می‌گویند خیلی قرآن می‌خوانده و در ماه رمضان گاهی 60 بار قرآن را ختم می‌کرده یعنی در یک روز دو بار ختم قرآن می‌کرده. در آن روزگار کوفه یکی از شهرهای بزرگ عراق بود،‌مکاتب مختلفی هم در عراق بودند، فلسفه یونان، حکمت ایران هم تازه ترجمه شده بود و در عراق وجود داشت. در عراق مسیحیت هم بود، بهرحال پس محل تضارب آراء در عراق بود. اما اینکه ابو حنیفه چطور به علم علاقمند شد می‌گوید مررت یوماً علی الشعبی فهو جالسٌ فدعانی فقال إلی من تختلف، می‌گوید یک روز رفتم بازار شعبی را دیدم نشسته بود و به من گفت با چه کسی رفت و آمد می‌کنی؟ گفتم بازار می‌روم، من قصد کردم که شما بروی پیش علما، فقال أنا قلیل الاختلاف إلیهم من کم پیش علما رفت و آمد می‌کنم، ابو حنیفه می‌گوید شعبی به من گفت غفلت از علم پیدا نکن و به راه علم برو و مجالست علما کن، من در تو یک آمادگی علمی و یک استعداد خوب علمی می‌بینم، قال فوقع فی قلبی من قوله فترکت الاختلاف إلی السوق و اخذت فی العلم فنفعنی الله قوله، من آن زمان بازار را رها کردم و سراغ علم رفتم و خداوند به من اصول را داد.
ابو حنیفه ابتداءً سراغ مباحث اعتقادی می‌آید، اول اعتقادات را یاد می‌گیرد،‌در علم اعتقادات و کلام که اسمش را می‌گذارد فقه اکبر خیلی برجسته می‌شود و بعدها می‌آید سراغ فقه. حالا در اینکه چطور آمد سراغ فقه، نقل‌های مختلفی هست.
یک روایتی ظفر نقل می‌کند می‌گوید اینقدر کلام خوانده بودم که با انگشت من را نشان می‌داد، یک روز نزدیک حلقه درس حماد رفتم دیدم یک زنی از من یک سؤال فقهی کرد من نتوانستم به او پاسخ بدهم، بعد از آن رفتم پیش حماد و فقه را یاد گرفتم و گفتم احتیاج به علم کلام ندارم و ملازم درس حماد شدم. گفته می‌شود تا سال 120 یعنی تا زمانی که حماد از دنیا رفته جناب ابو حنیفه مقید بوده درس حماد را شرکت می‌کرده، بعضی گفته اند ده سال و برخی هم گفتند 18 سال در درس حماد شرکت کرده. بعد از فوت حماد ابو حنیفه 40 ساله بود وحلقه درس مستقل تشکیل می‌دهد و جناب ابو حنیفه هم از تجارت خز سود خوبی می‌برد یعنی زندگی‌اش تأمین بود، لذا سود سالیانه‌اش را جمع می‌کرد و به مواردی که شیوخ و محدثین احتیاج داشتند می‌خرید و برایشان می‌فرستاد یعنی دست خیر و سخاوت هم داشت.
اما زندگینامه سیاسی جناب ابو حنیفه؛ ایشان 25 سال از عمرش را در عصر اموی گذراند، 18 سال را هم در عصر عباسی. می‌گویند وقتی زید بن علی فرزند امام سجاد بر علیه هشام بن عبدالملک در سال 121 قیام می‌کند، ابو حنیفه قیام او راتأیید می‌کند و می‌گوید شبیه خروج پیغمبر در روز بدر است، بعد به او گفتند چرا او را کمک نکردی و شرکت نکردی؟ ابوحنیفه می‌گوید امانت‌های مردم دست من بود و آنها را به ابن ابی لیلا سپردم که بروم در این قیام شرکت کنم، اما ابن ابی لیلا نپذیرفت، ترسیدم بمیرم در حالی که به مردم بدهکار باشم و امانت‌های آنها دست من باشد. حالا در روایت دیگری دارد که عذر خودش را اینطور بیان می‌کند که اگر می‌دانستم که مردم او را ذلیل و خار نمی‌کنند همان طور که با پدرش چنین کردند به همراهش مجاهده می‌کردم، زیرا او امام برحقی است لکن با اموال خودم او را کمک می‌کنم و برای زید ده هزار درهم فرستاد و به پیکش هم گفت که عذرم را به او برسان که معذورم ولی از نظر مالی تو را حمایت می‌کنم.
یزید بن عمر بن هویره که از کارگزاران مروان بن محمد در عراق بود از ابوحنیفه می‌خواهد که بیاید مسئولیت قضاوت یا خزانه‌داری را قبول کند می‌خواست او را آزمایش کند ببیند چقدر به فرزندان علی دلبسته است! می‌گویند ابن هویره در زمان امویان چون والی کوفه بود در عراق هم مسائل مختلفی رخ می‌داد. فقهای عراق هم در خانه ایشان جمع شده بودند، ابن ابی لیلا، ابن شبرمه، و خیلی‌های دیگر هم حضور داشتند، هر کسی از آنها یک کاری را پذیرفت که در حکومت انجام بدهد، فرستاد دنبال ابو حنیفه که بیاید و او هم قبول نکرد، ابن هویره قسم خورد که اگر نپذیرد او را بزنند، فقها به ابو حنیفه گفتند که تو را خدا مبادا خودت را هلاک کنی، ما هم برادران تو هستیم و مجبوریم کمکش کنیم ابوحنیفه می‌گوید که اگر او اراده کند که من درهای مسجد واسط را برای او بگشایم چنین کاری نخواهم کرد! چطور ممکن است او فرمان قتل شخصی را صادر نماید و من پای حکم او را امضا کنم بخدا سوگند وارد چنین کاری نمی‌شوم. ابن ابی لیلا هم به آنها می‌گویند ایشان را رها کنید درست می‌گوید، دیگران به خطا می‌روند، مأموران ابن هویره می‌آیند ابو حنیفه را زندان می‌اندازند و چند روز متوالی هم مفصل کتک می‌زنند. ابو هویره هم می‌بیند که ابو حنیفه سکوت می‌کند می‌گوید آیا نصیحت کننده‌ای برای این مجوس نیست که بگوید از من مهلت بخواهد تا او را مهلت دهم! ابو حنیفه می‌گوید بگذارید با برادرانم مشورت کنم، ابو هویره هم دستور می‌دهد راه را باز کنید تا ابو حنیفه بیاید مشورت کند، او هم سوار بر اسب می‌شود و به مکه فرار می‌کند! 
در واقع این واقعه در سال 130 اتفاق می‌افتد، ابو حنیفه در مکه مخفی می‌شود تا خلافت از امویان به عباسیان منتقل می‌شود، لذا باز در زمان منصور از مکه به کوفه برمی‌گردد. بعد از اینکه ابوحنیفه به مکه می‌آید آنجا با حدیث و فقه هم آشنا می‌شود،‌ با علم ابن عباس هم اشنا می‌شود و فرصت خوبی بود که ابو حنیف هم مباحث علمی را آنجا فرا بگیرد. بعضی می‌گویند مدت اقامت ابو حنیفه در مکه حدود شش سال طول کشید، بعد از اینکه عباسی‌ها آمدند، ابو حنیفه در ابتدای کار استقبال عجیبی از اینها دارد و با ابو العباس صفاح بیعت می‌کند ابو العباس هم می‌گوید إن هذا الامر قد ... اهل بیت نبیکم و انتم معاشر العلماء احق من اعان علیه، این حکومت به اهل‌بیت پیامبر شما واگذار شده و خداوند به شما فضیلت داده و حق را اقامه کرده، شما علما سزاوارترید که در این کار کمک کنید، خلاصه مردم به ابو حنیفه نگاه می‌کنند که او چه می‌کند، از او می‌خواهند که نماینده‌ای داشته باشد و در ابتدای کار ابو حنیفه به شدت به بنی عباس علاقمند می‌شود، تا اینکه کم کم مقاصد شوم بنی عباس را متوجه می‌شود و لذا می‌آید از بنی عباس کناره‌گیری می‌کند، بارها منصور به او قضاوت و امور دیگر را پیشنهاد می‌دهد ولی ابو حنیفه نمی‌پذیرد و بهرحال اهل موصل که بر علیه منصور قیام می‌کنند، منصور به آنها می‌گویند اگر نقض پیمان کنند خونشان مباح است، منصور از فقها می‌خواهند که یک روایت صحیحی از پیغمبر نقل شده که مؤمنین باید به شروط خودشان پایبند باشند یا نه؟‌ اهل موصل شرط کردند که بر علیه من قیام نکنند در حالی که بر نماینده من شورش کردند پس خونشان مباح است، یک مردی گفت تو بر آنها قدرت داری و سخن تو درباره آنها درست است، اگر عفو کنی سزاوار بخشش هستی و اگر تنبیه‌شان کنی که مستحق تنبیه هستند، اما ابو حنیفه می‌گوید ای شیخ چه می‌گوئی؟ آیا ما در ذمه‌ی خلافت پیامبر و اهل‌بیت نیستیم؟ آنها بر تو چیزی را شرط کرده‌اند که مالک آنها نیستند، تو چیزی را بر آنها شرط کرده‌ای که حق تو نیست، پس خون مسلمان جز به یکی از این موارد حلال نمی‌شود پس اگر تو آنها را به چیزی کهحلال نیست گرفته‌ای سزاوارتری که بمیری، منصور وقتی این صحبت را شنید دستور می‌دهد که پراکنده شوید، بعد ابو حنیفه را صدا می‌زند می‌گوید ای شیخ صحبت تو درست است و به شهر خودت برگرد ولی مردم را به چیزی که باعث زشتی می‌شود فتوا نده و سعی می‌کنند که ابو حنیفه را به نحوی محار کنند.
منصور در اواخر عمرش ابو حنیفه را برای تصدی قضاوت فرا می‌خواند ولی ابو حنیفه امتناع می‌کند و قبول نمی‌کند که قضاوت داشته باشد دوباره می‌فرستد و او قبول نمی‌کند لذا ابوحنیفه را زندان می‌کند و مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد و همین ضرب و شتم‌ها در سن بالا باعث مرگ ابو حنیفه می‌شود، پس ابوحنیفه در واقع در سال 150 فوت کرده بعضی هم می‌گویند سال 153، در بغداد هم فوت می‌کند و در همان جا هم دفن می‌شود، یعنی الآن وقتی ما به کاظمین می‌رویم در مسیر رسیدن به کاظمین یک مقبره‌ی بزرگی است جایگاهی است که مربوط به ابوحنیفه است، این هم درباره زندگی ابو حنیفه. اینجا باید ببینیم که علت مرگ ابو حنیفه ضرب و شتم مأمون بوده، حتی کار به جایی رسیده که محمد ابو زهره در کتاب ابوحنیفه آرائه و فقهه، حیاته و عصره، ایشان می‌گوید ابوحنیفه استشهد فی طریق اهل البیت، ابو حنیفه در مسیر اهل‌بیت به شهادت رسیده و به خاطر مخالفتی که با بنی عباس داشته، این هم دیدگاهی است که می‌گویند ابو حنیفه به لحاظ سیاسی خیلی به اهل‌بیت نزدیک بوده، حالا در ارتباط با ابو حنیفه و اهل‌بیت مباحث مفصل‌تری هم هست که ذکر خواهیم کرد. والسلام علیکم و رحمة اله 
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 

دسته بندی موضوعی: 
شماره جلسه: 
8
تعداد بازدید :33
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.