اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
گفتیم تاریخ اهلسنت و مذاهب پنج دوره داشته، دوره اول عصر پیامبر گرامی اسلام است، عصر دوم عصر صحابه، سوم عصر تابعین، چهارم عصر پیدایی مذاهب فقهی و پنجم هم عصر جمود و تقلید است.
در جلسه گذشته اشاره کردیم که فقه در عصر رسالت که آغازش از بعثت پیامبر گرامی اسلام تا سال یازدهم هجری است که زمان وفات پیامبر گرامی اسلام است، این دوره 23 سال طول میکشد و پیامبر گرامی اسلام دین را کامل میکنند در این مدت، یعنی کلیات دین را اعم از عقاید، احکام، اخلاق، برای مردم تبلیغ میکنند. گفته شد که در مکه پیامبر بیشتر مباحث اعتقادی، مبارزه با شرک و دعوت به توحید را بیان میکردند، بعضی سنتهای جاهلی هم مثل زنده به گور کردن دختران را هم که آن حضرت با آن سنتهای جاهلی مبارزه کرد. اما وقتی حضرت به مدینه آمدند یک تمدن اسلامی را پایهگذاری کردند، حکومت تشکیل دادند و اینجا بود که به ترویج احکام فقهی و عملی اقدام کردند. پیامبر گرامی اسلام احکام را به دو گونه مطرح میکردند، ابتدا هنگام مناسبت، یعنی وقتی پیامبر اسلام مناسبتی پیش میآمد احکام آن مسئله را بیان میکردند، مثلاً بحث انفال مطرح شد آمدند از پیامبر پرسیدند، پیامبر جواب فرمودند و یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول. یا در مورد ظهار یک مسئله فقهی پیش میآید که ابعاد اجتماعی پیدا کرد.
عوص بن سامط همسرش را که خوله بنت صعلبه بوده را ظهار میکند، ظهار یک نوع طلاق است که میگوید انت علیّ کظهر امّی، رابطه تو با من مثل پشت مادرم باشد، چطور با مادر نمیشود رابطه جنسی داشت، نسبت به زنش اینطور طلاق میدهد. این کار باعث شد که یک سؤال اجتماعی بزرگی پیش بیاید که مسئله فقهی این چه میشود؟ آیا مثل همان طلاق جاهلی است که طلاق داده میشود؟ اینجا بود که آیه نازل شد قد سمع الله قولاً التی تجادلک فی زوجها و تشتکی إلی الله و الله یسمع تحاورکما إن الله سمیع بصیر الذین یظاهرون منکم من نساءهم ماهنّ امتهاتهم إن امتهاتهم إلا اللائی ... که در سوره مجادله آیات 1 و 2 است که به تصریح پاسخ داد که این کسانی که زنانشان را ظهار میکنند مادر به حساب نمیآید مگر کسانی که آنها را زایمان کردهاند. به هر حال پس یک دسته از احکامی را که پیامبر چه توسط قرآن بیان میکردند چه توسط سنت خودشان، آنها مناسبتی بودند.
دسته دوم احکام آنهایی که پیامبر خودشان مستقیماً بیان میکردند، هم در مورد عبادات و هم در مورد معاملات، مثلاً یا ایها الذین آمنوا لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل إلا أن تکون تجارة عن تراض منکم، یا قرآن دستور میدهد اقیموا الصلاة، یا میفرماید لله علی الناس حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلا یعنی احکامی که مستقیماً خود پیامبر در نماز، حج و روزه عنوان کردند. استراتژی دعوت پیامبر چه بود؟ پیامبر اسلام وظیفه داشتند وحی را کامل تلقی کنند و بدون کم و کاست آن را برای مردم بیان کنند، اینجا دو استراتژی بوده یکی بیان تدریجی احکام، احکامی که پیامبر برای مردم بیان میکرد کار دشواری بود چون بعضی از احکام باید آن عادتهای گذشته عرب جاهلی را از بین میبرد این بود که یک سری احکام به صورت تدریجی نازل شد تا مردم آرام آرام نسبت به عبادات و معاملات خو بگیرند، به عنوان نمونه مثلاً یک سال بعد از هجرت پیامبر نماز تشریع میشود، در سال اول هجرت اذان، جنگ، نکاح، در سال دوم روزه، نماز عیدین، حلیّت غنائم برای مجاهدان، در سال سوم احکام ارث و طلاق مطرح میشود، در سال چهارم قصر نماز در سفر و خوف، مجازات زنا، احکام تیمم، وجوب حج بیان میشود. در سال ششم احکام صلح و حرمت خمر، انصاب و اظلام، در سال هفتم احکام مضارعه و مساقات مطرح میشود، در سال هشتم حد سرقت، سال نهم بحث لعان و ممنوعیت ورود کفار به مکه مطرح میشود و در سال دهم حرمت ربا تشریع میشود.
اینها همه بر اساس حکمت الهی است که به تدریج با دین آشنا بشوند و احکام دین را رعایت کنند. اگر میآمدند سال اول همه اینها را بیان میکردند چه بسا آن تحمل ایجاد نمیشد و اصلاً عدهای از دین خارج میشدند و میگفتند دین سخت است و چقدر از ما تکلیف میخواهد! حالا به عنوان نمونه بحث شراب در چند مرحله تحریم میشود؛
مرحله اول اشاره میشود که شراب رزق حسن نیست و چیز خوبی نیست و من ثمراتٍ نخیل و الاعناب تتخذون منه سکراً و رزقاً حسنا، این سکراً یعنی همان شراب میشود در مقابل رزق حسن مطرح شده.
مرحله دوم زیانهای شراب مطرح میشود یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعها، اینجاست که قرآن کریم مطرح میشود که در خمر و میسر گناه هست ولی منافعی هست که گناه و قبایح و مفاسد آن از منافعش خیلی بیشتر است، هنوز صحبتی از حرمت نیست.
مرحله سوم شراب را در برخی موارد حرام کرد یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری، ای مؤمنین نزدیک نماز نشوید در حالی که شما مست هستید، پس حرمت مُسکرات در بحث نماز و در بعضی از عقود است.
مرحله چهارم تحریم قطعی شراب است، یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الا... رجسٌ من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون اینجا صراحتاً دستور میدهد که این پلیدی است و عمل شیطانی است و امر میکند که شراب را کنار بگذارند! این استراتژی اول که بیان تدریجی احکام بود.
دوم بیان متنوع احکام است، احکام اسلامی دو قسماند یکی تأسیسی و یکی هم امضائی. معمولاً احکام تأسیسی عبادی هستند یعنی احکامی که پیش از اسلام سابقه نداشته و شارع آنها را بیان کرده مثل نمازهای پنج گانه و برخی عبادات دیگر.
احکام امضائی احکامی است که در عصر تشریع در بین عرف مردم وجود داشته اما اسلام آمده یک سری اصلاحات و تغییراتی در آن ایجاد کرده مثل بحث خرید و فروش، نکاح، اکثر معاملات به این شکل است. منابع تشریع در زمان پیامبر چه بود؟ منابع تشریع یکی قرآن، دومی هم سنت نبوی. پانصد آیه از قرآن طبق قول مشهور مربوط به احکام فقهی است، یعنی فقها در کتابهای آیات الاحکامشان مفصل اینها را توضیح دادند، برخی آیات مربوط به عبادی، برخی هم معاملات و احوال شخصیه هستند. سنت نبوی هم دارای سه قسمت بود، فعل و قول و تقریر که اصحاب میآمدند از همینها، از فعل پیامبر، از ترک پیامبر، از قولش استفاده میکردند، پیامبر اصحابش را تشویق میکرد که هم سنت را حفظ کنید و هم ابلاغ کنید، بلّغوا أنی ولو آیةً حتماً ابلاغ کنید ولو یک آیه باشد، ابن مسعود هم از پیامبر نقل میکند که نظر الله امراً سمع قالتی فحفظها و دعاها و ادّاها، خداوند رحمت میکند کسانی که پیامبر رحمت میفرستد بر کسی که قول پیامبر را بشنود و حفظ کند و برای دیگران بیان کند.
اصحاب پیامبر هم معمولاً ملازم پیامبر بودند حتی اگر حدیثی نمیشنیدند سایر اصحاب به آنها میگفتند. نمونه هم داریم براع بن عاذب میگوید ما کل حدیثٍ سمعنا من رسول الله، همه احادیث را ما از پیامبر نمیشنویم، کان یحدّثنا اصحابنا اما اصحاب به ما میگفتند، بعد دلیل را میگوید که و کنّا مشتغلین برعایة الابل، ما میبردیم این شترها را میچراندیم و اصحاب رسول الله کانوا یطلبون مافاتهم سماعةً من رسول الله و یسمعونه من اقرانهم و ممن هو احفظ منه و کانوا یشددون علی کانوا یسمعون منهم، روش اصحاب پیامبر این بود که اگر حدیثی را از پیامبر مستقیم نشنیده بودند از نزدیکان پیامبر میشنیدند و از کسانی که خیلی حفظ میکردند، و اصحاب پیامبر خیلی مواظبت میکردند که حتماً آن احادیث را بشنوند، این نکته خیلی مهمی است.
در آن دوره میبینیم یک تدوینهایی هم به طور جزئی بوده، البته عادت عرب بر فرهنگ شفاهی بوده یعنی حفظ میکردند و حافظههای بسیار قویای داشتند، اما پیامبر اسلام دستور اکید میدادند که بنویسید، حتی گاهی اسرا را هم در جنگ با مشرکین میگرفتند میگفتند آزادی هر اسیر مشروط است به اینکه ده مسلمان را خواندن و نوشتن یاد بدهد، بهرحال پیامبر دستور میداد تا اصحابشان خواندن و نوشتن را یاد بگیرند و بتوانند مسائل را یادداشت کنند.
در همان عصر پیغمبر هم یک صحیفهها و کتابچههای کوچکی از سنت نوشته شد، مثل صحیفه پیامبر که نزد امام علی بود، مشهور شده به صحیفة علیٍ که در مورد مقادیر دیّات و احکام اسرا بوده، حتی بخاری از جحیفه هم روایتی را در این زمینه نقل میکند. یا یکی دیگر هم کتاب علیٍ که اولین رسالهای است که در عصر پیغمبر جمعآوری میشود یعنی پیامبر املاء میفرمودند و امیرالمؤمنین یادداشت میکردند و این در اختیار ائمه اطهار بوده، حتی گاهی میبینید ائمه اطهار در مقام پاسخگویی به آنها استناد میکردند. سوم مصحف فاطمه سلام الله علیها که هم عامه و هم خاصه نقل کردند. ابی بن کعب میگوید من روزی نزد فاطمه دختر پیامبر رفتم او کتابی بیرون آورد که در او نوشته شده بود من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فالیحسن إلی جارح هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید به همسایهاش احسان کند، پس این مصحف فاطمه که همان احادیث پیامبر در آن بوده یادداشت شده.
یک بحثی اینجا وجود دارد و آن اینست که آیا پیامبر اجتهاد میکرده؟ عدهای از اهل سنت معتقدند که پیامبر در برخی مسائل اجتهاد میکرده و حکم مسائل را بازگو میکرده، ابن قیّم جوزی در کتاب اعلام المحققین یک بابی دارد در مورد اجتهادات النبی و عنوانش را گذاشته فتاوا امام المفتین، 720 فتوا از پیامبر در مسائل مختلف نقل میکند، منظورش از اجتهادات هم همان سؤالاتی است که مردم در مناسبتهای مختلف از پیامبر پرسیدند و پیامبر هم پاسخ داده، البته بحث اجتهاد پیامبر در میان خود فقها هم اختلافی است مثلاً فخر رازی میگوید شافعی گفته یجوز أن یکون فی احکام الرسول ما صدر عن الاجتهاد، می شود بعضی از احکام پیامبر صادره از اجتهاد باشد و هو قول ابو یوسف، قاضی ابو یوسف حنفی هم همین نظر را داشته، اما ابو علی و ابو هاشم میگویند پیغمبر اهل اجتهاد نبوده.
برخی دیگر گفتهاند پیامبر در جنگها اجتهاد میکرده اما در احکام دین اجتهاد نمیکرده و اکثر محققین هم در این رابطه توقف کردند این هم اقوال.
ببینیم حالا این قضیه واقعاً از نظر فقهی به چه شکل است؟ شیعه و ظاهریه وقوع اجتهاد برای پیامبر را انکار کردند و آن را متناسب با مقام نبوت ندانستند. ما شیعه که میگوئیم پیامبر اجتهاد نمیکرده چه دلایلی برای قول خودمان داریم، دلیل اول این است که پیش فرض اجتهاد مستلزم جهل به حکم است یعنی کسی که حکم را نمیداند اجتهاد میکند چون در تعریف اجتهاد هم گفتهاند به کارگیری تمام وسع برای تحصیل ظنّ به حکم شرعی، این چنین پیش فرضی برای پیامبر اسلام معقول نیست که پیامبر احکام را نمیدانسته و باید ظنی به دست بیاورد این یک. دو: در اجتهاد احتمال خطا و نرسیدن به حکم شرعی وجود دارد، این امر هم با مقام نبوت سازگاری ندارد که پیامبر گرامی اسلام بگوئیم احتمالاً تلاش کند و به حکم نرسد! دلیل سوم اعتقاد به اجتهاد با این آیه شریفه مناسب نیست که پیامبر فرمود و ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحیٌ یوحی، این آیه شریفه است. پیامبر هر چه میگوید از وحی است اما این که شما گفتید پیامبر از اجتهاد سخن گفته و از ظنیات خودش است. چهارم اینکه اجتهاد با ظن و گمان همبستگی دارد و در قرآن داریم إن الظن لا یغنی من الحق شیئا یعنی ظن و گمان را مذمت کردند و مورد نهی قرار دادند، بعد پیامبر چطور می شود این را انجام داده باشد؟ پس این هم قابل قبول نیست.
***
در ادامه بحثمان عرض کردیم که شیعه و ظاهریه اجتهاد برای پیامبر را نه در احکام، نه در جنگ و در هیچ جا قبول ندارد و چهار دلیل هم برای ادعای شیعه وجود داشت.
البته اینجا یک بیانی را از شیخ طوسی نقل کردیم که در عدة الاصول میگوید اگر مقصود از اجتهاد عمل به وجوه ظنی غیر معتبر است مثل قیاس، استحصان و مصالح ظنی، این کار حتی برای غیر پیامبر هم جایز نیست چه برسد به پیامبر، اگر مقصود از اجتهاد عمل به طرق و امارات معتبر باشد ایشان میگویند در حق پیامبر جایز است، چه در زمان حضور پیغمبر، چه غیر آن. اما در واقع ما دلیلی نداریم که پیامبر این کار را کرده باشد، یعنی امکانش هست اما با مقام نبوت پیامبر سازگاری ندارد، این گفتار شیخ طوسی است علاوه بر اینکه خلاف ظواهر است، پس جناب شیخ طوسی هم در مجموع قبول ندارند. تا اینجا فقه در عصر پیامبر بود.
اما فقه در عصر صحابه؛ یعنی از سال 11 هجری تا 41 که صلح امام حسن مجتبی علیه السلام میشود، بعد از اینکه پیامبر از دنیا ارتحال فرمودند فقه وارد یک دوره جدیدی میشود اولین اختلافی که بین امت پیش میآید بحث جانشینی پیامبر بود که با اینکه در غدیر خم پیامبر امیرالمؤمنین را معرفی کرده بود دستش را بالا برده بود من کنت مولاه فعلی مولاه اما بهرحال عدهای قبول نکردند و رفتند در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و در مورد جانشینی پیامبر بحث کردند و بالاخره بعد از مباحث طولانی ابوبکر را به خلافت گماشتند، با اینکه در بحث غدیر به صورت واضح و شفاف امیرالمؤمنین به عنوان ولی مسلمین بود که ولایت هم به معنای سرپرستی است، حداقل 14 الی 15 قرینه قطعی وجود دارد که ولایت به معنای سرپرستی است و نه به معنای دوست داشتن.
اما مناهج فقهی صحابه چه بود؟ مسلمین به دو گروه تقسیم شدند عدهای پیرو علی بن ابیطالب شدند و عدهای هم شیوه خلفا را پیروی کردند، ریشه و منشأ اختلاف این بود که آیا کتاب و سنت پاسخگوی تمام مشکلات بشر تا روز قیامت هست یا نه؟ یا ما احتیاج به منابع دیگری داریم، اهلبیت معتقد بودند که هر آنچه که بشر احتیاج دارد خداوند در کتاب و سنت حکم آن را بیان کرده، حالا یا به صورت جزئی یا به صورت قواعد و عمومات کلی که شامل موارد جزئی میشود.
امام علی به شدت با به کار گیری رأی مخالفت میکردند و میفرمودند به کار گیری رأی باعث میشود سنت پیامبر از بین برود، دین ضایع بشود، امیرالمؤمنین فرمود إن المؤمن أخذ دینه عن ربه و لم یأخذه عن رأیه، مؤمن کسی است که دینش را از پروردگارش اخذ میکند و او را از رأی خودش اخذ نمیکند یعنی رأی منبع نیست. باز حضرت در جای دیگر بیان میکند که لا تقس الدین فإن الامر الله لا یقاس، امر دین را قیاس نکنید و امر خدا قیاس بردار نیست و عدهای هم به زودی میآیند که دین را قیاس میکنند و اینها اعداء دین و دشمنان دین هستند، فسیأتی قومٌ یقیسون و هم اعداء الدین، پس این شیوه اهلبیت بود که شیوه نص و مراجعهی به نصوص پیامبر و قرآنی بود، به رأی عمل نمیکردند.
اما شیوهی خلفا عمل به رأی بود یعنی مبنایش این بود که کتاب و سنت برای بشر کافی نیست. عمر و خلیفه دوم عمل به رأی و قیاس میکردند، نامهای را به شریح قاضی (قاضی کوفه) مینویسد انظر ما یتبین لک فی کتاب الله فلا تسأل عنه احدا و ما لم یتبین لک فاتبع فیه سنة رسول الله و ما لم یتبین لک فی السنة فاجتهد فیه برأیک به این معناست که دقت کن آنچه در کتاب خدا هست حکمش را که فهمیدی از کسی سؤال نکن، ولی آنچه برای تو روشن نشد از سنت پیامبر تبعیت کن و آنچه در سنت برای تو روشن نشد با رأی خودت در آن اجتهاد کن، اجتهاد به رأی، این یک نامه.
دوم نامهای را عمر به ابو موسی اشعری مینویسد، الفهم الفهم فی تلجلج صدرک مما لیس فی کتابٍ و لا سنة اعرف الاشیاء و الامثال و قص الامور عندک میگوید آنچه که در سینهات خلجان میکند از چیزهایی که در کتاب و سنت نیست فهم کن و اشیاء و امور مانند هم را بشناس و امور را با یکدیگر قیاس کن. قص الامور عندک، پس معلوم میشود بحث رأی و قیاس از زمان خلفا ریشههایش وجود داشت.
احمد امین مصری هم میگوید و لعل عمر بن خطاب کان اظهر الصحابه فی هذا الباب و هو استعمال الرأی فقد روی عنه الشیء الکبیر، میگوید شاید عمر برترین و بیشترین صحابه در این باب باشد و آن عبارتست از به کار گیری رأی و اجتهاد که در این باره از او زیاد روایت شده، پس در عصر صحابه عدهای پیرو منهج رأی و قیاس بودند، خیلی اوقات هم این رأی با کتاب و سنت سازگاری نداشت یعنی رأی در مقابل کتاب و سنت قرار میگرفت.
مرحوم شرف الدین در کتاب النصر والاجتهاد این کار را کرده و میگوید مع الاسف بعضی از سیاستمداران و بزرگان اجتهاد خودشان را که مبتنی بر مصلحت بود مقدم میدانستند بر ظواهر کتاب و سنت و با همهی جرأتها میآمدند کتاب و سنت را تأویل میبردند. بعد یک لیستی ارائه میدهد فصل اول تأول ابی بکر و اتباعه، اجتهادات عمر پانزده مورد، اجتهادات ابوبکر و پیروانش پانزده مورد. فصل دوم تأول عمر و اتباعه 55 مورد، فصل سوم تأول عثمان و اتباعه دو مورد، فصل چهارم تأول عایشه و اتباعه 13 مورد، فصل پنجم تأول خالد بن ولید 2 مورد، فصل ششم تأول معاویة 10 مورد، فصل هفتم تأویل جمهور الامه 3 مورد، اینها مباحثی است که نشان دادند این همه که بیشترین آمار مال عمرخلیفه دوم است که 55 مورد رأیش را بر خلاف نصوص انجام داده.
چند موردش را ذکر میکنیم؛ مثلاً در بحث مسائل ارض مفتوحه، در زمان پیامبر زمینی که فتح میشد بین فتح کنندهها تقسیم میشد اما وقتی عمر به خلافت رسید در واقع این زمین را به فتحکنندهها نداد و به اهل همان زمین که روی آن کار میکردند داد، حالا توجیه کردند میگویند مثلاً این تصرف عمر بر خلاف تصرف رسول الله شاید به خاطر نصوص دیگری بوده، مصالح دیگری بوده. بحث تحریم ازدواج متعه بوده که خیلی واضح بوده که متعه در زمان پیامبر حلال بود ولی در زمان عمر آن را ممنوع اعلام کرد. مسلم نقل میکند کان ابن عباس یأمر بالمتعه، ابن عباس امر به متعه میکرد و کان ابن زبیر ینهی عنها و او قبول نداشته، فقال ذکرت ذلک لجابر بن عبدالله، من این را برای جابر بن عبدالله نقل کردم که چطور برخی از صحابه قبول دارند و برخی نه، و قال علی یدیّ دار الحدیث، بر دستان ما حدیث میچرخد یعنی حدیث را خودمان گفتیم، ما در زمان پیامبر متعه کردیم، فلما قام عمر قال ان الله کان یحلّ برسوله ما شاء بما شاء وقتی عمر بلند شد گفت خداوند حلال کرده به واسطه رسولش آنچه که خواسته، و إن القرآن قد نزل منازله، قرآن هم به همان منازل خودش نازل شده، فأتمّ الحج و العمرةلله کما أمرکم الله حج عمره را تمام کنید همان طوری که خدا امر کرده، این نکاح زنها را دست نگه دارید، فلم اوتی برجل نکح امرأة علی رجل إلا ... مردی را پیش من نیاوردند که با زنی ازدواج کرده تا یک زمان خاص (یعنی متعه) مگر اینکه من با سنگ او را رجم میکنم، این هم باز روایات دیگری از عمر نقل شده که همینطور که گفته متعتان کانتا محللتان و أن احرمهما، دو متعه در زمان پیامبر حلال بود ولی من آنها را حرام اعلام میکند متعة الحج و متعة النساء، این هم با همین رأی و اجتهاد خودش است، این هم نتیجه به کار گیری رأی است.
مسئله طلاق ثلاث؛ طلاق در زمان پیامبر و ابوبکر و دو سال اول خلافت عمر اینطوری بوده که طلاق ثلاث یک طلاق حساب میشود، اما عمر میگوید ان الناس قد استعجلوا فی امرٍ کانت لهم فیه اناث، مردم عجله کردند در امری که در آن مهلت داشتند خوب است که ما هم بر آن امضا کنیم حالا که خودشان اینطور دوست دارند و بعد هم سه طلاق را در یک مجلس همان سه طلاق امضا کرد نه یک طلاق.
نماز طراویح را که جماعت خواندنش خوب نیست، هیچ نماز مستحبی را نباید به جماعت خواند، اما عمر آمد این نمازهای شبهای ماه رمضان را که طراویح میگویند به صورت جماعت تشریح کرد، در آخر هم گفت نعم البدعة هذه، چه بدعت خوبی بر جای گذاشتم.
پنجم اسقاط حی علی خیر العمل از اذان و اقامه بود، دلیلش هم این بود که میگفتند اگر مردم بفهمند خیر عمل نماز است دیگر کسی به جهاد نمیرود، این را باید حذف کنیم، این هم گوشهای از اجتهادات به رأی عمر و خلیفه دوم که دیدید در مقابل نصوصی بوده که از پیامبر به جای مانده و طبق اجتهاد خودشان است، یعنی این اجتهادی که امیرالمؤمنین نفی میکند و رأی که نفی میکند این رأیی است که در مقابل کتاب و سنت قرار میگیرد. اما رعایت نشد.
بحث بعدی در عصر صحابه اجتهاد تمامی صحابه است ، برخی برای توجیه کارهای صحابه میگویند اجتهد فأخطأ، اجتهاد کرد و خطا کرده، عدهای هم تصریح کردند که تمام صحابه اهل اجتهاد بودند یعنی قدرت استنباط داشتند، البته این حرف معقول هم نیست چون صحابی را تعریف میکنند که پیامبر را در حال اسلام دیده باشد اگر یک کسی مسلمان باشد، پیامبر را دیده باشد تبدیل به اجتهاد میشود؟ واقعاً میشود چنین حرفی را زد؟ این است که البته بعضی از اهلسنت هم این را قبول ندارند مثلاً بوصیری متوفای 696 میگوید تمام صحابه در احکام پیامبر مجتهد بودند اما مثلاً ابن خلدون میگوید تنها برخی از صحابه به رتبه اجتهاد رسیده بودند، خیلیها هم نرسیده بودند، لذا اینکه ما بگوئیم همه صحابه مجتهد بودند قطعاً درست نیست، به خاطر اینکه خیلیهایشان مثلاً خرمافروش بوده، روغن فروش بوده، کشاورز بوده، یک بار هم پیغمبر هم دیده؟ این میشود مجتهد و صحابه؟ نمیشود اینطور گفت. پس تعداد اندکی بودند، آنهایی که بیشتر با پیامبر بودند، احادیث را کامل میشنیدند اکثراً کنار پیغمبر بودند حالا آنها یک وجهی دارد.
اما ویژگیهای عصر صحابه؛ یکی تدوین قرآن است، در عصر پیامبر، پیامبر صحابه را به حفظ و کتابت قرآن تشویق میکرد، بسیاری از صحابه حافظ قرآن بودند، در همان زمان هم پیامبر دستور داده بود که وحی را کتابت کنید، در آن زمان هم قرآن به دو صورت تدوین شد، یکی تمام قرآن و آیات و صور، ولی به صورت پراکنده و نامرتب، دوم هم نگارش قرآن به صورت تدوین یافته که هر آیه و سوره مرتب شده در جای خودش هست، اینجا چند نظر هست، برخی میگویند در زمان پیامبر کامل قرآن تدوین شد، البته خود شخص پیامبر به مصلحت نبوده که تدوین کند، نه اینکه پیامبر کتابت بلد نبود، بلد بود ولی نمینوشت، و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون تو هیچ کتابی قبل از بعثت نخواندی و چیزی ننوشتی، چرا که اگر این کار را میکردی آن کسانی که اهل باطل بودند در صدق نبوت تو شک میکردند، میگفتند پیامبر هم یک نویسندهای است که کتابی را از پیش خوداورده. پس یک دیدگاه این است که در زمان پیامبر این تدوین صورت گرفته.
آیت الله معرفت اینجا بیان میکنند اولین کسی که کتابت انجام داد در مکه و در مدت حیات پیامبر خود امام علی بود و پیامبر خیلی به شدت دنبال میکردند که از امیرالمؤمنین چیزی از قرآن فوت نشود، هر چه نازل میشد میآمدند به ایشان میگفتند و اگر هم یک وقتی امیرالمؤمنین نبود باز وقتی که میآمد آن را اعاده میکرد بر امیرالمؤمنین تا آن را بنویسد، لذا هیچ کس به اندازه امیرالمؤمنین احفظ به قرآن نبود.
سلیم بن قیس هم میگوید من آمدم در مسجد کوفه که مردم حول امیرالمؤمنین جمع شده بودند، حضرت فرمود سلونی قبل أن تفقدونی از من سؤال کنید قبل از اینکه از میان شما بروم، از کتاب خدا از من بپرسید، فوالله ما نزلت آیةٌ من کتاب الله إلا و قد اقرانیها رسول اله و ... امیرالمؤمنین قسم میخورد که هیچ آیهای از کتاب خدا نازل شد الا اینکه پیامبر آن را بر من قرائت میفرمود و تأویلهای این قرآن را هم به من یاد میداد. این خیلی عالی هست. بهرحال این نکته هست که پیامبر گرامی اسلام تمام آیات را به امیرالمؤمنین علی علیه السلام آموزش میدادند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته