اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در ادامه مباحث مذاهب، رسیدیم به معرفی مذاهب اسلامی و اینکه مذاهب اسلامی چه خصوصیاتی دارند و تاریخ پیدایششان چیست؟ ابتداءً مذهب شیعه را معرفی میکنیم به خاطر اینکه مذهب شیعه از نظر تاریخی متقدم بر سایر مذاهب است.
ما باید در هر مذهبی مؤسس مذهب را معرفی کنیم، آراء اعتقادی، منهج و روش فقهی، مشاهیر و بزرگان مذاهب، معرفی مهمترین کتب این مذهب و توضیح اصطلاحات رایج این مذهب را معرفی کنیم.
اینکه شیعه را مقدم میکنیم به خاطر اینکه از نظر تاریخی تقدم دارد. اساس مذهب شیعه در زمان پیامبر گرامی اسلام بنیانگذاری شده ولی چهار مذهب دیگر محصول قرن چهارم هستند آن هم بعد از انسداد باب اجتهاد و تقلیدگرایی که مفصل آنها را مطرح کردیم. اما مذهب شیعه عرض کردیم قدیمیترین، با سابقهترین مذاهب میان مذاهب اسلامی است و ریشه آن را میتوانیم به عصر رسالت و پیامبر گرامی اسلام برگردانیم. گاهب مذهب شیعه را جعفری گفتند به خاطر اینکه ششمین مذهب را که امام صادق علیهم السلام است در یک شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مناسبتری از ائمه قرار داشت و توانست مذهب را بیشتر منتشر کند.در زمان حیات پیامبر اکرم هر وقت اختلافی میان مسلمین پیش میامد یا حکم مسئلهای را میخواستند بدانند سراغ پیامبر اکرم میرفتند و همین مسئله مانع پیدایش مذاهب میشد اما بعد از رحلت پیامبر خاتم اولین مسئلهای که پیدا شد بحث جانشینی پیامبر گرامی اسلام بود و با اینکه پیامبر گرامی اسلام در یوم الانذار که انذر عشیرتک الاقربین امیرالمؤمنین را معرفی فرمود، در بحث غدیر هم امیرالمؤمنین علی علیه السلام را معرفی فرمودند اما بهرحال این روال اجرایی نشد در جامعه. بعد از اینکه پیامبر از دنیا رفت هنوز جسد مبارکشان را دفن نکرده بودند امام علی علیه السلام و اهلبیت و عدهای از صحابه مشغول تجهیز پیغمبر بودند اما عدهای از مهاجر و انصار در محلی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند و در ارتباط با جانشینی حضرت بحث و گفتگو کردند.
یعنی این جریان نیامد بگوید ببینیم در مورد جانشینی خود پیامبر آیا شخص پیامبر نظری داده یا نه؟ این بحث مطرح نشد و بهرحال ابوبکر را به عنوان خلیفه اول انتخاب کردند و بعد از این واقعه عدهای از صحابه به نام عبدالله بن مسعود، عمار، مقداد، ابوذر، سلمان و عدهای دیگر با این قضیه مخالفت کردند. اما امیرالمؤمنین به خاطر حفظ مصالح مسلمین برای احقاق حق خودش به زور متوسل نشد مباحث را مطرح میکرد ولی اقدام عملی برخورد انجام نمیشد که وحدت مسلمین به هم نخورد. بعد از این جریان عدهای که در زمان خود پیامبر بودند به عنوان شیعة علیٍ مشهور شده بودند، اینها را در همان زمان پیامبر، مقداد،سلمان و ابوذر و عمار به ایشان میگفتند شیعة علیٍ، در مباحث مختلفی که پیش میآمد اطراف امیرالمؤمنین را میگرفتند و اصطلاح شیعه هم از همان زمان پیریزی شد.
شیعه در لغت به دو معنا به کار رفته؛ یکی موافقت و هماهنگی در روش بدون اینکه یکی تابع دیگری باشد. در قرآن کریم هم از حضرت ابراهیم به عنوان شیعه حضرت نوح نام برده و إن من شیعته لإبراهیم. اینجا معلوم است که حضرت ابراهیم که خودش از پیامبران اولوالعزم بوده پیرو شریعت نوح نبوده بلکه در روش که بحث توحید بوده با حضرت نوح هماهنگ بوده.
مرحوم علامه طباطبائی هم میفرماید کل من وافق غیره فی طریقته فهو من شیعته تقدم أو تأخر، از نظر لغوی هر کس با کسی موافق و هماهنگ باشد، در روش و منهج میشود شیعهی او. چه متقدم باشد و چه متأخر، این یک معنای شیعه که هماهنگی در روش است.
دوم پیروی کردن و یاری رساندن و اطاعت پذیری است، این معنا از معنای اول معمولتر و شایعتر است، در قرآن کریم هم آمده کسی که از دوستان و هواخواهان موسی بود بر علیه کسی که از دشمنانش بود از او یاری طلبید.
زبیدی هم در تاج العروس میگوید کل قومٍ اجتمعوا علی امرٍ فهم الشیعه هر گاه گروهی بر یک امری جمع شوند آنها شیعه میشوند و کل من اون انساناً و تهذب له فهو شیعةٌ له و هر کسی دیگری را کمک کند و در حزب او قرار بگیرد شیعه او هست و اصله من المشایعه و هی المتابعه اصل شیعه هم از مشایعت است و یک نوع تابع پذیری است.
ابن منظور در لسان العرب میگوید الشیعة القوم الذین یجتمعون علی امرٍ، شیعه قومی است که بر یک امری اجتماع کنند و کل قومٍ اجتمعوا علی امرٍ فهم الشیعه، هر قومی که بر امری اجتماع کنند به ایشان شیعه میگویند و قد غلب هذا الاسم علی من یتولی علیاً و اهل بیته و این اسم شیعه غلبه پیدا کرده بر کسی که علی و اهلبیتش را دوست داشته باشد این معنای لغوی بود که البته ابن منظور اشارهای به اصطلاحیاش داشت. اما در اصطلاح شیعه به کسی گفته میشود که به امامت و خلافت بلافصل حضرت علی علیه السلام بعد از پیامبر گرامی اسلام اعتقاد داشته باشد که بعد از رسول خدا بدون هیچ فاصلهای وجود مقدس علی علیه السلام خلیفه و جانشین ایشان هست و شیعه معتقد است که امامت آن حضرت از طریق نسل جلی یا خفی به اثبات رسیده و امامت حق او و فرزندان اوست، این تعریف و بیانی است که مرحوم شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات دارند.
شهرستانی هم در مورد مفهوم لفظ شیعه میگوید شیعه کسانی هستند که از علی علیه السلام پیروی کرده و با استناد به نص جلی یا خفی قائل به امامت او بعد از رسول خدا هستند و گویند که امامت از خاندان او بیرون نخواهد رفت و اگر امامت گاهی از دست آنان خارج شده یا به سبب ظلم غاصبان یا تقیه امامان از دشمنان بوده. این هم در مورد لفظ شیعه به صورت اصطلاحی.
ابان بن تغلب یک تعریف زیبایی از شیعه دارد و میگوید الشیعه اذ اختلف الناس عن رسول الله اخذوا بقول علیٍ و اذ اختلف الناس عن علیٍ اخذوا بقول جعفر بن محمد، میگوید شیعه کسانی هستند که هر گاه مردم اختلاف کنند در آنچه از رسول خدا نقل شده اینها میآیند به قول علی علیه السلام اخذ میکنند و اگر اختلاف کنند مردم در مورد روایتی از علی علیه السلام به قول جعفر بن محمد عمل میکنند و اخذ میکنند، حالا این هم یک اصطلاح است.
اما یک اصطلاح دیگری هم در مورد شیعه مطرح است که به آن رافضه میگویند، رفض به معنای رها کردن است، یکی از معانی رافضه به معنای اعتقاد به افضلیت امام علی و ابراز محبت او و خاندانش هست، این یک معناست. یعنی هر کس که اعتقاد به افضل بودن امام علی از سایر خلفا داشته باشد و ابراز کند محبتش را به او و خاندانش. یک معنای دیگر این است که اعتقاد به وجود نص بر خلافت علی علیه السلام.
جناب بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق اصطلاح شیعه و رافضه را به جای هم به کار برده و گفته مقصود از آنها یکی است و آمده شیعه را به گروههای غلات، کیسانیه، امامیه و زیدیه تقسیم کرده؛ از روایات تاریخی هم برمیآید که رافضه وقتی گفته میشد یک جرم نابخشودنی بوده به طوری که وقتی میگفتند رافضه بسیار برخورد خشن با او انجام میدادند.
اما پیدایش شیعه؛ درباره اینکه این شیعه از چه زمانی پیدا شد؟ میدانید که از زمان رسول خدا بوده و این قضیه به زمان حیات پیغمبر برمیگردد چون نخستین بار بوده که این واژه توسط پیغمبر اکرم درباره عدهای از صحابه به کار رفته، چند نمونه روایت در این زمینه نقل میکنند. یکی اینکه پیامبر اکرم در تفسیر آیه والذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه به حضرت علی علیه السلام اشاره میکند و چنین میفرماید هو و انت و شیعتک تأتی یوم القیامة انت و هم مرضیین، یأتی اعدائک غضواناً مقنحین، که اشاره میکند که ای علی تو و شیعیانت روز قیامت میآئید در حالی که هم از خدا راضی هستید و خدا از شما راضی است و دشمنان شما میآیند در حالی که غضبناک هستند و در واقع دست به گردنشان بستهاند، مقنحند.
جناب زمخشری در کتاب ربیع الابرار روایت میکند که رسول خدا فرمود یا علی اذا کان یوم القیامه اخذت بحجزت الله تعالی و اخذت انت بحجزتی ... ای علی چون روز قیامت شود من به خدا متمسک میشوم و تو هم به من تمسک پیدا میکنی و فرزندان تو به تو تمسک میکنند و شیعهی فرزندانت به آنها تمسک پیدا میکنند، سپس میبینی که چه به ما فرمان میرسد؟ گفته اخذ شیعة ولدک یا ابن حجر عسقلانی در کتاب سواحق المحرقه از ام سلمه نقل میکند که پیغمبر اکرم فرمود یا علی انت و اصحابک فی الجنة و شیعتک فی الجنة ای علی تو و یارانت در بهشت هستید، شیعیان تو در بهشت جای دارند، شیعتک. از نظر تاریخی هم این اصطلاح در زمان خود رسول خدا به چهار نفر اطلاق میشود سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و عمار یاسر.
در عصر پیغمبر این چهار نفر همیشه با علی علیه السلام بودند در همان زمان به ایشان شیعة علیٍّ میگفتند یعنی اینهایی که دنبالهرو علی هستند، بعضی از صاحب نظران افراد شیعه را که جزء اصحاب پیغمبر بودند از کتابهای تراجم مثل الاصابه، اسد الغابه، جمعآوری کردند و گفتند تعداد آنها حدود سیصد نفر بوده نه چهار نفر، یعنی سیصد نفر شیعة علیٍ گفته میشود. بهر حال فقط تنها سلمان ایرانی بوده و بقیه از عرب و نژادهای دیگر بودند.
پس این چهار تن را در تاریخ شیعه علی میگفتند گاهی هم میگفتند نقباء، اولیاء، اصفیاء، علی بن ابراهیم که از مفسران قدیمی شیعه است به اینها نقباء میگوید بهرحال این لقب برای این چند نفر هم مطرح شده. پس میبینیم که این واژه شیعه بر صحابهی بسیاری اطلاق میشده و مورد تأیید پیغمبر بوده و روش اینها مورد تأیید قرار میگرفته. پس لفظ شیعه طبق روایات و گزارشهای تاریخی بر برخی از مسلمانان عصر پیغمبر اطلاق میشده، البته منظور این نیست که یک فرقهای در زمان پیامبر تأسیس شده، نه! این مدّ نظر نیست، ولی میخواهیم بگوئیم عنوان شیعه از زمان پیغمبر بر یاران خاص علی علیه السلام اطلاق میشده، اینجاست که ما باید ببینیم نظریات دیگر که در مورد پیدایش این شیعه هست به چه شکل هستند.
***
در جلسه گذشته این بحث را داشتیم که منشأ پیدایش شیعه به زمان پیامبر گرامی اسلام برمیگردد و در این زمان است که ببینیم این اصطلاح وجود داشته و مطرح شده و مستندات تاریخی و روایی را هم بحث کردیم.
اما درباره پیدایش شیعه نظریات دیگری هم وجود دارد که باید بحث کنیم؛ یکی از این نظریهها این است که پیدایش شیعه مربوط به فرد یهودی الاصلی میشود به نام عبدالله بن سبأ، توضیح این است که در یک سری کتابهایی که بر علیه شیعه نوشته شده بنیانگذار مذهب شیعه را عبدالله بن سبأ یهودی ذکر کردند و گفتهاند پیدایش مذهب شیعه به عصر عثمان بن عفوان برمیگردد و پدیدآورندهاش نیست مگر فردی به نام عبدالله بن سبأ که آمده این شیعه را ایجاد کرده. فرد یهودی از اهل صنعا به ظاهر مسلمان میشود ولی قصدش تفرقه بین مسلمین بوده برای همین قضیه همین عبدالله بن سبأ به شهرهای مختلف تبلیغ میکند در میان مسلمین اعتقاداتی را رواج میدهد که تا آن زمان وجود نداشته، مشهورترینشان همین وصایت حضرت علی است و اعتقاد به رجعت، برای ترویج افکار خودش این عبدالله بن سبأ مبلغینی را به شهرهای مختلف میفرستاده و دستور میداده که به عنوان امر به معروف و نهی از منکر فرماندهان وقت را بکوبند و با آنها درگیر شوند و به این شکل بسیاری از مسلمانان حتی مثل صحابی ابوذر سلمان و عمار به اینها پیوستند و بعدها به اسم شیعه علی شهرت پیدا کردند.
این افراد باعث شدند که مسلمین تحریک شوند و به خانه عثمان حمله کنند و او را بکشند و همین پیروان عبدالله بن سبأ بود که جنگ جمل را به راه انداختند، این یک نظریهای است که شیعه را منصوب به عبدالله بن سبأ یهودی میکند. اما نقد و بررسی این دیدگاه: اینکه عبدالله بن سبأ مؤسس شیعه بوده قطعاً غلط است، اما درباره اینکه این عبدالله بن سبأ وجود خارجی داشته یا نه؟ اختلافی است، یک رویکرد اینست که عبدالله بن سبأ وجود خارجی داشته ولی انسان دروغ پردازی است، رویکرد دوم این است که اصلاً عبدالله بن سبأ در تاریخ وجود نداشته تا بخواهد مذهبی را تأسیس کند اما آنهایی که معتقدند وجود خارجی داشته ولی دروغگو بوده این است که میگویند اگر این عبدالله بن سبأ مؤسس شیعه بود پس باید در این مذهب یک جایگاه ویژهای میداشت، بالأخره هر کس مؤسس خودش را با تقدیس و احترام یاد میکند مثلاًمیگوئیم مذهب حنفی توسط ابوحنیفه تأسیس شد، وقتی مؤسس مذهب ابوحنیفه است در این مذهب مورد اعتنا کرد، یا میگوییم مؤسس مذهب شافعی فردی به نام ابن ادریس شافعی است، پس در این مکتب مورد احترام و توجه است.
اما چطور میشود میگویند مؤسس شیعه عبدالله بن سبأ است در حالی که کتب شیعه به اتفاق عبدالله بن سبأ را لعن کردند و از او تبری پیدا کردند؟ به او میگویند پلید است، انسان کذابی است، اگر این مؤسس شیعه بود پس باید در میان این مذهب از احترام و جایگاه خاصی برخوردار میشد در حالی که بالعکس است و همه او را کوبیدند. دوم: اگر مؤسس جنگ جمل و راهانداز این جنگ عبدالله بن سبأ هست پس چرا در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی اثری از این مطلب وجود ندارد؟ کسی اسمی از او نیاورده؟ کتابهای معتبر، تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی و تاریخهای دیگر.
سوم: اساس این داستان از سیف بن عمرو است که همه گفتند دروغ پرداز است و حدیث سازی کرده.
رویکرد دوم اینست که اساساً عبدالله بن سبأ وجود خارجی نداشته تا بخواهد مذهب را پدید بیاورد، ریشه این داستان برمیگردد به سیف بن عمرو که در کذاب بودنش هیچ جای تردیدی نیست و همه رجالیان بنام اهلسنت او را نقد کردند و او را کذاب دانستند.
جناب علامه عسکری رحمة الله علیه تحقیق جامعی در این زمینه انجام دادند و کتابی هم نوشتند به نام عبدالله بن سبأ و اساطیر اُخری، ایشان معتقدند که راویان این داستان از آغاز تا کنون 22 نفر بودند و همه اینها به سیف بن عمرو میرسند، چهار نفر از مورخان بزرگ به نام طبری، ذهبی، ابن عساکر، ابن ابیبکر، بدون واسطه از جناب سیف بن عمرو این داستان را نقل کردند اما بقیهی مورخین این گزارش تاریخی را از این چهار نفر نقل کردند. بهرحال انتهای قصه میرسد به سیف بن عمرو، این سیف بن عمرو هم در کتابهای مهم رجالی اهلسنت توثیقی ندارد او را به دروغگویی متهم کردند، او را به کفر متهم نمودند، ابوداود درباره سیف بن عمرو میگوید او بیارزش و بسیار دروغگوست، ابن حبان گفته حدیثهایی را که خود جعل میکرده از زبان شخص موثقی نقل کرده و باز میگوید متهم به زندقه و کفر است و گفتهاند او حدیث جعل میکرده، بقیه رجالیون اهلسنت مثل یحیی بن معین، صناعی، حاکم نیشابوری، فیروزآبادی، ابن حجر، سیوطی، دارقطنی، سفی الدین او را تضعیف کردند و حدیثش را متروک میدانند. پس اینکه بگوئیم ادعا شود که مذهب شیعه توسط عبدالله بن سبأ یهودی پیریزی شده قطعاً این حرف اشتباه و کذب آشکار است و نمیتوانیم این را بپذیریم.
عده دیگری آمدهاند و نظریهی ایرانیّت را مطرح کردند گفتهاند برخی از مستشرقین مثل کُنت گوبینو و ادوارد براون گفتهاند مذهب شیعه توسط ایرانیان پدید آمده و ریشهای در کتاب و سنت ندارد، احمد امین مصری هم که از نویسندگان معاصر اهلسنت است متأسفانه همین نظریه را پذیرفته، اینها میگویند عقیده وصایت و وراثت در مسئله امامت که از عقاید اساسی تشیع است سابقهی دیرینهای در نزاع شاهنشاهی ایرانیان باستان دارد و این چنین روشی در میان عرب مرسوم نبوده و بلکه متخذ از شاهان ایرانی بوده.
از طرف دیگر احترام ایرانیان به اهلبیت به جهت انگیزهی میهنپرستی بوده چون امام حسین علیه السلام با شهربانو دختر یزدگرد سوم که از شاهان ایرانی بوده ازدواج میکند، امامان شیعه همه از نسل امام حسین هستند.
نکته سوم این است که شکست ایرانیان از سپاه اسلام و عرب موجب حقارت و کینهتوزی ایرانیان شد بر این اساس عقاید شیعه که متناسب با فرهنگ ایرانیان بوده رواج پیدا کرده که با عقاید سایر مسلمین متفاوت باشد، این هم این دیدگاه است که مبدع تشیع ایرانیان هستند. این نظریه هم باطل است به این دلیل که احترام ایرانیان نسبت به اهلبیت مسئله بدیهی است و همه قبول دارند اما این را نمیتوانیم منشأ پیدایش تشیع قلمداد کنیم چون اگر شیعه اعتقاد به وصایت و امامت امام علی و فرزندانش دارد منشأش روایات متواتر و معتبری است که در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده. از طرف دیگر قبل از ورود اسلام به ایران شیعیان بسیاری در سرزمینهای عربی، حجاز، عراق و یمن زندگی میکردند پس نمیتوانیم بگوئیم منشأ تشیع فرهنگ ایرانی بوده، شیعیان که فقط ایرانی نبودند! در عراق و یمن و حجاز هم شیعه وجود داشته و این مسئله نشانگر این است که ایرانیان مؤسس شیعه نبودند. ایرانیها در آغاز اسلام را انتخاب کردند و خیلیهایشان طرفدار مذهب اهلسنت بودند تا قبل از دوران صفویه بسیاری از ایرانیان مذهب سنی داشتند و از زمان صفویه شیعه به عنوان دین رسمی ایرانیان مطرح میشود، به عنوان مذهب رسمی ایرانیها.
اساساً بسیاری از شیعیان عرب که از ظلم و ستم حکومتهای اموی و عباسی به تنگ آمده بودند اینها به سرزمینهای فارس، خراسان، مازندران مهاجرت کردند لذا اینها بودند که مذهب شیعه را در ایران منتشر کردند. اما اینکه همسر امام حسین ایرانی بوده جای بحث نیست اما از طرف دیگر میبینیم فاطمه بنت اسد مادر امام علی و نرگس خاتون که مادر حضرت ولی عصر بودند اهل روم بودند، حضرت فاطمه زهرا که مادر امام حسن و امام حسین هست نسبت به شهربانو از احترام بیشتری نزد ایرانیان برخوردار بوده است یعنی الآن شهربانو بیشتر احترام دارد یا وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؟ قطعاً حضرت زهرا سلام اله علیها احترام بیشتری نزد ایرانیان دارد.
پس بنابراین گرایش ایرانیان به تشیع ریشه در عوامل تاریخی و اجتماعی دارد ولی بهرحال ایرانیان از روی اشتیاق و رغبت اسلام را قبول کردند، از روی ترس و شمشیر نه، و لذا میتوانیم بگوئیم علت تشیع ایرانیان یک چیز بوده و آن اینکه ایرانیان به دو علت به اسلام گرایش پیدا میکنند: 1) حکومت حق 2) عدالت اجتماعی. لذا به همین جهت اینها پیروان اهلبیت شدند و میبینیم ایرانیها در برابر تبعیض و تعصبات عربی که از طرف خلفا بین عرب و غیر عرب اعمال میشد فقط علی علیه السلام را میدیدند که پرچمدار مبارزه با تبعیض نژادی است لذا به امیرالمؤمنین ارادت ویژه داشتند و دلیل تشیعش روایات متعددی بوده که پیامبر گرامی اسلام درباره جایگاه اهلبیت علیهم السلام داشتند.
اما درباره انشعابات شیعه؛ هر مذهبی علاوه بر اینکه اصول اولیهای دارد یک مسائل درجه دو هم دارد که اختلافات پیروان آن مذاهب معمولاً به خاطر اینست که در این اصول اولیه مشترکند اما در آن مسائل فرعی و درجه 2 اختلاف دارند و منشعب هستند لذا اختلاف نظر یک امر طبیعی است، اهلسنت هم به لحاظ فقهی و کلامی انشعابات مختلفی دارند پس شیعه هم اگر اختلافات و انشعاباتی دارد امر طبیعی است.
علامه طباطبائی سیر تاریخی را اینطور بیان میکند که مذهب شیعه در زمان سه پیشوای نخست از پیشوایان اهلبیت یعنی امام علی ، امام حسن مجتبی و امام حسین هیچ انشعابی نداشته اما بعد از شهادت امام سوم بیشتر شیعه امامت امام سجاد را پذیرفتند اما اقلیتی هم بودند که معروف به کیسانیه بودند که پسر سوم علی علیه السلام به نام محمد بن حنفیه را امام میدانستند! و فکر میکردند که همین محمد بن حنفیه مهدی موعود است که در کوه رضواء غایب شده و روزی میرسد که ظهور میکند.
بعد از شهادت امام سجاد بسیاری از شیعیان امامت فرزندش محمد باقر را پذیرفتند اما یک اقلیتی هم بودند که گفتند زید امام است چون قائم به سیف است! لذا اینها فرقهی زیدیه شدند، بعد از رحلت امام باقر شیعیان آمدند سراغ فرزندش به نام جعفر صادق و به ایشان ایمان آوردند. بعد از شهادت امام جعفر صادق، اکثریت شیعه دنبال امام کاظم حرکت کرد اما عدهای هم دنبال پسر بزرگ امام ششم یعنی اسماعیل رفتند و او را امام دانستند، جالب این است که اسماعیل در زمان حیات امام صادق از دنیا رفته! ولی عدهای از شیعه که دنبال اسماعیل حرکت کردند را میگفتند اسماعیلیه.
بعضی دیگر عبدالله افطح را امام میدانستند، بعد توقف کردند و دیگر امامی را قائل نشدند و واقفیه متوقف شدند یعنی بعد از شهادت امام کاظم اکثریت شیعه دنبال امام رضا رفتند اما عدهای هم بودند که روی امام هفتم یعنی موسی بن جعفر توقف کردند لذا آنها را میگفتند واقفیه. بعد از این انشعابات از امام هشتم تا امام دوازدهم اکثریت شیعه این خط امامت را قبول کردند تا امام دوازدهم که اینها قبول داشتند، اینجا انشعابات قابل توجهی پدید نیامد و خیلی فرقه زیادی به وجود نیامد.
پس ما فرقهها را اگر بخواهیم نام ببریم انشعابات شیعه، دستهبندیهای مختلفی دارد بعضیها مثل بغدادی و محقق طوسی میگویند فرقههای شیعه اینها هستند، زیدیه، کیسانیه، امامیه، ولی غُلات را از فرقههای اسلامی خارج دانستند یعنی کسانی که در حق اهلبیت غلو کردند، راضی معتقد است که فرقههای شیعه عبارتست از زیدیه، کیسانیه، امامیه و غُلات. شهرستانی هم فرقههای اصلی شیعه را میگوید زیدیه، کیانیه، امامیه، غُلات و اسماعیلیه.
باز قاضی الدین ایجی میگوید فرقههای اصلی شیعه سه تا هستند، غُلات، زیدیه و امامیه.
علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه هم فرق اصلی شیعه را فرمودند زیدیه، اسماعیلی و اثناعشریه و به نظر میرسد این دیدگاه علامه طباطبائی دیدگاه درستی هست. بعداً این فرق انشعاب از شیعه را ان شاء الله توضیح خواهیم داد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته