سایت مرکز فقهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
در جلسه گذشته در بحث از ویژگی‌های تفسیر المیزان به مسئله رویکرد روایی ایشان رسیدیم، در بحث رویکرد روایی ایشان چند نکته اساسی بود که عرض کردیم، بعد به بحث کارکردهای روایت در تفسیر رسیدیم از نظر علامه طباطبائی، در عین حال که قرآن استقلال خودش را دارد در ظهوراتش، یعنی فهم ظهورات قرآن نیاز به غیر قرآن ندارد اما روایات در حوزه‌های دیگر فهم قرآن و تبیین قرآن نقش‌های ویژه‌ای دارند و گونه‌هایی از نقش را از نظر علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه دارند. اولین نقش را در جلسه قبل توضیح دادیم که مسئله روش شناختی بود یعنی روایات ما به ما تعلیم می‌دهند که چطور قرآن را بفهمیم و ورود و خروج ما برای فهم قرآن چیست؟ و چه الزاماتی دارد؟ به بیان دیگر کارکرد روایات تعلیمی است نه کارکرد تفسیری آیه خاصی، این را جلسه قبل توضیح دادیم که مهم‌ترین نقش روایات از نظر علامه طباطبائی همین نقش تعلیمی روایات است که دارند تعلیم می‌دهند چگونه تفسیر کردن قرآن را.
نقش دیگری که این روایات دارند این است که توسعه می‌دهند به لحاظ معنا و مصداق آیه، به این معنا که شما با روش قرآن از یک آیه یک معنا و مصداقی را می‌فهمید، روایت ضمن تأیید آن معنایی که شما فهمیدید یک معنا و مصداق دیگری را برای آیه ذکر می‌کند، نمی‌آید آن معنایی که شما از قرآن فهمیدید را نفی کند! می‌گوید آن درست است و این آیه یک مصداق دیگری دارد و معنای دیگری هم دارد که اسمش را می‌گذاریم خبر واحدی که توسعه می‌دهند در معنای آیات.
مثل آیه 165 تا 167 سوره بقره  165وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ گروهی از مردم هستند که بت‌ها را به عنوان شریک خدا برگزیدند و محبت دارند به اینها مانند محبتی که به خدا دارند وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ  الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعَذابِ، در ادامه دارد کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَرات عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النّارِ، مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیه می‌فرماید چون ضمیر «هم» در این آیه برای انداد به کار رفته، ضمیری به کار رفته که برای ذوی العقول به کار رفته دلالت دارد بر اینکه مراد قرآن کریم از بُت صرفاً بت‌های سنگی و چوبی و بی‌جان نیست، شامل موجودات ذوی العقول و جاندار هم می‌شوند، بنابراین از نظر قرآن هم آن مجسمه‌های سنگی و چوبی مصداق بت هستند و هم موجودات زنده مثل انسان، ملک، جن، کسی که ذوی العقول است و به عنوان بت برگزیدند، می‌گوید این را از قرینه درون متنی می‌فهمیم چون ضمیر «هم» به کار رفته.
بعد روایت نقل می‌کنند از امام صادق 7 که در ذیل همین آیه می‌فرمایند مصداق این آیه کسانی هستند که اموالی را جمع کردند، ثروتی را جمع کردند ولی این ثروت را در راه خدا به کار نمی‌بندند، در راه بنده خدا خرج نمی‌کنند، از دنیا می‌روند و ورثه اینها که اینها برایشان رسیده، اگر این را در راه خیر مصرف کنند آنها حسرت می‌خورند که ای کاش خودمان مصرف می‌کردیم و ثواب می‌بردیم، اگر ورثه در راه معصیت خرج کنند باز ناراحت هستند که چرا این اموال را گذاشتیم که مایه معصیت ورثه بشود. علامه طباطبائی وقتی این روایت را نقل می‌کنند می‌فرمایند و روی هذا المعنی العیاشی و الصدوق و المفید و الطبرسی عن الباقر و الصادق علیهما السلام این روایت را هم عیاشی نقل کرده، هم مرحوم صدوق نقل کرده، هم شیخ مفید نقل کرده، هم مرحوم طبرسی نقل کرده و هم از امام باقر و هم از امام صادق علیهما السلام نقل کردند و هو ناظر إلی التوسعة فی معنی الانداد، این روایت معنای نِد و شریک را توسعه می‌دهد و هو کذلک کما تقدّم، این روایت قابل قبول است همان طور که ما هم گفتیم قرائن درون متنی هم توسعه می‌دهد، همان طوری که ما با تکیه بر قرائن درون متنی گفتیم که این آیه توسعه دارد به لحاظ مصداقی و معنایی، صرفاً شامل بت های بی‌جان نمی‌شود امام هم این فهم ما را تأیید می‌کند، امام هم توسعه در معنا داده، چرا؟ چون ظاهر آیه برای بت‌پرستان رسمی است، برای مشرکین است که اعتقاد دارند که این مجسمه رب‌شان است، اله‌شان است، امام آمد این را گفت مصداقش یک مؤمن و مسلمان است، که اموالش را در راه خدا خرج نکرده، پس توسعه داد به لحاظ مصداقی، ظاهر آیه درباره آن مشرکان اعتقادی است و امام آمد توسعه داد و گفت نه، یک مؤمن هم ولو اینکه شرک اعتقادی ندارد اما اگر این کار را انجام بدهد مصداق این آیه است و فردای قیامت حسرت می‌خورد و دچار همان حسرتی می‌شود در مرتبه‌ی خودش که بت‌پرستها می‌شوند.
از این روایات ما زیاد داریم که امام معنا را توسعه می‌دهد، پس فهم درون متنی ما درست است، روایت هم تأیید می‌کند و یک مصداق دیگری را ذکر می‌کند.
کارکرد سومی که روایات دارند تسهیل کننده فهم آیه هستند، یعنی امام می‌آید به نحوی این آیه را تفسیر می‌کند که شما یاد می‌گیرید که این تفسیر ما تکیه بر قرائن درون متنی دارد، یعنی امام ما را هوشیار می‌کند که برای یک آیه به چه نکاتی توجه کنیم، به چه قرائنی توجه کنیم؟ مثل آیه 44 سوره مائده، یا آیه مباهله، مأمون از امام رضا 7 پرسید شما به چه دلیل می‌گوئید این آیه مباهله فضیلتی است برای امیرالمؤمنین علیه السلام؟ فرمود به خاطر کلمه «انفسنا» یعنی امیرالمؤمنین نفس و جان پیامبر اکرم6 است، آن مقامات معنوی که پیامبر اکرم دارد امیرالمؤمنین هم دارد، مأمون در جواب گفت لو لا نساءنا، این استدلال شما درست است اگر کلمه نساء در آیه نمی‌بود،‌چون کلمه نساء آمده استدلال شما باطل است، چون نساء یعنی مطلق اناث، این قرینه است بر اینکه انفسنا مطلق رجال و ذکور باشد، نساء در برابر ذکور، پس مراد آیه از انفسنا یک فرد خاص نیست و یک رجل خاص نیست، مطلق ذکور است به قرینه تقابل. پس مراد از انفسنا مطلق ذکور است، امام رضا 7 فرمود لو لا ابناءنا این اشکال شما زمانی بر ما وارد بود که کلمه «ابناءنا» نباشد، این کلمه قرینه است که مراد از انفسنا مطلق ذکور نیست چون اگر مطلق ذکور بود شامل ابناء هم می‌شود حالا که ابناء را به طور خاص ذکر کرد معلوم می‌شود که انفسنا مطلق ذکور نیست، رجل خاصی است که امیرالمؤمنین است. مأمون ساکت شد و پذیرفت، گفت بله این استدلال شما متین است.
امام نیامد تعبداً بگوید انفسنا یعنی امیرالمؤمنین، آمد به ما یاد داد که اگر می‌خواهید آیه‌ای را بفهمید به چه نکاتی توجه کنید؟ یعنی تسهیل می‌کند برای ما فهم آیه را. آیه 44 سوره مائده همینطور است،‌راوی از امام صادق 7 می‌پرسد شما به چه دلیل قرآنی می‌گوئید که امام هم باید معصوم باشد و هم علم لدنی داشته باشد؟‌ دلیل قرآنی شما چیست؟ امام فرمود آیه 44 سوره مائده، إنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ، می‌گوید این استحفاظی که در آیه آمده و شهدایی که آمده قرینه است برای اینکه مراد از ربانیون امام هر امت است، این دلالت دارد که امام باید علم لدنی داشته باشد و عصمت داشته باشد.
مرحوم علامه طباطبائی این روایت را که نقل می‌کنند می‌فرمایند این تفسیری که امام از آیه کرد، از تفسیر ما از آیه لطیف‌تر و ظریف‌تر است، در واقع امام نکاتی را آورد که در تفسیر ما نیست، در واقع یک معنای لطیف‌تری را می‌گوید بعد شرح می‌دهد کلام امام را مدلل می‌کند که چرا در اینجا این دو کلمه دلالت دارد برای اینکه مراد از ربانیون یعنی امام معصوم، در ذیل همین آیه هم داریم از امیرالمؤمنین 7 که أنا ربانیّ هذه الامة، ربانی این امت من هستم، اجازه بدهید من وارد استدلال نشوم، به المیزان مراجعه کنید آنجا علامه شرح می‌دهد که چرا امام فرمود این دو کلمه دلالت بر امامت دارد، به درستی با تکیه بر قرائن  آیات دیگر مدعای امام را اثبات می‌کنند. پس این روایت در ذیل آیه به ما یاد می‌دهد که شما چطور قرآن را فهم کنید با چه نکاتی باید توجه کنید؟
نقش دیگری که روایات دارند معانی باطنی آیه را برای ما تبیین می‌کنند نه معنای ظاهری را، ما بعداً بحث می‌کنیم که معنای ظاهری چیست؟ معنای باطنی چیست و در واقع راه کشف آن چیست؟ اجمالاً این را بدانید یک روایاتی را مرحوم علامه طباطبائی ذیل آیات می‌آورند و بعد می‌گویند این روایت در مقام بیان معنای باطنی است و درست هم هست، یعنی ما معنای ظاهری را از راه تفسیر و روش قرآن به قرآن می‌فهمیم و امام می‌آید معنای باطنی این آیه را هم برای ما معین می‌کند و بعد علامه می‌فرماید ما از روشی که ائمه علیهم السلام در فهم معانی باطنی آیات رفته‌اند می‌توانیم همان روش را برویم و خودمان معانی باطنی آیات را بفهمیم، یعنی اینجا فرقی که علامه طباطبائی با برخی از مفسران دارند این است که آنها می‌گویند فهم معانی باطنی آیات در اختصاص ائمه علیهم السلام است، علامه طباطبائی می‌فرماید نخیر، آیات معانی باطنی طولی دارند، مراتبی از معانی طولی و باطنی آیه را می‌توانیم بفهمیم، یک سری مراتب عالی‌تری هست که در انحصار حضرات معصومین هست. به عنوان مثال در ذیل آیه 36 سوره نساء داریم و بالوالدین احسانا، به والدین باید احسان کنید، از امام باقر 7 و امام صادق 7 روایاتی نقل شده که نزلت فی رسول الله 6 و فی علی 7، حضرات می‌فرمایند این والدینی که در این آیه آمده یعنی پیامبر بزرگوار اسلام و امیرالمؤمنین علیه السلام، علامه وقتی این روایت را نقل می‌کنند می‌فرمایند والذی تعرض له الخبر آنچه را که این دو روایات به ما می‌گویند هو من بطن القرآن، اینها معنای باطنی قرآن است نه معنای ظاهری و تفسیری قرآن. بالمعنی الذی بحسنا عنهم فی مبحث المحکم و المتشابه فی الجزء الثالث، با همان معنایی که ما برای معنای باطنی در جلد سوم ذیل ایه 7 سوره آل عمران کردیم یک بحث مفصلی را درباره معانی باطنی آیات قرآن دارند که می‌گوید این روایت آن معنای باطنی را می‌گوید که آنجا شرح دادیم. بعد ایشان شرح می‌دهند که چرا این معنای باطنی است؟ به خاطرا ینکه والدین در قرآن معنای ظاهری‌اش یعنی همان پدر و مادر، کسانی که ما را متولد کردند و به دنیا آوردند و پرورش دادند، علامه می‌فرماید مراد حضرات معصومین این است که چرا به والدین باید احسان کرد؟ به خاطر اینکه شما را به وجود آوردند و پرورش دادند، می فرمایند پس ملاک پرورش دادن است. بعد می‌فرمایند پرورش روحی و معنوی مهم‌تر است و سعادت بخش‌تر است یا جسمانی؟ می‌فرماید بر اساس آیات قرآن پرورش روحی و معنوی مقدم از پرورش جسمانی است. چه کسی ما را پرورش روحی و معنوی می‌دهد؟ حضرات معصوم. پس حضرات معصومین به اعتبار پرورش روحی و معنوی والدین ما هستند. برای همین قرآن می‌فرماید احسان به والدین واجب است.
بعد علامه می‌فرماید که پس این آیه دلالت بر دو وجوب دارد، به دلالت مطابقی یک وجوب احسان به والدین جسمانی‌مان که پرورش جسمانی ما را دارند و دوم وجوب احسان به والدین معنوی ما که حضرات معصومین هستند، امام اینجا معنای باطنی می‌گوید که به لحاظ باطن آیه مراد از والدین ما هستیم نه به لحاظ معنای ظاهری آیه، معنای ظاهری آیه که والدین انسان همانهایی هستند که انسان را متولد می‌کنند. پس علامه می‌فرماید اینجا این روایت معنای باطنی را می‌گوید و شرح می‌دهد که چرا آنچه را که امام فرمود معنای باطنی آیه است، به چه ملاک. 
یک کارکرد دیگر روایت تعیین مصداق است؛ یا مصداق منحصره یا برترین مصداق یا مصداق در زمان خاص، ما سه نوع مصداق داریم برای آیات قرآن. بعضی از آیات قرآن یک مصداق منحصره دارند و روایت بیان مصداق منحصره می‌کند مثل آیه مباهله، مثل آیه تطهیر، مثل آیه ولادت، این روایاتی که ذیل این آیات هستند بیان مصداق منحصره می‌کنند، إنما ولیکم الله و رسوله یک مصداق بیشتر ندارد و امیرالمؤمنین است، آیه تطهیر یک مصداق بیشتر ندارد آن هم اصحاب کساست، آیه مباهله هم همینطور. روایاتی که ما در ذیل این آیات داریم بیان مصداق منحصره می‌کند. 
اما روایاتی داریم که برای یک آیه چند مصداق ذکر کرده مثل والراسخون بالعلم که در آیه 7 آل عمران هست، یک روایت داریم که امام می‌فرماید و الراسخون بالعلم ما اهل بیتیم، یک روایت داریم که امام صادق 7 به زراره می‌گوید که تو راسخ در علم هستی. روایت داریم که به راوی دیگری می‌گوید تو هستی. اینکه ما چند روایت ذیل یک آیه داریم، چند مصداق داریم، نشان می‌دهد که حضرات معصومین در مقام بیان مصداق منحصره نیستند، می‌گویند این آیه مصداق اعلی دارد ما هستیم، مراتبی از مادون مصداق دارد که زراره یا دیگر اصحاب هستند. 
منتهی روایاتی هم داریم که مصداق را در طول زمان بیان می‌کنند که آن می‌شود جری،  اصطلاحاً می‌گوئیم این روایت جری هست که بعد بیشتر توضیح می‌دهیم. مثلاً در ذیل آیه 3 سوره بقره والذین یؤمنون بالغیب، علامه طباطبائی با تکیه به قرائن درون متنی، روش قرآن به قرآن در تفسیر این آیه می‌فرمایند مراد از غیب در اینجا ایمان به توحید است، و آیه بعد نبوت است و آیه آخر هم که ایمان به معاد می‌شود، می‌گوید این چند آیه سوره بقره ایمان به اصول را بیان می‌کند.
وارد بحث روایی که می‌شوند، روایت از امام صادق 7 نقل می‌کنند در المیزان که امام فرمودند مراد از یؤمنون بالغیب یعنی من آمنَ بقیام القائم علیه السلام، کأنه حقٌّ که این حق است، امام فرمود مراد از ایمان به غیب ایمان به قیام و ظهور حضرت است، علامه وقتی این روایت را نقل می‌کند می‌فرماید و هذا المعنی مرویٌ فی غیر هذه الروایة، این معنا در غیر این روایت در روایات دیگر هم آمده و هو من الجری، از باب جری است یعنی یک مصداق این ایمان به غیب که ایمان به توحید است، یک مصداقش هم ایمان به ظهور حضرت است. پس این روایت بحث تفسیری ندارد، نمی‌خواهد واژگان و معنای ظاهری را بیان کند، می‌خواهد مصداق را بیان کند، می‌فرماید اگر یک مصداق ایمان به غیب توحید است به خاطر دلالت سیاق آیات و قرائن درون متنی یک مصداقش هم ایمان به ظهور حضرت است که علامه می‌فرمایند این روایت را می‌پذیریم و بیان مصداق یا جری می‌کند.
کارکرد بعدی این روایات از نظر علامه فهم جزئیات است، علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید ما آنچه را که قرآن بیان کرده از طریق قرآن می‌توانیم تفسیر کنیم و بفهمیم، آنچه را که قرآن کریم بیان نکرده و بیانش را واگذار کرده به حضرات معصومین آنجا باید از روایات استفاده کند، آنجا معنا ندارد بگوئیم با قرآن می‌فهمد، چون قرآن نخواسته بیان کند و بیش از این توضیح بدهد. جزئیات معارف جزئیات احکام جزئیات قصص همه از این موارد است، لذا علامه استدلال می‌کنند به آن آیه شریفه خذوا ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا، آنچه که رسول خدا به شما گفت بگیرید و آنچه را که نگفت و نهی کرد پرهیز کنید و آیات دیگر.
می‌فرماید بنابراین ما آن قدری که  از قرآن می‌توانیم بفهمیم مراد یک آیه را باید بگیریم، بیش از آنکه قرآن نخواسته بگوید باید برویم سراغ روایات صحیح معتبر که خبر واحد هم باشد ولی به شرط اینکه مضمونش مخالف با آن معنای اولیه‌ای که شما از آیه فهمیدید نداشته باشد، اینها را موارد زیادی داریم در حوزه معاد، در حوزه نبوت، در حوزه جزئیات احکام. در همین آیه مباهله علامه می‌فرماید آن قدری که ما از این آیه ولایت می‌فهمیم این است که ولی شما یک فرد خاصی است که در حال رکوع صدقه می‌دهد، علامه با توجه به قرائن درون متنی ثابت می‌کند که این آیه اشاره به یک موضوع خارجی دارد چون صدقه دادن در نماز مستحب نیست، یک امر ممدوحی نیست که قرآن کریم تشویق کند بگوید ببینید من یک ولی دارم که در نماز صدقه داد، شما هم در نماز صدقه بدهید، با توجه به این قرائن می‌گوید صدقه دادن در نماز مستحب نیست! ممدوح نیستکه قرآن بخواهد دعوت کند، پس این زکات می‌دهند در حالی که راکعند عنوان مشیر است، می‌خواهند ما را به یک قضیه خارجیه متوجه کند، اما آن کیست که صدقه داده؟ قرآن بیان نکرده، اینجا باید روایات را ببینیم، روایات معتبر ما و اهل‌سنت می‌گویند چه کسی در آن قضیه خاص در حال رکوع صدقه داد، یا آیه تطهیر. ما از قرائن درون متنی می‌فهمیم که مراد از اذهاب رجس و تطهیر تقوا نیست، تقوای شدید هم نیست، بلکه عصمت است، این را می‌گوید قرائن درون متنی ثابت می‌کنند.
حالا چه کسانی از اهل بیت هستند که دارای عصمتند؟ قرآن بیان نکرده، باید ببینیم روایات چه می‌گویند، روایات شیعه و اهل سنت چه می‌گویند این آیه درباره اصحاب کسا نازل شده. پس تا این حدی که قرآن بیان کرده پیش می‌رویم که در اهل‌بیت پیامبر اکرم 6 معصومین وجود دارند، کسانی که خدا آنها را به مقام عصمت رسانده، مصداقاً چه کسانی هستیم؟ قرآن نگفته و باید سراغ روایات برویم. در این جهات ایشان می‌فرماید ما وامدار روایاتیم و قرآن نخواسته ما را راهنمایی کند.
اما اگر روایاتی بود که متواتر نبودند، خبر واحد محفوف به قرائن قطعیه نبودند، خبر واحد محض بودند، این خبر واحد محض در مقام بیان مصداق نبود، جری نبود، معنای باطنی نبود، جزئیات احکام و معارف نبود، در مقام این بود که یک معنای ظاهری خلاف آن معنایی که شما از آیه می‌فهمید بودند، این روایت را ما نمی‌پذیریم! چرا؟ چون که این روایت آیه‌ای را تفسیر می‌کند و معنای ظاهری برای آیه معرفی می‌کند در حالی که ما معنای ظاهری دیگری را فهمیدیم از قرائن درون متنی آیات دیگر، آن فهم ما مقدم است بر این خبر واحد ولو خبر واحد هم صحیح باشد. ولو به لحاظ سندی مشکلی نداشته باشد. پس روایاتی که معنایی مخالف با معنای آیه ارائه می‌کند بدون استدلال و دلیل، تعبداً می‌گوید معنای این آیه این است و خلاف معنای ظاهری است اینجا علامه طباطبائی می‌فرماید ما این را نمی‌پذیریم. بعد عرض می‌کنیم که چرا.
مرحوم علامه طباطبائی یک هدف دیگری در حوزه تفسیر دارند در رویکرد روایی‌شان، این را هم در آن تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن طی کردند و هم در المیزان. نمی‌دانم مستحضر هستید یا نه؟ قبل از اینکه ایشان تفسیر المیزان را بنویسند یک تفسیری نوشتند به نام البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن، چند سالی است که چاپ شده هشت جلد است به نظرم تا اواسط سوره اعراف یا یوسف است که تکمیل نشده. علامه طباطبائی این را در تبریز نوشتند و برخی‌اش هم در نجف بوده، ایشان هدفشان این است که روش قرآن به قرآن ناسازگاری با روایات ندارد، شما همان فهمی که از یک آیه با توجه به این روش قرآن به قرآن می‌کنید همان است که قرآن به ما تأیید کردند و می‌گویند به همین خاطر اسم تفسیرشان گذاشتند البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن. یک تفاوتهای روش شناختی بین المیزان و تفسیر البیان ایشان هست مثلاً در البیان دو تا آیه را اول می‌آورند تفسیر قرآن به قرآن می‌کنند بلا فاصله روایات را می‌آورند و تبیین می‌کنند ثابت می‌کنند که مضمون این روایت همان مضمونی است که از روش قرآن به قرآن به دست آوردیم، دوباره دو آیه بعد و سه آیه بعد می‌روند، اینجا روایات مخالف را نمی‌آورند، روایاتی که نقد دارند را نمی‌آورند، ولی در المیزان نه، هم این روایات را می‌آورند که موافق است و هم روایات مخالف را می‌آورند که تعارض دارد و بعد شروع می‌کنند به تحلیل و نقد و بررسی.
یکی از اهدافی که ایشان دارد این است که این روش قرآن به قرآن با روایات ما هیچ تعارضی ندارد و نوعی سازگاری و هم پوشانی دارد بین روایت تفسیری ما و روش قرآن به قرآن. کارکرد دیگر و هدف دیگری را که ایشان دنبال کردند این است که در موارد زیادی مرحوم علامه طباطبائی روایات را با قرآن کریم تفسیر می‌کنند، شرح می‌دهند، یعنی امام یک جمله دارد پر از معناست ولی برای ما قابل فهم نیست، علامه با تکیه بر آیات قرآن می‌آیند این روایت را شرح می‌دهند و تفسیر می‌کنند و جزئیاتش را بیان می‌کنند، موارد زیادی در المیزان داریم. 
دفاع عالمانه از روایات تفسیری ؛ ما روایات زیادی داریم که مفسران اهل سنت و خصوصاً سلفی‌هایشان و آن مفسران اشعری مذهب‌شان روایات ما را نقد کرده‌اند به زعم خودشان، نقدهای همراه با توهین، یکی از کارهایی که مرحوم علامه کرده دفاع عالمانه از همین روایات است که به شدت دفاع عالمانه کرده، طوری که برخی از قرآن پژوهان معاصر مثل ابن فهم رومی، الاتجاحات و التفسیریه دارد که تفاسیر شیعه و سنی را در این کتابش آورده و شرح داده، نقاط مثبت و منفی‌اش را بیان کرده، هم از تفاسیر شیعه و هم از اهل‌سنت. 
به تفسیر المیزان که می‌رسد یک تعابیری دارد، در اتجاحات التفسیر فی القرن رابع عشر، به المیزان که می‌رسد می‌گوید اگر تشیع افراطی را در متنش نمی‌داشت یعنی نویسنده‌اش شیعه افراطی نمی‌بود در تفاسیر برتر عصر جدید قرار می‌گرفت. من به راستم در شگفتم از این قدرت عقلانی که تو را در عمق دریای طوفانی و کنترل ناشدنی معانی قرآن به غواصی وا می‌دارد و حقایق پیچیده و عمیق قرآن را به صورت واضح در منظر اندیشه‌ها قرار می‌دهد. وقتی این تجلیل را از علامه می‌کند می‌گوید از مهم‌ترین نقیصه این تفسیر و عیبش این است که از روایات شیعه دفاع می‌کند. بعد می‌گوید اگر دفاع ایشان از روایات نمی‌بود این تفسیر خیلی برجسته‌ای می‌شد.
ایشان دقت دارند و همت ویژه‌ای دارند که از روایات دفاع کنند، دفاع‌های عالمانه، واقعاً مدلل که من نمی‌خواهم ورود پیدا کنم در یک سری از این روایات. یک موردش را که عرض کنم؛ در آیه 82 سوره طه وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‌، این آیه درباره بنی اسرائیل است، وقتی معایبش را می‌گوید و تهدید می‌کند می‌گوید پروردگار عالم می‌فرماید من آمرزنده هستم برای گروهی از شما بنی اسرائیل که اگر توبه کنید و ایمان بیاورید و عمل صالح انجام بدهید، ثم اهتدی، بعد هم اهتدی پیدا کنید، در ذیل این آیه روایت داریم از امام باقر7، که حضرت می‌فرماید ثم اهتدی إلی ولایتنا اهل البیت، اهتدی پیدا کنید به ولایت ما اهل‌بیت فوالله لو أن رجلاً ابد الله؟؟؟ ثم مات و لم یجد بولایتنا ؟؟؟‌علی وجهه، امام میفرماید اگر ولایت ما را نداشته باشید هر چه عبادت داشته باشید اهل جهنم می‌شوید.
آلوسی این روایت را از امام باقر 7 نقل می‌کند، از مفسران اهل سنت است، بعد نقدش این است که می‌گوید از نظر ما محبت اهل‌بیت و پیامبر اکرم6 قطعی و تردید ناپذیر است، اما مفاد روایت پذیرفتنی نیست، غلط است، چون خطاب آیه به بنی اسرائیل عصر موسی علیه السلام است و لازمه روایت شیعه این است که خداوند در عصر موسی علیه السلام بنی اسرائیل را از وجود اهل‌بیت در آینده آگاه کرده باشد و ولایت آنها را بر بنی اسرائیل واجب کرده باشد، بعد می‌گوید اگر هم واجب کرده باشد فایده ندارد امامی که هنوز در قید حیات نیست و قرن‌ها بعد به دنیا می‌آید، اطاعت ازاو معنا ندارد و حال آنکه روایات معتبری هم نداریم که چنین مدعایی را ثابت کند! بعد می‌گوید بنابراین ثم اهتدی یعنی ثبات بر ایمان. 
مرحوم علامه طباطبائی اینجا نقد می‌کنند نقد ایشان را و از این روایت دفاع می‌کند، می‌گوید اشکال شما این است که روایات شیعه را نفهمیدید، روایات شیعه چند دسته هستند، یک دسته در مقام جری است بیان مصداق می‌کند، مصداق عصر حاضر را می‌گوید، یک روایتی داریم که معنای باطنی می‌کند، یک روایت داریم که تفسیر ظاهری می‌کند، اگر امام باقر علیه السلام در این روایت در مقام تفسیر آیه می‌بود این شکال به شما وارد است ولی امام در اینجا بیان مصداق می‌کند در عصر حاضر، ولی این درست است،‌چرا؟ می‌فرماید شما برای اینکه این بیان امام را بفهمید باید سیره بنی اسرائیل را در قرآن بررسی کنید. علامه می‌فرماید شما سیره بنی اسرائیل را که بررسی می‌کنید می‌بینید مهم‌ترین و اساسی‌ترین انحرافشان سرپیچی از حضرت موسی علیه السلام است، اینکه اطاعت از فرامین حضرت موسی نداشتند، یعنی ولایت حضرت موسی را قبول نکردند و رهبری‌اش را قبول نکردند، مهم‌ترین انحراف آنها بود واین آیه گوشزد می‌کند که اگر توبه کنید، ایمان هم بیاورید و عمل صالح هم داشته باشید اما اهتدی به ولایت موسی نداشته باشید ولایت او را نپذیرید بازپروردگار شما را نمی‌آمرزد. می‌گوید پس مراد از اهتدی یعنی ولایت پذیری حضرت موسی. امام می‌گوید همچنان که ولایت پذیری از موسی در عصر خودش بر بنی اسرائیل واجب بود و شرط مغفرت بود در عصر حاضر هم ولایت پذیری ما شرط مغفرت است، اگر ایمان داشته باشید، توبه کنید و عمل صالح داشته باشید و ولایت ما را نپذیرید موردمغفرت الهی قرار نمی‌گیرید. علامه می‌فرماید بنابراین مراد از ثم اهتدی یعنی ولایت موسی را پذیرفتن. بعد امام می‌فرماید همچنان که در آن زمان ثم اهتدی یک مصداق دارد در عصر ما هم مصداقش اطاعت از امام عصر هر زمان است، اینطوری از این روایت دفاع می‌کند و می‌گوید روایت در مقام جری و مصداق است و نقدی که شما کردی بر آن وارد نیست. این راهی است که ایشان در این زمینه رفته.
بحث بعدی که ما داریم این است که دلایل مرحوم علامه طباطبائی چیست؟ در واقع دلایلی که ایشان می‌آورند برای اینکه ثابت کنند بهترین و صحیح‌ترین روش تفسیر قرآن کریم، روش قرآن به قرآن است دلایلشان چیست؟ مرحوم علامه طباطبائی چند دلیل دارند که تفسیر قرآن به قرآن یک ضرورت است و این دلایل به ما می‌گویند بدون اینکه ظهورات قرآن و فهم خود قرآن از قرآن مشروط کنیم به روایت، دلایلی در این زمینه داریم. پس توجه کنید بحث ما بر سر روایات متواتر نیست، علامه طباطبائی می‌فرماید هر چه باشد باید بر فهم خودمان بر ظاهر آیه ترجیح بدهیم، می‌فرماید حتی اگر خبر متواتر بر خلاف برهان فلسفی بود، یعنی یک برهان عقلی فلسفی دلالت می‌کرد بر مطلب، خبر متواتر آمد گفت نخیر مطلب این است، می‌فرماید خبر متواتر بر دلیل فلسفی قطع آور هم ترجیح دارد، خبر واحد معطوف به قرینه قطعیه هم همینطور است، خبرهای واحد را ما داریم بحث می‌کنیم، باز بخش زیادی از خبرهای واحد قابل پذیرش و استفاده است، آن خبر واحدی که معنای باطنی را بیان می‌:ند، آن خبر واحدی که بیان مصداق می‌کند، جری دارد، جزئیات را بیان می‌کند، فقط اخبار واحدی که معنایی که ارائه می‌کند بر خلاف معنای ظاهری است، این روایات را عرض کردیم که قابل قبول نیست و قرآن از این روایات استقلال دارد.
اولین دلیل علامه طباطبائی اسلوب زبانی قرآن است، ایشان می فرمایند قرآن کریم در آیاتی خودش را دارای زبانی گویا و آشکار و مبین معرفی کرده و هذا لسانٌ عربیٌ مبین، قرآن یک زبان عربی روشن است و هذا بیانٌ للناس و موضعةٌ للمتقین، قرآن می‌گوید این آیات من بیان است خیلی روشن است، مبیّن است برای مردم، توده مردم می توانند قرآن را بخوانند و آنهایی که زبان عربی بلد هستند. در جلد سوم و پنجم می‌فرماید اسلوب و مسلک جدیدی قرآن در القای مقاصدش و ترکیب جملات و کاربرد کلمات خلق نکرده، یعنی قرآن نیامده بگوید اصطلاحات من با واژگانم فرق می‌کند، یک واژگان جدید دارم، یک ادبیات جدید دارم! یک قواعد صف و نحوی جدید دارم! این را نگفته، یعنی قواعد و واژگان جدید خلق نکرده، گفته همین قواعدی که خودتان رعایت می‌کنید در زبان عربی ما هم همان قاعد را رعایت می‌کنیم. در عبارات قرآن پیچیدگی و لقص گویی نیست تا نیازمند مبیّن باشد در جلد چهارده دارد صفحه 133، می‌گوید عبارات قرآن پیچیدگی ندارد، مثل کتاب‌های فلسفی نیست، مثل کتابهای عرفانی و مثل اشعار عارفانه نیست که پر از رمز و راز است. کل مقصودش را برای مخاطب آشکار می‌کنند و اشنای به لغت و قواعد زبان عرب معنای جملات آن را می‌فهمد، همچنان که معنای دیگر کلام عربی را می‌فهمد.
علامه طباطبائی می‌فرماید قرآن کریم همه انسان‌ها را دعوت به تعقل کرده، تعقل به تدبر کرده، هم مؤمن را، مسلمان را، منافق را، کافر را، یهودی را، نصرانی را، طوایف و اقوام مختلف را قرآن کریم دعوت کرده به تفکر کردن. همین که قرآن کریم به یهودی می‌گوید قرآنی را بخوانید تدبر کنید به مقاصد خدا می‌رسید، یعنی این قرآن برای شما قابل فهم است، اما اگر فهم این آیه برای یهود مدینه، نصارای مدینه، متوقف بر تفسیر پیامبر اکرم باشد، دیگر دعوت به تعقل معنا ندارد، شما که دعوت به تعقل می‌کنید در یک کتاب، می‌گوئید این کتاب به گونه‌ای روشن است که خودت اگر تدبر کنی می‌فهمی مراد من را، اما اگر نه دعوت به تدبر کردید من یک چیزی فهمیدم و شما گفتید نه، مراد من این نیست و باید از مفسرش بپرسی، مفسرش پیامبر من است، دعوت به تدبر نیست و دعوت به تفکر نیست! بنابراین آیاتی که می‌آید مشرکان را که پیامبر را قبول ندارند به عنوان پیامبر، می‌گوید شما به پیامبر من کار نداشته باشید خودتان قرآن را بخوانید اگر خواندید و نقیصه‌ و حرف باطلی پیدا کردید حق با شماست اما اگر بگوئیم ابوسفان قرآن را بخوان بعد برای اینکه معلوم بشود درست فهمیدی یا نه، بیا از پیامبر من بپرس، این می‌شود دور ! چون هنوز قرآن بودنش و خدایی بودنش برای ابوسفیان ثابت نشود نبی بودن پیامبر اکرم و معصوم بودن پیامبر اکرم ثابت نمی‌شود. اگر فهم این قرآن را متوقف کردید بر کسی که خودش حجّیت کلامش متوقف بر قرآن است، پس باید قرآن در یک سطحی در یک معنای اولیه‌ای قابل فهم برای همه توده‌ها باشد. یهود و نصاری و ... مشرک و غیره. 
دلیل دوم علامه این است که قرآن کریم فرموده من نورم، من هدایتگرم، نمی‌شود چیزی نور باشد اما نور بودنش وابسته به توضیح یک فرد دیگری باشد، یک شخص دیگری باشد، این نور نیست! هدایتگری‌اش وابسته به شرح یک فردی باشد که او خودش وامدار این قرآن است.
تحدی مخالفان از دلایل دیگر علامه طباطبائی است، می‌فرماید قرآن کریم مشرکان را تحدی کرده به همانند آوری، أفلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا ... به مشرکین گفته اگر شما یک کتابی مثل قرآن بیاورید ما دست از ادعای خود برمی داریم، می‌پذیریم که این قرآن خدایی نیست و می پذیریم که مدعی پیامبر پیامبری نیست، بعد می‌فرماید اگر یک قرآن نمی‌توانید بیاویرد عیبی ندارد ده سوره بیاورد اگر آوردید حرفتان را قبول می‌کنیم، بعد گفته اگر یک سوره بیاورید ما از این ادعای خود دست برمی‌داریم، علامه می‌فرماید شما وقتی که تحدی می‌کنی دشمنت را که بیا یک کتابی مثل این بیاور یا یک سوره مثل این بیاور، معنایش این است که تو این قرآن را می‌خواهی و می‌فهمی چیست تا بتوانی یک چیزی مثل این بیاوری، اما اگر خود سوره‌های قرآن برای مشرکین قابل فهم نباشد و فهمش وامدار و وابسته به تفسیر یک فرد بیرونی باشد، تحدی دشمنان لغو است و معنا ندارد، چون که یک کسی می‌رود یک سوره‌ای مثل این سوره می‌آورد و بعد می‌گوید من آ‌ورده‌ام، قرآن می گوید نه، برای اینکه معلوم بشود دقیقا آنچه را که ما خواستیم آوردی، باید ببینی این رسول من این سوره‌ها را چطوری تفسیر می‌کند؟ بر اساس تفسیر او باید یک سوره‌ای بیاوری، این تحدی مشرکین نمی‌شود.
دلیل دیگرشان این است که ما در خبر واحد که در فقه حجت می‌دانیم به خاطر اینکه در فقه دنبال حقیقت نیستیم، دنبال واقع نیستیم، دنبال حجّـت و معذر و منجز هستیم، می‌خواهیم رفع تکلیف از ما بشود! بنابراین ما دنبال حکم ظاهری هستیم لزوماً به حکم واقعی نمی‌رسیم، همین که یک معذری و منجزی داشته باشیم رفع تکلیف از ما می‌شود، این خبر واحد اگر در فقه حجت است چون ثمره عملی دارد، ما در فقه دنبال عمل هستیم بنابراین خبر واحد می‌تواند منجزو معذر باشد. اما در تفسیر قرآن دنبال ثمره عملی نیستیم، ما دنبال حقیقتیم، این حقیقت هم هیچ اثر عملی ندارد، الرحمن علی العرش استوی، ببینیم ماهیت عرش خدا چیست؟‌حقیقتش چیست؟ می‌خواهیم به علم برسیم، خبر واحد علم نمی‌آورد، علم آور نیست، چون علم اور نیست روی تفسیر قرآن کارایی ندارد، حالا من به این عقیده رسیدم که مراد از عرش خدا الف است، چیزی را بر من واجب می‌کند؟ نه، شما به این معنا رسیدی که مراد از عرش خدا «ب» است چیزی را بر شما واجب می‌کند؟ نه. بنابراین ما درتفسیر آیات قرآن کریم علم به حقایق هستیم، خبر واحد هم علم آور نیست به همین خاطر اگر خبر واحد مخالف آن معنایی بود که از قرآن فهمیدیم بر ما حجّیت ندارد چون ثمره عملی ندارد.
بعد ایشان می‌فرماید دلیل دیگر مرحوم علامه طباطبائی این است که روایاتی از پیامبر اکرم داریم از حضرات معصومین داریم که فرمودند در جایی که شبهات زیاد می‌شود فتنه‌ةا زیاد می‌شود، حق و باطل در هم آمیخته می‌شود فعلیکم بالقرآن، به قرآن مراجعه کنید، معلوم می‌شود که در این امور می‌شود مراجعه به قرآن کرد و فهمید و از آن شبهات نجات پیدا کرد و الا اگر قرآن قابل فهم نبود، و فقط فهمش در انحصار حضرات معصومین بود و فقط باید سراغ روایات می‌رفتیم دیگر معنا ندارد که امام بفرماید فعلیکم بالقرآن، این کارایی ندارد.
دلیل دیگر علامه طباطبائی این است که ما روایاتی داریم که معصومین فرمودند هر کسی ادعا کند که قرآن قابل فهم نیست، قران مبهم و مجمل است و برای فهمش نیاز به غیر قرآن داریم، در واقع معصومین فرمودند که او هم خودش هلاک شده است و هم دیگران را به هلاکت می‌برد، فمن زعم ان کتاب الله مبهمٌ فقد هلک و اهلک، در محاسن برقی است هر کسی گمان کند که کتاب خدا ابهام دارد و مجمل است هم خودش منحرف شده و هم دیگران را منحرف کرده.
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که اذا حدثتکم بشیء، اگر چیزی گفتم برای شما، فاسئلونی عنه من کتاب الله، از من دلیل قرآنی بخواهید، اینکه امام می‌فرماید هر چیزی که من گفتم دلیل قرآنی بیاورید به این معناست که من یک آیه‌ای برایتان می‌آورم که شما خودتان این آیه را بخوانید می‌فهمید حرف من حق است، دلیل قرآنی می‌آورم به این معناست. یک آیه از قرآن بیاورم که بدون اینکه من دخالت کنم می فهمید که این نکته‌ای که من گفتم حق است. تکیه بر قرآن دارد. 
یا روایات عرضه روایاتی که در علم اصول در باب تعادل و تراجیح می‌خوانیم که برای اینکه بفهمیم این روایت سنجش داشته باشیم یک روایات را می‌فرماید بر قرآن عرضه کنیم، هم در مجامع روایی اهل سنت است و هم در مجامع روایی شیعه است. روایت را عرضه کنیم بر قرآن، اگر موافق قرآن بود بپذیریم و اگر مخالف بود نپذیریم واضربوه علی الجدار.
مرحوم علامه طباطبائی می‌فرماید این دلایل ما را وادار می‌کند بگوئیم قرآن کریم در نشان دادن معنای ظاهری اولی خودش، ولو مراد اولی پروردگار عالم نیازمند به غیر خودش نیست، با خود قرآن می‌توان به آن مقاصد اولیه پروردگار عالم در آیات رسید تا بحث بعدی.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 

دسته بندی موضوعی: 
فایل صوتی: 
شماره جلسه: 
2
تاریخ: 
140-11-17
سال تحصیل جدید: 
تعداد بازدید :19
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.