سایت مرکز فقهی

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسات گذشته نسبت میان دانش کلام و تاریخ را مورد بررسی قرار دادیم و گفتیم سه دیدگاه در نسبت این دو دانش وجود دارد، کسانی هستند که علم تاریخ را زیر مجموعه کلام تلقی می‌کنند و معتقدند که دریافتهای کلامی را باید در تاریخ مبنا قرار داد و اساساً ما تاریخی بدون نگرش کلامی قبول نداریم. گروه دوم کسانی بودند که کلام را زیر مجموعه تاریخ می‌دانستند و معتقد بودند که باید تاریخ را بر کلام حاکم کرد با ادله‌ای که داشتند نقد و بررسی کردیم. ما به این نظریه رسیدیم که دانش کلام و تاریخ دو دانش مستقل از یکدیگرند،‌ هر کدام غایت و موضوعی دارند، روش شناسی خاص خودشان را دارند، از این جهت نمی‌توان یکی از این دو دانش را زیر مجموعه دانش دیگر دانست.

در همین جا هم دو رویکرد در استقلال این دو دانش بود؛ عده‌ای می‌گفتند این دو دانش مستقلند پس بنابراین گزاره‌های تاریخی را باید از گزاره‌های کلامی جدا کنیم، متکلمان گزاره‌های خودشان را بررسی کنند با روش شناسی و غایت خودشان، و مورخان هم آن گزاره‌ها را با رویکرد تاریخی مورد بررسی قرار می‌دهند. پس ما می‌توانیم سرنوشت این دو دانش را به کلی جدا کنیم و از این پس یک توصیه کلی داشته باشیم، متکلمان با تاریخ و روش‌های تاریخی سر و کاری ندارند، ‌از آن سو مورخان هم نیازی به مباحث کلامی و نتایج کلامی ندارند.

این دو گروه متخصصان ممکن است موضوعی را مورد مطالعه قرار بدهند اما هر کدام از یک جهت خاص، با یک رویکرد خاص و نتایج خاص. این را مفصل بحث کردیم و اشاره‌ کردیم که این رویکرد از آنِ کسانی است که اولاً توجه ندارند که دقیقاً موضوع و غایت دانش کلام چیست؟ تصورشان این است که دانش کلام یک دانش اغنایی است، یک دانش دفاعی است، کاری به تحرّی حقیقت ندارد. از آن سو مورخان هم سر و کاری با شواهد و مستندات دارند، واقعیت‌هایی رخ می‌دهد که ظهوراتی دارد گزارشکران تاریخ آن را گزارش می‌کنند و من هم به عنوان تحلیلگر تاریخ همان گزارش‌ها را می‌بینم بر اساس آن گزارشها داوری می‌کنم، این تلقی ساده انگارانه‌ای است که از این دو دانش وجود دارد. گفتیم هر دو تلقی خلاف واقعیت دانش کلام و دانش تاریخ است، نه تاریخ صرفاً گزارش نشانه‌ها و آثار و شواهد است، گفتیم اگر حتی در مطالعات توصیفی تاریخی بپذیریم در مطالعات تحلیلی تاریخی که محل کلام ماست امکانپذیر نیست، می‌خواهیم بگوئیم حتی در گزارشهای توصیفی هم اینطور نخواهد بود که مورخ بدون توجه به مبادی کلامی بتواند در باب یک واقعه تاریخی توصیف مستقل از کلام داشته باشد.

از آن سو دانش کلام هم دانشی دفاعی نیست، یک بخشی از دانش کلام، و آن هم جزء اخیر دانش کلام دانش دفاعی است، اصل دانش کلام چنانکه بارها و بارها در تعریف کلام گفته شده، جایگاه کلام اساساً در دانشهای دینی این است، شناخت مجموعه‌ای از حقایقی است که آن دین و آن مذهب ادعا می‌کند که چنین باورهایی مطابق با واقع است. بحث در باب این گزاره‌های واقع نما کار یک دانش الهیات یا کلام است.

تا اینجای بحث معلوم شد که این دو دانش مستقل از یکدیگرند اما نه مستقل که بتوان گزاره‌های مرتبط با این دو دانش را مستقلاً بررسی کرد، گفتیم دسته‌کم به دو دلیل، به دو جهت این دو دانش باید در بخشی از موارد با یکدیگر همکاری کنند: 1) اینکه موضوعات و گزاره‌های این دو دانش بعضاً کاملاً هم پوشی دارند که در دو جهت شخصیت‌های مقدس گزاره‌های تاریخی متون دینی. آن گزاره‌هایی هم هم‌پوشی ندارد اینطور نیست که تأثیرات کلام در تاریخ و تأثیرات تاریخ در کلام را بشود نادیده گرفت. یک گزاره تاریخی است که از یک جهت یک واقعه‌ی تاریخی است که مورخ باید بحث کند، از یک جهت یک معتقَد کلامی است که متکلم هم ادعای اثبات و نفی دارد. پس آنکه این گزاره را اثبات یا نفی می‌کند چه متکلم باشد یا مورخ باشد، مجبور است هم جهات کلامی و هم جهات تاریخی را در نظر بگیرد، فعلاً تا اینجا هیچ داوری در نوع برخورد با این گزاره نکردیم و فقط داریم صحنه تعاملات این دو دانش را بررسی می‌کنیم تا بعداً در روش شناسی تحلیل این گزاره‌ها بگوئیم راهکار چیست.

یک عده از اول می‌خواهند صورت مسئله را پاک کنند یا طوری توضیح بدهند که صورت واقعی مسئله نیست، ما اول باید تقریر دقیق این نسبت کنیم. پس به دو جهت این دو دانش باید با یکدیگر در پاره‌ای از گزاره‌های تاریخی تعامل داشته باشند: 1) در گزار‌ه‌های هم‌پوش و مستقل یا نا‌همپوش. گزاره ناهم‌پوش مثل گزاره‌ای که هم متکلمان با آن سر و کار دارند و هم مورخان به نوعی سر  و کار دارند اما جزء گزاره‌هایی نیست که مستقیما به هر دو دانش مربوط باشند. متکلم سنی می‌گوید خلیفه باید عادل باشد و اما من در تاریخ نشان می‌دهد که او عدالت را روا نکرده، خلیفه سوم آمده و عدالت را رعایت نکرده، پس اصل گزاره ممکن است متافیزیکی باشد، کلامی باشد، اما لازمه‌ی تاریخی دارد. یا از این طرف گزاره تاریخی است ولی یک نسبتی با کلام پیدا می‌کند.

پس در گزاره‌های دسته دوم، خودِ گزاره هم‌پوش نیست اما ملازمات کلامی دارد یا گزاره‌ی کلامی است که ملازمات تاریخی دارد. پس صورت مسئله تا اینجا روشن شد، داستان در این است که اگر گزاره‌های تاریخی و گزاره‌های کلامی بعضاً هم‌پوشند و نیازمند به تعامل این دو دانش است، یا اگر هم‌پوش نیستند چون ملازماتی در دانش دیگر دارند یک دانش نمی‌تواند نسبت به آن گزاره بی‌تفاوت باشد، متکلم در گزاره‌های دسته دوم نسبت به این گزاره‌های خاص تاریخی نمی تواند بی تفاوت باشد، از آن طرف مورخان در گزاره‌های کلامی نمی‌توانند بی‌نظر باشند، بگویند ما بحث خودمان را می‌کنیم چکار به گزاره کلامی داریم؟ اجمالاً معلوم شد که اینجا باید تعاملی صورت بگیرد.

فصل دوم، تا اینجا تقریر نسبت دانش کلام و دانش تاریخ بود، از این به بعد سخن در این است که این نسبت چطور اتفاق می‌افتد، چه نوع نسبت‌هایی دقیقاً میان گزاره‌های کلامی و تاریخی است؟ و سپس باید بگوئیم روش برخورد کلامی تاریخی با این گزاره‌ها چطور باید باشد؟ تکلیف مورخان چیست؟ نقش تاریخ در اینجا چیست؟ نقش کلام چیست؟ آیا ما به تعارض می‌رسیم و باید انتخاب کنیم یا امکان جمع میان رویکرد کلامی و تاریخی وجود دارد؟ این بحث نهایی ماست.

در اینکه بین تاریخ و کلام این نسبت وجود دارد سؤالی که مطرح می‌شود این است که دقیقاً این نسبتها کجاست؟ متکلمان در گزاره‌های تاریخی چه سهمی ایفا می‌کنند؟ چه نقشی را در تاریخ رقم می‌زنند؟ و احیاناً مورخان چه نقشی در حوزه کلامی ایجاد می‌کنند. از این بحث ما به این نتیجه می‌رسیم که هم متکلمان نمی‌توانند به تاریخ و روش‌های تاریخی بی‌تفاوت باشند بلکه به جهات متعدد که سخن خواهیم گفت نقش تاریخ در کلام، نقش جدّی و برجسته است. یعنی یک متکلم نمی‌تواند به کلی از روشهای تاریخی خودش را جدا کند، بگوید من چکار من به منابع تاریخی یا مستندات تاریخی دارم!

در شخصیت‌های مقدس و گزاره‌های تاریخی متون مقدس یک نحوه ارتباط است که بعد خواهیم گفت، یک گونه تاریخ و کلام مداخله می‌کند. حتی در گزاره‌هایی که هم‌پوش هم نیستند به دلیل ارتباطات غیر مستقیم نمی‌تواند یک مورخ بی‌تفاوت بماند. مثلاً همین حادثه عاشورا، بحث تفصیلی‌اش را عرض خواهیم کرد؛ تحلیل‌هایی که درباره حادثه عاشورا وجود دارد بخش زیادش مال اختلافات کلامی است، یعنی اگر شما مبانی کلامی شهید جاوید و شهید آگاه و نظرات دیگر را کنار بگذارید، از واقعه عاشورا نخواهید درباره فلسفه حرکت امام صحبت کنید، اوایل بحث می‌کردیم مطالعات تحلیلی تاریخ. گفتیم اینجا رفتار یک کنشگر تاریخ معنادار است، شما باید بتوانید با نیّت و اهدافش، با کنشگران آن صحنه و رقیبانش کنار هم بگذارید و تحلیل تاریخی کنید. الآن مورخ ما می‌خواهد در باب حرکت عاشورا تحلیل کند، این از همان گزاره‌های ناهمپوش است، یادمان باشد یک وقت داریم درباره رفتار خاصی از سیدالشهدا در صحنه عاشورا بحث می‌کنیم که این گزاره همپوش است و تشخیص خیلی مهم است. یک وقت باید بیایم این گونه شناسی گزاره‌های تاریخی کلامی را انجام بدهیم و خیلی خرج شده، فراوان در مطالعات معاصر توجه نکردند که حیث تاریخی با حیث کلامی یک واقعه چیست؟

یک وقت من دارم درباره شخصیت امام حسین علیه السلام حرف می‌زنم و می‌گویم ایشان از آینده آگاه بود یا نه؟ این می‌شود گزاره کلامی که ممکن است هم‌پوش با گزاره تاریخی هم بشود و ممکن است نشود.

یک وقت دارم درباره فلسفه قیام عاشورا صحبت می‌کنم، آیا اصلاً قیام بود یا نه؟ انگیزه امام در این حرکت چه بود؟ تشکیل حکومت بود؟ امر به معروف و نهی از منکر بود؟ یا حضرت تحت فشار سیاسی و نظامی قرار گرفتند به تعبیر بعضی‌ها از مدینه فرار کردند به مکه آمدند و از آنجا هم فرار کردند به سمت کوفه و آنجا راه ندادند و فرار کردند به سمت کربلا! حالا وقتی کسی واقعه عاشورا را تحلیل می‌کند این گزاره گزاره‌ی کلامی نیست، یعنی برای یک متکلم مسئله فلسفه قیام عاشورا فی حدّ ذاته هیچ اهمیتی ندارد، ‌اهمیت مستقیم ندارد اما ملازمات کلامی دارد. نه مورخ اینجا می‌تواند وجود علم امام یا عدم علم امام را نادیده بگیرد که بحث خواهیم کرد. نه متکلمان می‌توانند بگویند ما چکار به حادثه عاشورا داریم؟ بگذار بحث‌های علم امام را کنیم، امام علم غیب دارد، امام ولایت تکوینی دارد، امام عالم به همه امور است، قدرت فوق العاده و نامتناهی دارد. این گزاره گزاره‌ی تاریخی است و کلامی نیست ولی اثبات و نفی‌اش مؤثر است.

پس ما میدان بحث را روشن کردیم، در این سه نقطه. نقطه هم‌پوش، نقطه‌ای که گزاره کلامی هست ملازمات تاریخی دارد، حوزه‌ای که گزاره تاریخی است و ملازمات کلامی دارد، این سه تا را باید در تحلیل‌های هم متکلمان و هم ...

ادعای ما این است که به جهات مختلف یک مورخ باید دانش کلام خاصی را به همراه داشته باشد یعنی نمی‌تواند اثباتاً یا نفیاً نسبت به یک گزاره‌ی کلامی داوری نداشته باشد در عین حال بگوید من تحلیل تاریخی می‌کنم، این را بررسی کند، این در مقابل رویکرد کسانی است که می‌گویند اساساً مورخان چکار به کلام دارند؟ ما می‌گویئم شما هر موضع کلامی داشته باشید با هر رویکردی که به حادثه تاریخی برخورد می‌کنید باید دارای گزاره‌ها و دارای بار کلامی باشید، این اصلاً امکان ندارد. یک طرف اثبات کنید و یک طرف نفی کنید، این نمی‌شود که شما را از این مبانی کلامی یا از درون مایه‌های کلامی خالی کند.

برای اینکه این مطلب را روشن کنیم، از یک زاویه‌ای می‌خواهم جمع‌بندی و صورت بندی کنم که عزیزان از این دریچه این مطالعات را ببینند و برای خودشان یک سامانه‌ای ایجاد کنند، چون به نظرم تنقیح دقق نشده.

در ضرورت کلام برای تاریخ، اینها را به دو دسته تقسیم می‌کنیم، می‌گوئیم ابعاد سلبی در تاریخ. من اینجا می‌نویسم در تاریخ یا در مطالعات تاریخی؛ بخواهم دقیق‌تر بنویسم می‌گویم ما سه چیز داریم: 1) تاریخ، یعنی نقش کلام در تاریخ. نسبت کلام با تاریخ در سه جهت قابل بررس است؛ تاریخ به مثابه یک رویداد. سؤال این است که آیا انگاره‌های یک کنشگر تاریخی در وقوع آن حادثه مؤثر بوده یا نه؟ 2) در حوزه گزارش از رویداد، گزارشکران آن صحنه را دیدند و درباره آن صحنه برای ما گزارشهایی دادند، گزارشگران حادثه عاشورا، گزارشگران تاریخ اسلام. 3) تاریخ به مثابه مطالعه تاریخ، پژوهش در تاریخ. من الآن به عنوان یک مورخ و یک پژوهشگر تاریخ دارم در این ساحت سخن می‌گویم اما می‌دانم که همین مطالعه تاریخی من ناظر به گزارشهای تاریخی است. گزارشهای تاریخی ناظر به چیست؟ به خود رویداد است، وقتی می‌گوئیم تاریخ سه چیز یادمان باشد، و هر سه هم در نسبت میان کلام و تاریخ مؤثر است.

ما در اینجا هر سه می‌توانیم بگوئیم، فعلاً اجمالی بگویم که فعلاً بحث ما در گزارشهای تاریخی و تحلیل مطالعه تاریخ است. در گزارش‌هایی که در تاریخ از رویدادها شده و در تحلیل‌هایی که مورخان نسبت به گزارش‌های تاریخی انجام می‌دهند پاره‌ای اتفاقات سلبی می‌افتد، یعنی نبایستنی‌هایی در اینها رخ می‌دهد که ریشه‌اش نگرهای کلامی است، نگرهای کلامی یک کنشگر تاریخی یا نویسنده‌ی تاریخی تأثیر می‌گذارد تا یک تفسیری از واقع ارائه بدهد که مطابق با واقع نیست. ما اینها را به عنوان ابعاد سلبی تأثیر کلام در تاریخ پیدا می‌کنیم.

می‌خواهم از این ناحیه بگویم حتی در ابعاد سلبی برای گزارشگر تاریخ به خصوص برای تحلیلگر تاریخ، دانستن تاریخ کلام مهم است.

یک سری آثار سلبی است که مثالش تحریف می‌کند، یک گزارشی را وارنه می‌کند، در تاریخ اتفاق می‌افتد، ‌در تحلیل‌های تاریخی هم اتفاق می‌افتد،  چرا؟ بخشی از اینها مربوط به منظر کلامی است، چون یک مبنای کلامی دارد سبب می‌شود که نسبت به این گزارش تاریخی در این تحلیل تاریخی یک جور دیگری تحلیل کند، این را من به عنوان ابعاد سلبی در تفسیر کلام نسبت به تاریخ از آن یاد می‌کنم.

یک سری ابعاد ایجابی است؛ منظور از ابعاد ایجابی مجموعه‌ی تأثیراتی است که کلام در گزارش تاریخی در مطالعات تاریخی می‌گذارد که گریز ناپذیر است یعنی شما به عنوان یک گزارشگر و تحلیلگر تاریخ باید دارای یک وجهه کلامی باشید و اگر چنین وجهه کلامی را نداشته باشید اصلاً ‌نمی‌توانید درست گزارش کنید.

هر کنشگری بر اساس نیّت عمل می‌کند و آن نیت‌ها به هر حال یک جهتی دارد یا شما می‌پذیرید یا نمی‌پذیرید.

ما نمی‌خواهیم بگویم هر کاری می‌کند بر اساس یک اعتقادنامه‌ای است، می گوئیم اعتقادنامه‌ی یک فرد روی او مؤثر است، یک جا من احساس می‌کنم اگر این مطلب را مطرح کنم بر اساس اعتقاداتم، آبروی من می‌رود و جایگاه علمی‌ام را از دست می‌دهم، یک جا ممکن است غفلت دارم و این هم یک فرض است، یک کاری انجام می‌دهم و نیّت هم دارم ولی از آن معتقَد فاصله می‌گیرم، نمی‌خواهم در باب انسان بگوئیم صد در صد معتقدات فرد مؤثر است، همین که امکان وقوع آن را به حساب بیاورید، تأثیر فی الجمله‌ی آن را بپذیرید، پای کلام در تاریخ به میان می‌آید.

بحث امروز این است که اثبات کنیم مورخ باید به رویکردهای کلامی آشنا باشد، نمی‌تواند آشنا نباشد.

به عنوان یک مورخ در بین منابع تاریخی و گزارش‌های تاریخی انواع اتفاقاتی می‌افتد که این اتفاقات تأثیر کلام را در گزارش تاریخی نشان می‌دهد، آنها چیست؟ یکی حذف و کتمان واقعیت تاریخی است، یکی از مصادیق کتمان است. به عنوان یک مورخ یک چیزهایی را گزارش نمی‌کنم! یک جا تحریف و تغییر است، می‌آیم یک قسمتی از تاریخ را به تعبیر دیگری مطرح می‌کنم. یکی از مصادیقش این است که یک اسم را برمی‌دارم می‌گویم فلان بن فلان، یا قالوا فلان. یکی از مصادیقش جابجایی است، حادثه‌ای درباره یک نفر هست که به شخص دیگری نسبت می‌دهم، نمی‌توانم اصل حادثه را انکار کنم و تغییرش هم امکانپذیر نیست، شروع می‌کنم به جابجا کردن داستان. دیگری حذف زمینه‌هاست، امروز تحلیل‌های مفصلی نوشته شده، هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل‌سنت نشان داده که در منابع تاریخی و تحلیل‌های تاریخی از این اتفاقات افتاده، یک حادثه و زمینه‌ای دارد که اگر شما اضافه‌ای کنید لوازمی پیدا می‌کند چون این حادثه را نمی‌توانید انکار یا حذف کنید، ذکر می‌کنید و کل بستر آن حادثه را حذف می‌کنید، وقتی حذف می‌کنید برداشتی که از آن حادثه می‌شود متفاوت می‌شود.

یک جا شما حتّی حذف هم نمی‌توانید کنید و شروع می‌کنید به تعریف معنایی، توجیه می‌کنید. گزارش را ذکر می‌کند و بعد با یک جمله پشتش آن معنایی که در درون این گزارش و این واقعه تاریخی بوده را جابجا می‌کند که مخاطب متوجه نشود که این واژه به این معناست. اینها تأثیراتی هستند که خودآگاه یا ناخودآگاه از سوی یک مورخ در گزارش تاریخی‌اش ظهور و بروز پیدا می‌کند. در این بخش ما می‌گوئیم تأثیر کلام و این هم قهری است و کسی نمی‌تواند انکارش کند. یک جاهایی جعل تاریخی می‌کند، چیزی که اصلاً نیست می‌سازد، اشتراک است، موارد مشترک را منتقل می‌کند، اینها عوامل مؤثر کلامی در حوزه گزارش تاریخی است. ما می‌گوئیم اگر فقط همین محور بود و این تأثیر هم قهری بود.

اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد و تاریخ ما لامال از این تأثیرات است، یکی از ابزارهای برطرف کردن آن آشنایی با کلام است، نمی‌گوییم تنها راهش است، یک جاهایی با روش شناسی‌های تاریخی مقایسه گزارشهاست، کرنولوژی تاریخی گزارش و دهها عامل می‌تواند مؤثر باشد، ولی اصرار داریم که در این موارد حتماً آشنایی به منظر کلامی یک مورخ و گزارشگر تاریخ،‌ یک راه بسیار مهم در فهم این خطاهای در گزارش است.

مثلاً‌ شما فرض کنید کسی نداند که این شخص سنّی است و اهل سنت برایشان عدالت صحابه یک اصل مقدس، سیاسی، اعتقادی و فرهنگی است. بسیاری از این گپ‌های تاریخی را متوجه نمی‌شوید، اگر شما بدانید این کسی که صاحب این کتاب هست و این گزارش درباره‌اش آمده از کسانی است که قرص و محکم قائل به عدالت صحابه است، این اهل حدیثی است، این سلفی است، یا در نقطه مقابل بداند که این معتزلی است و قائل به عدالت صحابه به آن معنا نیست یا در این حد قائل به عدالت صحابه است، این کاملاً آشنایی به مبانی کلامی موجود در ذهن آن نویسنده یا آن گزارشگران یک مورخ را واقف می‌کند تا بداند گاهی این تعبیر ریشه کلامی دارد.

فقدان اطلاعات کلامی حتماً به تحلیل تاریخی آسیب می‌زند، یعنی بی‌تردید کسی که در تاریخ هست و نمی‌تواند تشخیص کلامی بدهد بسیاری از این گپ‌های تاریخی از چشمش می‌افتد. یا ممکن است متوجه بشود، می‌گوید این گزارش وجود دارد، این گزارش هم هست، یک جاهایی راه حل این تعارض به فهم پیش داوری‌های کلامی است،‌قاطع نیست، شما لزوماً نمی‌توانید در تاریخ بگوئید چون پیش فرض کلامی این است حتماً این غلط است. ممکن است اتفاقاً چون پیش فرض این را داشته این قسمت را دیده، یعنی من با داشتن یک پیش فرض کلامی در این حادثه چیزی دیدم و گزارش کردم، آنکه این پیش فرض کلامی را ندارد نتوانسته این قسمت تاریخ را ببیند. برخلاف بعضی از محققان و اساتید که فکر می‌کنند اگر توانستیم ریشه فکر کلامی را پیدا کنیم حتماً می‌توانیم بگوئیم این گزاره باطل است چون با معتقدات کلامی او هم‌سو است، اصلاً اینطور نیست. مثلاً دو نفر هستند در باب فلان قوم گزارش تاریخی آمده،  مثلاً نزاعی که بین قم و کوفه بوده، روایات در ترغیب یا تشویق کوفیان یا در تشویق قمی‌ها، یا مال این قبیه یا آن قبیله فراوان داریم، مثلاً گزارش و روایات را کاری نداریم، یک مجموعه گزارش درباره این قبیله است و یکی هم درباره آن قبیله است، این گزارشها می‌گویند این قبیله خیلی خوب بودند و چه کارهای خوبی کردند، آن دسته گزارش‌هایی می‌دهند می‌گویند کارهای زشت اینها را هم بیان می‌کنند. من اگر بدانم نویسنده‌ی من در این قبیله بوده یا در آن قبیله بوده، تعصبات قبیلگی داشته، می‌توانم در تعارض بین این گزاره‌ها داوری بدهم، اگر ندانم که نویسنده خودش در کدام جبهه است، در کدام جریان است، بسیاری از این گزاره‌های تاریخی برایم مبهم می‌ماند، اگر بدانم من را وارد لایه‌ی عمیق‌تری از این گزارش می‌کند.

به صرف اینکه من متوجه شدم این در این جریان است و مخالف آن جریان است، آیا می‌تواند گزاره او را باطل کند. یک فایده‌ای من در تحلیل پیدا کردم، مثلاً گزارشهایی که شما در رجال کشی دارید، رجال کشی یک از ویژگی‌هایش همین گزارشهای متعارض است، درباره زراره گزارشهایی در حد لعن و ترد وجود دارد و گزارشهای بلندی که از زراره در حد بسیار عادی خیلی جاها را نمی‌فهمیم چرا؟ با یک تحلیل در راویان این گزارش و جریان‌هایی که پشت صحنه این گزارشها هستند تا حدودی می‌توانیم بفهمیم چرا این گزارش زراره تا این حد بالا می‌برد و آن گزارش زمین می‌زند، اما یادمان باشد صرف دانستن تعلّقات یک گزارشگر ابطال نمی‌کند و تصحیح هم نمی‌کند، خیلی از دوستان توجه ندارند.

ای بسا اگر من در این جریان هستم و دارم از ویژگی‌ها و فضائل زرراه گزارش می‌کنم من جریان طرفدار زراره هستم، روایت امام صادق علیه السلام را در تمجید زراره می‌آورم، او در جریان هشام بن حکم است و علیه زراره روایت می‌کند، نه دلالت می‌کند که من این گزاره را لزوماً از روی اعتقاد ساختم و نه نشان می‌دهد آن کسی که این را نقل نکرده یا نقل مقابل کرده باطل است، ولی یک داده‌ی جدید خود نفس این دیتا، منِ مورخ را در تحلیل این گزارشها ای بسا در نهایت با شواهد تاریخی مختلف بتوانم تشخیص بدهم هم این درست است و هم آن درست است، او چرا نقل نکرده؟ چون مخالف بوده و نمی‌خواسته مکتبت‌های زراره منتشر شود، اینکه طرفدار است این بخش را گفته و آن بخش را نگفته! یادمان باشد سریع در تحلیل‌های تاریخی نباید داوری کنیم و موضع بگیریم ولی عرض ما چیست؟ تأثیر سلبیات کلام در تاریخ الزام می‌کند که مورخ از فضای اندیشه‌های کلامی گزارشگران تاریخ اطلاع داشته باشد و اگر نداشته باشد بسیاری از این گذرگاه‌های ظریف که گاهی خیلی هم به این روشنی و وضوح نیست، این هم نمی‌تواند به دست بیاورد.

دشواری کار مورخ این است که با گزارشهای سو گرایانه مواجه است، منظر در گزارش مؤثر است، عرض کردم 14 ـ 15 مورد را استقراء کردیم از همین پژوهشهای موجود. اثرگذاری سلبی کلام هست در گزارشهای تاریخی. اینها هست، در سو گیری‌های سیاسی و فرهنگی و قومی و مذهبی و دینی هم هست و غیر قابل انکار هم هست، گریز ناپذیر هست.

حالا من به عنوان کسی که با مجموعه‌ای از این گزارشها آشنا هستم می‌خواهم واقعه را از لا به لای این گزارشهای مختلف استخراج کنم و بگویم واقعیت چه بود و چه گذشت؟ آشنایی با دانش کلام در آن حوزه مرتبط با این حادثه را باید بدانم، سو گیری‌های گزارشگران تاریخی را بدانم، حتی من در جایی عرض کردم نه تنها سو گیری را بدانم بلکه باید رویکرد گزارشگران و صاحبان منابع تاریخی را بشناسم یعنی شما کافی نیست که فقط بدانید که طبری از چه اندیشه کلامی برخوردار بود، باید بشناسید که طبری در حوزه تاریخ نگاری یا در حوزه تفسیر نگاری یا در حوزه حدیث نگاری‌اش نحوه‌ی اعمال اندیشه‌های کلامی‌اش در متن چگونه است؟ یعنی متدولوژی کلامی مواجهه طبری با متن تاریخ چیست؟ اگر من این را ندانم نمی‌توانم از گزارشهای طبری استفاده کنم، تازه خود طبری هم نیست، دارد از یک منبع خبری دیگر هم نقل می‌کند، آن نقطه عطف‌های اصلی گزارشهای تاریخی را از نظر کلامی باید تحلیل کنم، پس به لحاظ وجود تأثیرات سلبی کلامی در گزارشهای تاریخی وقوف تحلیلگر تاریخی ما به مبانی کلامی لازم است، باز نه با این منظر که من مباحث کلامی‌اش را بدانم پس بنابراین از همین جا یک قاعده درست کنم که هر چیزی طبری موافق با اعتقاد خودش نقل می‌کند پس باطل است، اگر اینطوری باشد که باید صفحه کل تاریخ را جمع کنیم، این یک. دوم واقعیت گزارشهای تاریخی هم این نیست، گاهی اوقات منظرهای کلامی در خوب دیدن واقعه تاریخی و گزارش دقیق دادن مؤثر است، من اگر منظر خط خلافت داشته باشد اگر به سقیفه می‌رسم به صورت طبیعی برایم سقیفه مسئله‌ای نیست! می‌رسم به  آتش زدن خانه خانم فاطمه زهرا و اصلاً برایم مهم نیست، یک حادثه‌ای اتفاق افتاده، او خلیفه است و امر به ید اوست. شما نگاه کنید در گزارشهای ردّه لغوهایی که در آن اتفاق می‌افتد از منظر کلامی است، آن کسانی که خوب گزارش دادند جزئیات را گزارش دادند، از منظر کلامی اینکه با خط خلافت در این جهت مخالف بودند، اگر خوب گزارش کرده که مقابل با خط خلاف است به این معنا نیست که این گزارش متأثر از کلام است پس بد است، نه، اتفاقاً یک مورخ ممکن است از همین سوگیری کلامی بهره‌برداری مثبت کند، بگوید اگر این خیلی در این گزارش به این توجه کرده چون حساس بوده، گزارشگر روی موضوع حساس بوده، آن یکی برایش مهم نیست، رده هم یک جنگی بقیه جنگها بوده، ‌در یک نصفه صفحه کلیات را گزارش می‌کند و رد می‌شود.

پس در حوزه تأثیرات سلبی که گاهی از درونش ایجابیات هم استخراج بشود نقش کلام در تاریخ مهم است، این یک جهت.

اما جهت مهم‌تر در تأثیرات ایجابی است، به جهات مختلف پنج حوزه را نام بردیم که تأثیر کلام در تاریخ نقش ایفا می‌کند، اثرگذاری می‌کند و این اثرگذاری هم لازم است. ناچار است یک مورخ، گزارشگر و تحلیلگر به این جهات تمسک کند، اثباتاً و نفیاً باید اتخاذ موضع کلامی داشته باشد، اگر نداشته باشد باز موضع کلامی دارد. در آن قبلی می‌گوئیم مورخ باید با کلام آشنا باشد، تا گریزگاه‌ها و لغزشگاها را بشناسد، در اینجا می‌گوییم مورخ باید با مبانی کلامی آشنا باشد تا تفسیر درستی از واقعه ارائه کند.

در پنج جهت کلام به صورت ایجابی و ضروری و به ناچار در گزارش و تحلیل تاریخی مؤثر است؛ 1) در حوزه پیش فرض‌ها. همه گزارشهای تاریخی به ویژه هر چه این گزارشگر دقیق‌تر باشد، موشکافانه‌تر به واقعیت نگاه کند، بخواهد با زوایای جزئی‌تری یک واقعیت را گزارش کند، تحلیل که روشن است! نقش پیش فرضهای کلامی در گزارشهای تاریخی خودش را نشان می‌دهد، مثلاً گزاره‌های متافیزیکی، اینکه آیا قوانین طبیعت قابل نقض هست یا نه؟ آیا عنصر فراطبیعی در معادلات و مناسبات طبیعی مؤثر است یا نه؟ این یک پیش فرض فلسفه علمی و متافیزیکی است، شما باور داشته باشید به اثباتش یا معتقد باشد به آن طرف، دو فرض بیشتر ندارد، یا شما معتقدید گزار‌ههای طبیعی، اسباب و مسببات، قابل نقض هستند یا نه؟ یا قائلید یا قائل نیستید، نمی‌توانید به عنوان مورخ بگوئید من اصلاً کار به این ندارم، من چکار به این دارم؟ من واقعه تاریخی را نگاه می‌کنم، گزارش تاریخی را نگاه می‌کنم! قبول داشته باشم یا نداشته باشم و نفی کنم، در گزارشم از واقعه تاریخی مؤثر است، اگر معتقد باشم که می‌تواند فراطبیعت در طبیعت مؤثر باشد، وقتی واقعه را می‌بینم به وجوهی از او اشاره می‌کنم، یک توجه و تفتنی می‌دهم، اگر معتقد باشم که نه، اصلاً محال است و امکانپذیر نیست و گزارش را طور دیگری می‌بینم. فرض کنید کسانی ایستادند به آتش انداختن حضرت ابراهیم را می‌بینند ، دسته دوم گفتیم تأثیر پیش فرضهای کلامی در گزارشهای تاریخی، من قائل به علم ویژه امام باشم، علم غیب امام را بدانم یا نه؟ من قائل به عصمت باشم یا نباشم؟ قائل به کرامت و ولایت تکوینی باشم؟ قدرت ویژه را قبول داشته باشم یا نه؟ این در گزارش تاریخی من مؤثر است. شما نگاه کنید یک انسان سکولار ، ماتریالیست، با یک انسان دینی که قائل به ماوراء است در مقابل یک حادثه قرار می‌گیرند دو جور گزارش می‌کنند و دو جور تحلیل ارائه می‌کنند. شما نمی‌توانید بگوئید آن کسی که منکر فراطبیعت هست حقیقت را گزارش می‌کند، عین واقع را می‌گوید، آن کسی که قبول دارد تأثیرات کلامی است و این از تاریخ بیرون رفته، اثباتاً و نفیاً هر دو مؤثر است. الآن شما در حادثه عاشورا اینکه معتقد باشید که امام حسین علیه السلام به عاقبت خودش علم داشت یا نه؟ در گزارش‌هایتان مؤثر است، در گزاره‌هایتان که نقل می‌کنید مؤثر است، در اولویت دادن به گزارش‌ها آنچه قائل است که علم نداشت یک سری حادثه‌ها عبارت‌ها خطبه‌ها حرکت‌ها را برجسته می‌کند، آن کسی که قائل است که علم داشت إن الله شاء أن یرانی قتیلا، این معتقد است. از همان گزاره‌های تاریخی یک سری حوادث دیگر را می‌بیند، می‌گوید نگاه کنید، اینجا علیرغم اینکه شرایط بود ولی امام از این مسیر نرفت، او می‌گوید نه از این مسیر رفت.

مثال دیگر اینکه حتی در کسانی که قائل به گزاره‌های کلامی هستند، یک دسته از پیش فرض‌ها مربوط به تحلیل جامعه شناسی از دین و رفتار مقدسان است، دو نفر در نظر بگیرید هر دو معتقد به علم ویژه امام هستند، علم غیب پیغمبر را قبول دارند، یکی معتقد است که اولیای الهی علیرغم اینکه علم غیب دارند اما علم غیب خودشان را اعمال نمی‌کنند، فرد دوم معتقد است که هم علم دارد و هم به علمش عمل می‌کند، درتحلیل تاریخی‌تان کاملاً مؤثر است، پس بنابراین لازم نیست حتی مبانی کلامی ... من از این استفاده خواهم کرد در بحث روش مطالعه نسبت کلام و تاریخ، دو تا مبنا به شما می‌دهد و این دو مبنا همینطور ما یک مجموعه‌ای از پیش فرض‌های کلامی داریم که مؤثر واقع می‌شود.

دسته دوم انتخاب موضوعات است؛ در اینکه چه موضوعی را در تاریخ بپذیرم و چه موضوعی را یا حذف کنم یا کمتر اهمیت بدهم، این تاریخ کلام مؤثر است. همه دانش‌ها همه رفتارهای انسانی گزینشی است، یعنی الآن همه ما برویم یک صحنه‌ای را در خیابان ببینیم، هر کدام یک قسمتی از صحنه برایمان جذاب است و همان را گزارش کنیم، او می‌گوید یک ماشین اینطوری بود، تو از سرعتش بحث می‌کنی، او از تعداد کشته‌ها بحث می‌کند، دیگری از وضعیت ... ممکن است همه حادثه را گزارش می‌کنیم ولی اینکه کدام قسمت حادثه را برجسته کنیم این مؤثر است.

محور دیگر فرضیه‌ها است که امروز اصطلاحاً در تاریخ می‌گویند طرح‌ها، یک واژه‌ای کم‌کم متولد شده در مطالعات تاریخی به نام طرح تاریخی. ما در دانش‌های مختلف به فلسفه علم می‌گوییم فرضیه، می‌گوئیم هیچ دانشی به تولیدهای عمیق و تحلیلی جدید نمی‌رسد الا اینکه فرضیه‌ای داشته باشد،‌ در پایان‌نامه هم می‌گوئید باید فرضیه را بگوئید و بعد ادله و روش اثباتش را ذکر کنید، می‌گوئید من فرضیه ندارم، پس معلوم است که تولید دانش شما عمیق نیست و توصیفی است. از فیزیک، شیمی، جامعه شناسی، تاریخ، من دارم یک مجموعه حادثه‌ای را کنار هم می‌گذارم و این فقط یک گزارش ساده است، به محض اینکه می‌خواهم این حوادث را به هم پیوند بزنم و نتایجش را بگویم، پیش درآمد و اسبابش را توضیح بدهم، عوامل مؤثر در آن را بگویم، منظورم یک طرح باید باشد، مخصوصاً این طرح در تاریخ دوستان مطرح شده برای اینکه ما از فرضیه‌های موضعی فراتر می‌رویم. تاریخ یک طرح دارد شما نمی‌توانید درباره ایران باستان درباره هخامنشیان بحث کنید الا اینکه یک طرح تاریخی در آن دوره برای این سلسله‌های پادشاهی داشته باشید، آن طرح به شما کمک می‌کند که اجزاء تاریخ و این پازل را درست بچینید و نسبت اینها را بسنجید، در فرضیه‌ها نسبت سنجی‌ها، اولویت‌گذاری‌ها، ساختار دادن به گزاره‌ها و گزارش‌های تاریخی وجود دارد. سؤال این است که من می‌توانم بدون فرضیه تحلیل تاریخی کنم؟ ممکن است، می‌خواهم فرضیه بسازم، می‌توانم بدون مؤلفه‌های کلامی فرضیه بسازم؟ ممکن است. کلامی که اینجا می‌گویم اثباتاً و نفیاً است، شما چه باور داشته باشید به علم امام، یا انکار علم امام، هر دو گزاره‌ی کلامی است. شما چه باور داشته باشید به اینکه این متافیزیک در نظام عالم، اسباب و مسببات ضروری است، جهان طبیعی خود بسنده است و مکانیزم‌های درونی دارد، یا اینکه جهان طبیعت به گونه‌ای است که از بیرون طبیعت هم می‌تواند در آن مؤثر باشد، ‌هر دو کلامی‌اند و هر دو پیش فرض متافیزیکی هستند، شما فرضی نمی‌توانید داشته باشید که بگوئید من فرضیه‌ای می‌سازم و از هیچ کدام از اینها استفاده نمی‌کنم، من می‌گویم اگر همه گزاره‌های کلامی را از ذهن خود حذف کنید احتمالاً فرضیه‌های شما بسیار ساده است، غیر از این شما خطاب روش شناختی دارید، یعنی اصلاً‌درباره این واقعه هیچی نمی‌دانید و حال اینکه ما می‌دانیم واقعه متأثر از شرایطی بوده.

و همینطور گفتیم یکی در حوزه‌ی روش‌ها، اصلاً روش شناسی تاریخی در تحلیل گزاره‌های تاریخی بسیار کلام در آن مؤثر است، الآن شما به عنوان یک مورخ به محض اینکه یک حوزه موضوعی را بخواهید مطالعه کنید می‌گوئید از چه منابعی استفاده کنم؟‌دقیقاً در کلام شما مؤثر است. کدام منابع را نبینم؟ کدام منابع را بر کدام منابع اولویت و ترجیح بدهم؟ یک بخش از این تأثیر شیوه ترکیب اطلاعات، چیزی که در تاریخ جدید می‌گویند به نام ترکیب، ترکیب سازی این گزاره‌های پراکنده. مدل ترکیب سازی کاملاً مؤثر است، یکی دیگر از عناوینی که در مطالعات پیشرفته تاریخی داریم توجه به فلسفه تاریخ است که این مؤثر است.

اینکه شما فلسفه تاریخ را چه بدانید؟ الآن شما به یک مارکسیست بگوئید که وضعیت مشروطه را تحلیل کن، یک فلسفه تاریخی دارد، قائل به تضاد میان منافع و طبقات است، جامعه از لحاظ بسیط اولیه تبدیل می‌شود به نزاع طبقات اقتصادی، یک فلسفه تاریخ دارد که می‌گوید حرکت تاریخ بر اثر تضاد منافع اقتصادی‌اش هست، فلسفه تاریخ را بیشتر تابع مناسبات سیاسی و قدرت سیاسی می‌داند.

هفت هشت عنصر مهم در گزارش تاریخی و تحلیل تاریخی وجود دارد که متأثر از کلام است. پس جمع‌بندی کنیم؛ یک مورخ به دلیل حضور سلبی اندیشه‌های کلامی که تاریخ را تغییر می‌دهد، گزارش را دچار تحریف می‌کند، باید کلام را بداند و از تأثیرات کلامی آشنا باشد،‌ به این دلیل که کلام در گزارش تاریخی و تحلیل تاریخی مؤثر است ایجاباً، باید اتخاذ موضع کند، عیبی ندارد شمای استاد مورخ تاریخ می‌گوئید من اصلاً‌ به هیچ یک از اینها باور ندارم، معتقدم که ائمه شیعه انسان‌هایی مثل دیگران هستند عیبی ندارد و این هم یک موضع کلامی است، اینها آدم‌های پاکی بودند، شجاع بودند، علمای ابرار بودند، این هم یک موضع کلامی است، تصور نکنیم اگر کسی قائل به علم غیب شد، اگر مقابلش بودیم موضع کلامی نیست، یعنی شما از نظر کلامی معتقدید که ما انسان‌های برگزیده نداریم، یا نه؟ بخواهید احتیاط کنید بگوئید انسان‌های برگزیده داریم ولی علوم فراطبیعی و انسانی‌شان را دچار نمی‌دهند و این هم یک موضع کلامی است، کار مورخ سخت شد و مطالعات تاریخی دچار یک پیچیدگی می‌شود که فرضیه و انتخاب موضوع من تابع منظر است، هیچ کسی هم از منظر کلامی بیرون نیست. اینجا که می‌رسیم یک جریان در دوره مدرن، یعنی پست مدرن به وجود آمده که منکر ثباتند و قائل به نسبیت‌اند، اینها معتقدند که اصلاً عقلانیتی وجود ندارد، مثل فایراوند معتقد به روش نیستند و ضد روش هستند، اصلاً برای فهم واقعیت هیچ گونه روشی نیست، اصلاً‌عقلانیت یک توهم است، بعضی از متفکران داخلی خودمان هم گفته‌اند و مقاله نوشتند و مدافعانی دارند، اصلاً تاریخ یعنی چه؟ تاریخ روایت‌های انسان‌هاست، هر کسی برای خودش از واقعیت یک روایت دارد، اینها همان کسانی هستند که می‌گویند فرا روایت نداریم، هر چه در دانش وجود دارد روایت‌هاست، هر کسی از منظر خودش روایت می‌کند، ما فقط می‌توانیم انتخاب کنیم، می‌توانم بگویم من روایت شما را قبول دارم، این روایت شیعه را قبول دارد و او هم روایت سنی را قبول دارد، اینها جریان پست مدرنیسم هستند، حالا سؤال این است که آیا به اینجا که رسید ما باید به دامن پست مدرنیسم بغلطیم؟ بگوئیم هر کسی منظر کلامی دارد با روایت خودش جلو برود، می‌دانیم یکی از لوازم و نتایج این نوع نگرش هم ضد عقلانی است و آنتی نشنال هستند، ضد واقعیت و ضد روش هستند، همه اینها را دارد،  نسبی‌گرا می‌شوند، از نتایجی که پست مدرن‌ها اینجا می‌گیرند این است که گفتگو امکانپذیر نیست، اصلاً دو تا دیسکوس‌ها نمی‌توانند با هم حرف بزنند، این دعوایی که شما شیعه و سنی می‌کنید، سنی تا مادامی که در چهارچوب خودش هست حرف خودش را می‌زند و شیعه هم حرف خودش را می‌زند، در این دو روایت هیچ گونه دیالوگی امکانپذیر نیست، به تعبیری می‌گویند  فرا روایت نداریم. اگر فرا روایت باشد می‌گوید روایت شیعه و روایت سنی، بیاید من یک معیارهایی به شما می‌دهم که می‌گوید این تحلیل تاریخی درست است یا این؟ این گزارش از تاریخ درست است یا این گزارش؟ تا قبل از پست مدرن‌ها اینطوری بود، یک عده پیدا شدند از پست مدرنیسم بعد از نیچه می‌گویند اساساً فرا روایت نداریم و هر چه هست گفتمانی است، گفتمانی هم درون این روایت است، نتیجه چه می‌شود؟ اصلاً گفتگو و دیالوگ ممکن نیست. یا شما باید بیائید مبانی کلامی الف را بپذیرید درون روایت گفتمان کنید یا باید بروید در گفتمان دو شرکت کنید با آن زبان صحبت کنید، امکان ندارد که شما از پایگاه گفتمان یک در مورد دو صحبت کنید، شما مورخان هم تقسیم می‌شوید.

ما در باب واقعیت نمی‌توانیم بر اساس روش، بحث و متد به نتیجه برسیم بلکه باید دست به انتخاب بزنیم، پست مدرن‌ها اینجا که می‌رسند می‌گویند دانش انتخاب است، من انتخاب می‌کنم در این مکتب وارد بشوم از اینجا به بعد هم بر اساس همین مکتب حرف می‌زنم، من انتخاب می‌کنم وارد این مکتب بشود. پس دانش به جای عقلانیت و متدولوژیک بودن، به جای تفاهم و گفتگو و تکامل معرفت، هر کسی بر طینت خود می‌طند، اینها دارند در آن مسیر خودشان. آیا امکانپذیر هست مقایسه کنیم؟ نه، تکامل هم بی معناست، اصلاً تکامل در حوزه دانش ممکن نیست.

حالا سؤال این است که آیا ما با پذیرش تأثیرات سلبی و ایجابی که هر دو را قهرآمیز می‌دانیم، هم سلبیات مؤثر است حتماً، هم ایجابیات مؤثر است حتما، الآن باید استدلال کنیم آیا نتیجه‌ی این نوع نگرش افتادن در قالب گفتمانی‌ها، روایتی‌هاست؟ یا بگوئیم علیرغمی که تأثیر مبادی کلامی را اثباتاً‌و سلباً قبول داریم معتقدیم که روش شناسی تحلیل ممکن است، گفتگو بین دو تا مجموعه، دو تا تحلیل ممکن است، امکان داوری در مورد یک گزارش تاریخی امکانپذیر است. که بحث اثباتی ماجراست که ما باید بتوانیم یک روش شناسی مناسب علمی تاریخی ارائه کنیم که با فرض وجود نقش کلام در تاریخ راهکاری برای رسیدن به حقیقت را هم ارائه بدهیم و امکان گفتگوی علمی را در جامعه مورخان در جامعه متکلمان فراهم کنیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

استاد سبحانی ـ علم کلام و تاریخ ـ 12/10/1402 ـ جلسه هشتم

دسته بندی موضوعی: 
فایل صوتی: 
شماره جلسه: 
8
تاریخ: 
1402-10-12
سال تحصیل جدید: 
تعداد بازدید :35
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.